eitaa logo
جامعه زینب(س) اصفهان
849 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
805 ویدیو
52 فایل
✔تنها تشکل بانوان در اصفهان، برای همه سنین، ویژه بانوان مسلمان، متعهد، ولایت مدار، انقلابی، تشکیلاتی سال تاسیس:1370 دبیر:پروین سلیحی ✔تشکل: eitaa.com/tashakol_jameezeinab ✔ادمین کانال: @ammar_rh ✔روابط عمومی: @ya_zeinabs
مشاهده در ایتا
دانلود
.✾°•﷽•°✾.ـ 1⃣ سلام دوستان جلسه ی صمیمانه روایت مقاومت باحضورخانم غفاری روایت گر لحظاتی سخت از لبنان، درتاریخ ۱۹ آذر برگزارشد. درادامه گزیده ایی از صحبت های ایشون رو باهم مرور میکنیم.😊🌹 .✾°•جامعہ‌زینبـــ❀ښ‌اصفهاݩ•°✾.
.✾°•﷽•°✾ـ 2⃣ سلام و رحمت 🍃 همراهان عزیز وصالی😍 گزارش روضه حضرت زهرا دوشنبه ۱۹/آذر/۱۴۰۳ بخش اول برنامه تلاوت آیاتی از قران کریم توسط دوقلوهای جذابمون محدثه جون و مهدی جون 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍 .✾°•جامعہ‌زینبـــ❀ښ‌اصفهاݩ•°✾.
.✾°•﷽•°✾.ـ 3⃣ بیوگرافی سخنران خوش سخنمان : شبنم غفاری حسینی متولد 1363 در اصفهان رشته حقوق در دانشگاه اصفهان مادر دو پسر نوشتن حرفه‌ای کتاب «حدیث راه عشق» زمانی که در مقطع پیش‌دانشگاهی بودم. «حدیث راه عشق» طرحی بود که سال 1380 دکتر بانکی‌پور در اصفهان برگزار کرد. بنای این طرح این بود که بعد از طی دوره‌های عمومی با اساتید مختلف و دوره‌های تخصصی، 313نفر انتخاب شوند و به کربلا بروند.من هم برنده شدم و کربلا رفتم🥰🥰🥰 .✾°•جامعہ‌زینبـــ❀ښ‌اصفهاݩ•°✾.
.✾°•﷽•°✾.ـ 4⃣ چه شد که به سوریه سفر کردید؟ ✍🏻ما جزو اولین نویسنده‌های خانم بودیم که وارد سوریه شدیم. و بعد کم‌کم راه باز شد و دیگران هم آمدند هدف ما از این سفر این بود که چهره زنانه جنگ هم به تصویر کشیده شود. شرایط زندگی مهاجران لبنانی و میزبانان شیعه سوری چگونه بود؟ در منطقه زینبیه‌ی سوریه، همه شیعه نشین هستند و ما آنجا مستقر بودیم. شرایط زندگی شیعیان سوری، فوق‌العاده سخت است. در ۲۴ ساعت شبانه‌روز، ۱ ساعت برق داشتند.😨 کپسول گاز به شدت گران بود و مردم قدرت خرید موتور برق و کپسول گاز را نداشتند.😥 در این شرايط،۳۰هزار لبنانی در منطقه زینبیه اسکان پیدا کرده بودند. و مردم با همه سختی‌ها با جان و دل پذیرای لبنانی‌ها بودند. فروشنده ها وقتی می‌فهمیدند برای لبنانی‌ها خرید میکنیم، زیر قیمت می‌فروختند.🥰 .✾°•جامعہ‌زینبـــ❀ښ‌اصفهاݩ•°✾.
.✾°•﷽•°✾.ـ 5⃣ تفاوت نقش زنان حزب الله با نقش زنان ما در جنگ ۸ ساله دفاع مقدس چه بود؟ خانمهایی که ما در سوریه دیدیم، هنوز هیچکدامشان داغشان به چهل روز نرسیده بود.🥲😭 بعصی اینها را حزب‌الله، در مهمانسراها و مسافرخانه‌ها اسکان داده بودند. مثلا ما در لابی هتل بودیم و خانواده‌ای وارد میشد که خبر شهادت ۳ تا عزیزشان را همان وقت بهشون داده بودند.🖤🥀 روحیه اینها اصلا روحیه عزاداری نبود. روحیه سلحشوری و مقاومت بود.💪🏻💪🏻 بغض میکردند، 😥 گریه هم شاید می‌کردند، ولی گریه‌شان گریه عزا و ماتم نبود، گریه عزت و کرامت بود.☺️☺️ .✾°•جامعہ‌زینبـــ❀ښ‌اصفهاݩ•°✾.
.✾°•﷽•°✾.ـ 6⃣ رمز مقاومت زنان لبنانی چه بود؟ چگونه نسل مقاوم پرورش داده بود؟ اهل معرفتی میگفت آدمها با استدلال و تحلیل دیندار نمیشوند. این قصه و ماجرا و داستان است که آدم را دیندار میکند. این زنان در لحظه لحظه زندگیشان با داستان‌های اهل بیت زندگی می‌کردند. قهرمان خود و بچه‌هایشان، امام حسین و حضرت زینب بوند. بعد وقتی مصیبت بر آنها وارد میشد خودشان را با حضرت زینب مقِایسه میکردند و میگفتند: حضرت زینب را به اسیری هم بردند ولی من که به اسیری نرفتم. پس داغم هم کمتر از حضرت زینب است.🥰 من دیدم که وقتی خبر شهادت همسرش را آوردند، بچه‌ش را بغل کرد و گفت ما از اول میدانستیم پدرت قرار است شهید شود و باهم حرفش را زده بودیم و منتظرش بودیم و الان پدرت رفته پیش امام حسین و تو هم قراره بزودی شهید بشی شاید دو سال دیگه شاید زودتر... و بزودی مبارزه ما میرسه به ظهور امان زمان. ممکنه من و تو باشیم و ممکنه ما نباشیم. 😥🥀🖤 .✾°•جامعہ‌زینبـــ❀ښ‌اصفهاݩ•°✾.
.✾°•﷽•°✾.ـ 7⃣ شاید تفاوت سبک تربیتی زنهای لبنان با تربیت ما این است که تربیت حماسی، نسل به نسل ادامه پیدا کرده است. از یک طرف شوهرش را حمایت میکند. همزمان پدر و برادرانش در حال مبارزه هستند . بچه‌ها هم یا کوچکند یا در جبهه‌ هستند. یعنی اصلا در بین مهاجران لبنانی، مرد نبود یا خیلی کم بود‌. شاید یکی دو ماه بود که از مردانشان خبر نداشتند.😥 یک چنین زنی باید مقاوم باشد. و باید بچه‌هایش را برای مقاومت و برای شهادت تربیت کند.😍 جوان‌های بیست و چند ساله روی دستهاشان تتو کردند و موهاشون مدل فشن زده بودند که اگر ما ببینیمشان میگوییم لات است و... اما عضو حزب‌الله بود و اعتقادش خیلی قوی بود. خودشون میگفتند مربی من قدیمیهای حزب‌الله هستند و مادرم. 🥰🥰🖤🖤 .✾°•جامعہ‌زینبـــ❀ښ‌اصفهاݩ•°✾.
.✾°•﷽•°✾.ـ 8⃣ موضعشان در قبال شهادت فرزندانشان چگونه بود؟ از همه‌شان که بچه داشتند میپرسیدم: الان این پسرت وقتی بزرگ شود میگذاری وارد حزب الله شود؟ قهقهه می‌زدند و می‌گفتند مگه میشود وارد نشود و باید شهید بشود. 😍😍😍😄😄 اگه نخواهد برود زورش نمیکنیم. ولی به خودمون شک میکنیم که مادر خوبی نبودیم و تربیت خوبی نداشتیم. مادرها میگفتند ما بچه هامان را برای آینده ذخیره نمیکنیم. 👩‍👧‍👦 بعدا فهمیدیم این حرف سید حسن نصرالله بود. اینها خودشون را مالک نمیدانند و تعلق خاطر ندارند. مالک را خدا می‌دانند. بچه را دوست دارم که خدا بهم داده و مال خداست. اینجوری وقتی عزیزش شهید میشود پذیرشش راحت‌تر است.🖤 .✾°•جامعہ‌زینبـــ❀ښ‌اصفهاݩ•°✾.
.✾°•﷽•°✾.ـ 9⃣ نگاه زنان لبنانی نسبت به زندگی چگونه است؟ جالب است که اتفاقا خیلی زندگی را دوست دارند. من با طیفهای مختلف خانمهایشان صحبت کردم. عشق در زندگی همه‌شان بود. 🩷🩷🩷 خانمی بود که دوقلوی پسر ۱۸ ساله داشت که یکیشان شهید شده بود و همسرش هم شهید شده بود.👨‍👩‍👦‍👦 و عجیب عاشق همسرش بود. وقتی فهمید ایرانی هستم، گفت میری میگی ما همه‌مان عاشق زندگی هستیم و به اختیار راه امام حسین را انتخاب کردیم. 🥰🥰🥰 .✾°•جامعہ‌زینبـــ❀ښ‌اصفهاݩ•°✾.
.✾°•﷽•°✾.ـ 0⃣1⃣ شما با جانبازان پیجری و خانواده‌هایشان نیز گفتگو داشتید؟😥 بله. پسر ۱۶ ساله‌ای بود که بواسطه پیجر پدرش که در خانه بود دو تا چشم و از هر دست دو انگشتش رفته بود. وقتی با او صحبت کردم میگفت من که کمتر از حضرت اباالفضل نیستم. و الان ناراحتیم این است که وقتی بزرگ شوم چون چشم ندارم نمی‌توانم وارد حزب‌الله شوم. بچه‌های جانبازهای پیجری: ۴ تا پسر بودند حدود سنی کلاس هفتم هشتم. اینها بچه‌های جانبازان پیجری بودند. با هم حرف میزدیم از خاطراتشان، بازیهایشان و... می‌گفتند. میگفتند ما منتظریم که حزب‌الله فراخوان دهد تا ما برویم جبهه. بهشون گفتم مگه از مرگ نمیترسید؟ یه جوری نگاهم کردند و گفتند یعنی تو فرق مرگ و شهادت رو نمیفهمی! کسی که میمیرد ممکنه بهشت برود و ممکنه نرود. ولی کسی که شهید شود حتما بهشت می‌رود و پیش امام حسین میرود و ما میخواهیم شهید شویم. 🖤🥀 .✾°•جامعہ‌زینبـــ❀ښ‌اصفهاݩ•°✾.
.✾°•﷽•°✾.ـ 1⃣1⃣ خاطره‌ای از این سفر دارید که خیلی خاص در ذهنتان مانده باشد؟ این سفر، خیلی عجیب و رزق لایحتسب بود. یک مادر شهید آنجا بود که هنوز ۱۰ روز نشده بود خبر شهادت بچه‌هایش رآ آورده بودند. ۳ تا پسر خوشگل ۱۷، ۲۳ و۳۳ ساله پدرشان هم با اینها در مقر حزب‌الله بود. و شهید نشده بود و اکنون در سوریه بود. تعریف میکرد که از ساختمان حزب‌الله می‌آید بیرون که برود مسجددر راه موشک را میبیند که به مقر حزب‌الله میخورد. محمد هادی ۱۷ ساله کارش این بوده که به خانه‌های لبنانی‌ها سر میزده و اگه دارو نیاز داشتند برایشان تهیه می‌کرد. اباالفضل ۲۳ ساله حیوان‌ها را نگهداری میکرد و از جمله سه تا سگ را آورده بود و در مقر نگهداری می‌کرد. محمدعلی هم بزرگ اینها بود که خیلی اعتقاداتش قوی بوده و می‌گفته میخواهم شهید شوم و نمی‌خواهم از من چیزی بماند... از این سه برادر هیچ چیزی باقی نمانده بود جز چند دندان. جالب بوده که سگها کشته نشده بودند. مادرشان میگفت خدا نخواست که گوشت بچه‌های من با گوشت این سگها قاطی شود. مادر حدود ۶۰ ساله بود. تا یک زمانی اصلا آشنایی با تفکرات امام و حزب‌الله نداشته. در اثر اتفاقاتی با امام و حزب الله آشنا می‌شود. میگفت روزی که امام خمینی از دنیا رفتند من ۴۰ روز از اتاق بیرون نیامدم و عزاداری کردم و این بزرگترین مصیبت زندگی من بود و اگر این مصیبت را ندیده بودم نمی‌توانستم مصیبت فرزندانم را تحمل کنم. دخترش میگفت مادرم هرماه یک ختم قرآن برای امام میخواند. 😔😔😔😔 .✾°•جامعہ‌زینبـــ❀ښ‌اصفهاݩ•°✾.
.✾°•﷽•°✾.ـ 2⃣1⃣ و آخر وظیفه ما چیست؟ وظیفه ما الان خیلی سنگین تر شده. ما باید جای خودمان را پیدا کنیم. هرکس کجا قرار گرفته و چه کاری از دستش برمی‌آید؟ شاید جمع کردن کمک مالی. شاید تربیت فرزند. شاید معلمی و هدایت بچه‌ها... به قول حضرت آقا ،که لبنانی‌ها بهشان میگفتند سید القائد، هرجا ایستادیم آنجا را مرکز دنیا بدانیم و همانجا بهترین کار را انجام دهیم.🥀🖤 .✾°•جامعہ‌زینبـــ❀ښ‌اصفهاݩ•°✾.