📌 تفحص دو شهید با کمک یک چوپان
🔹️ با آمبولانسی که آرم هلال احمر داشت از این منطقه به آن منطقه میرفتم؛ روی شیشه عقبش نوشته بودم:
« همسـنـگرم کـجــایی؟! »
🔹 دو شبانه روز بود که نخوابیده بودم؛ در جاده اندیمشک به دهلران نرسیده به دشت عباس بشدت خوابم گرفت؛ کنار جاده پارک کردم و توی ماشین خوابیدم.
🔸 نمیدانم چه مدت خوابم برد که با صدای شیشه ماشین بیدار شدم. چوپان عشایری از اهالی کرمانشاه بود که در زمستان دامهای خود را این اطراف میآورد؛ گفت: «آقا خیلی وقت است دنبال شما میگردم» گفتم: «بـرای چـی؟»
گفت: «دنبـالم بیــا»
◇ او با موتور و من پشت سرش حرکت کردم؛ رفتیم تا به منطقه عین خـوش رسیدیم. توی جاده خـاکی پیچید؛ حدود سه کیلومتر پیش رفتیم؛ کنار تپه کوچکی ایستاد؛ خـاکـها را کنـار زد.
🔻 دو شهـید آرام کنـار هـم خوابیده بودند تازه فهمیدم آن بیخوابی ناخواسته و آن خواب یکباره، بی جهت نبوده است.
◇ پرسیدم: «چـی شد سـراغ من آمدی؟»
◇ گفت: «پشت ماشـین را خواندم.»
📚 برگـرفـته از کتـاب " تـفـحـص"
خـاطرات محـمد احمدیان
#شهید_گمنام
#تفحص_شهدا
🇮🇷به جمع #جانبازان_انقلاب_اسلامی بپیوندید:
🆔 👉 eitaa.com/joinchat/684196045C479c340905