eitaa logo
کانال جانبازِ شیمیائی
538 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
ثواب بازنشر مطالب (بدون ذکر منبع)،هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است ادمین: جانباز شیمیایی بهروز بیات @janbaz_shimiaee
مشاهده در ایتا
دانلود
خندید و گفت: «گرجی، اگر اسیر شدیم، من که لاغرمردنی ام می گویم راننده ام و این آقا فرمانده من است.» من، که نفسم به سختی بالا می آمد با خنده جواب دادم: «برادر من، آن طرف آب ماهر عبدالرشید و سلطان هاشم فرمانده سپاه ششم عراق است و این طرف تو فرمانده سپاه ششم ایرانی. من چه کاره ام؟» هر دو خندیدیم. ناگهان گلوله توپی به پشت جا کولری سنگر علی خورد و صدای مهیبی بلند شد. من و علی از شدت انفجار هر یک به طرفی پرت شدیم. خدا رحم کرد. چون کولر گازی به داخل پرتاب شد و اگر به هر یک از ما می خورد، له می‌شدیم. نوع شلیک گلوله این پیام را داشت که عراقی ها ما را دقیقا زیر نظر دارند. علی سریع بلند شد، لباسش را تکاند، و گفت: «گرجی، طوری نشدی؟ زخمی که نشدی؟» . - نه بابا! بادمجان بم که آفت ندارد. تو چطوری؟ من هم خوبم. انگار دیگر باید سریع بروی. جانبازِ شیمیائی انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. سی ثانیه به صدای ی جانبازشیمیایی گوش بده.. اذیت میشی میدونم گاهی این سرفه هابی وقفه تا70روز ادامه داره.طوریکه تمام رگهای بدن به دردمیاد برای جانبازشیمیایی دعاکن که کمترسرفه کنه جانبازِ شیمیائی انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
🔺زندان الرشید (۴) ❇️خاطرات سردار گرجی بقلم، دکتر مهدی بهداروند چهارم تیرماه ۱۳۶۷ یکی از اخبار بد را حاج عباس داد. گفت: «گرجی، هلیکوپترهای عراقی به طرف شما می‌آیند. حواستان را جمع کنید تا محاصره نشوید.» حاج على با شنیدن این خبر گفت: «گوشی را بده.» گوشی بیسیم را گرفت و گفت: «حاج عباس، تو را به خدا هر کاری می توانی بکن. بچه های مردم را از دست عراقی ها نجات بده و عقب بیاور، شما وظیفه تان را به بهترین وجه انجام دادید. الان جای ماندن نیست. آقا محسن دستور داده همه نیروهای جزیره، از فرمانده تا جزئی‌ترین نیروها به عقب بیایند.» علی این حرف ها را با کمال بی میلی می زد. او قلبا راضی نبود عقب برود. ولی چه می‌توانست بکند. وقتی غلام پور گفت که عقب نشینی دستور آقا محسن است او کوتاه آمد. از اذان ظهر چند دقیقه ای گذشته بود. علی اصرار داشت امام جماعت شوم. به شوخی گفتم: «دوست دارم آخرین نمازم را به امامت تو بخوانم.» تبسمی کرد و گفت: «ها ... مگر خبری است گرجی؟» به امامت على نماز ظهر و عصر را خواندیم. او شمرده شمرده و با تأنی نماز می خواند. گویی از این‌که در اوج خطر بودیم واهمه ای نداشت. نماز آن‌روز، نماز نبود؛ خلوتی عاشقانه بود که لذت خاصی داشت. به عمرم این طور نماز نخوانده بودم. در حین نماز هر لحظه صدای انفجار گلوله های توپ در اطراف قرارگاه بیشتر می شد. نماز که تمام شد علی به سجده رفت و های های گریه کرد. اولین بار بود صدای گریه او را می شنیدم. من هم نتوانستم اشک نریزم. صدای زنگ تلفن ما را از آن حال بیرون آورد. گوشی را برداشتم. صدای غلامپور را شنیدم که با عصبانیت می گفت: «گرجی، مگر تو آدم نیستی؟ مگر تو حرف حساب سرت نمی شود؟ چطور بگویم بیایید عقب؟ مگر کر شدی که صدای هلیکوپترهای عراقی را در آسمان جزیره نمی‌شنوی؟ آخر چرا این قدر این دست و آن دست می‌کنید؟ لامذهب ها، بس کنید! بیایید عقب. شما اعصاب مراخرد کردید.» جرئت گفتن هیچ حرفی را نداشتم. گوشی را به علی دادم و او گفت: «آقای غلام پور، داریم از قرارگاه خارج می شویم. ناراحت نباش. در حال بیرون آمدن هستیم. آمدیم ... آمدیم ..» تلفن را قطع کرد و گفت: «گرجی، احمد خیلی شاکی شده، سریع جمع کن برویم عقب.» از قرارگاه بیرون رفتم تا مقدمات رفتن را مهیا کنم. ناگهان صدای غرش چند هلی کوپتر را شنیدم که از بالای سرمان رد شدند. آنها در فاصله پانصد متری ما روی جاده در حال پرواز بودند. حدودا هفت هلیکوپتر بودند که در آنها باز و آماده درگیری شدند. دو تا از هلیکوپترها می خواستند فرود بیایند و جاده را ببندند. این کار اگر اتفاق می افتاد، امکان عبور از آنها وجود نداشت. با دیدن هلیکوپترها مبهوت شدم. برگشتم و پله های ورودی را یکی چهار تا پشت سر گذاشتم و فریاد زدم: «حاج علی، بدو که هلیکوپترها بالای سرمان دور قرارگاه اند.» او سریع از جا کنده شد و گفت: «چه شده؟» گفتم: «هلی کوپترهای عراقی در چندصد متری قرارگاه اند. قصد فرود آمدن دارند. باید سریع فرار کنیم تا محاصره نشویم.» على صدا زد: «همه به طرف ماشین بروید. بر می گردیم عقب!» هر دو راننده به سرعت پشت فرمان ماشین ها نشستند و با روشن کردن آنها و سوار شدند و آماده حرکت شدیم. آن دو راننده یکی راننده من، مرتضی نعمتی، بود و دیگری راننده علی هاشمی. من و علی در یک ماشین نشسته بودیم. او به کتف راننده زد و گفت: «گاز بده. به سرعت به طرف دژبانی شهید همت برو!» به محض اینکه راننده دنده یک را زد و حرکت کرد، در یک صد متری ما هلیکوپترهای عراقی به زمین نزدیک شدند و سه موشک به طرف ماشین های ما شلیک کردند. آمدن موشک را با چشم می دیدم و باورم نمی‌شد. کماندوهای عراقی به راحتی در هلیکوپتر دیده می شدند که با تیربار به سمت ما شلیک می کردند. یکی از موشک‌ها به ساختمان قرارگاه اصابت کرد و صدای مهیبی بلند شد. موشک دوم در نزدیکی ماشین همراه ما به زمین خورد و آن را بلند کرد و محکم به زمین کوبید. اما هیچ کس آسیب ندید. راه بسته شده بود و تصمیم گیری در آن لحظه مشکل بود. جاده ای غیر از جاده روبه رویمان نداشتیم. پشت سرمان نیزار بود و راهی برای فرار از دست عراقی ها نبود؛ جز اینکه پیاده به طرف نیزار فرار کنیم. باران گلوله بود که از هلیکوپترهای عراقی به سمت ما می آمد. علی فریاد زد: «همه از ماشین ها پیاده شوید و بروید میان نیزارها.» با این حرف چهار در ماشین ها به سرعت باز شد و همه به طرف نیزارهای عقب جزیره، که در اثر بارش گلوله های توپخانه سوخته بود، دویدیم. جانبازِ شیمیائی انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
✨بمباران چهار نقطه تحت کنترل ارتش عراق در منطقه جرف النصر توسط جنگنده‌های آمریکایی ✨۳ تا نکته بگم ؛ اولا ما تو جرف النصر مقرات حشد الشعبی رو هم داریم و نکته دوم اینکه تا بدین لحظه تمامی تصاویر منتشره قدیمی است و تصویری از این حملات منتشر نشده است، سوم اینکه موشک به زمین نرسیده مدل موشک هم رسانه ایی شد . در این دقایق در آسمان شهر جرف الصخر گزارش هایی از افزایش فعالیت جنگنده های نیروی هوایی آمریکا منتشر می شود. ✨فقط گزارش های تایید نشده ای مبنی بر حملات به ارتش یا حشد شعبی عراقی در نزدیکی شهر جرف الصحر وجود دارد. جانبازِ شیمیائی انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
بسم الله الرحمن الرحیم مریم میرزاخانی یا دکتر محمود حسابی، کدام یک؟! شما کدام یک را به عنوان الگوی جامعه علمی بهتر می دانید؟! مریم میرزاخانی دوران تحصیل در دبیرستان فرزانگان تهران، برندهٔ مدال طلای المپیاد جهانی ریاضی  (هنگ‌کنگ) و ۱۹۹۵ (کانادا) شد . او سپس مدرک کارشناسی خود را در رشتهٔ ریاضی از دانشگاه شریف و دکتریِ خود را در سال ۲۰۰۴ از دانشگاه هاروارد دریافت کرد، هرچند مریم میرزاخانی پس از آن هم افتخاراتی برای خودش کسب کرد اما هرگز به ایران بر نگشت و  وی در ۲۳ تیر ۱۳۹۶ در ۴۰ سالگی به علت سرطان سینه در بیمارستانی در کالیفرنیا درگذشت. وی با اینکه پرورش یافته ی این سرزمین بود لکن خیری از علم او به مردم ایران نرسید. دکتر محمود حسابی متولد 1281 در تهران، با خانواده در چهار سالگی به لبنان نقل مکان می کند و در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی خود را در بیروت و تعلیمات مذهبی و ادبیات فارسی را نزد مادر فداکار و متدین خود (خانم گوهرشاد حسابی) فرا گرفت. او قرآن و دیوان حافظ را از حفظ می‌دانست. حسابی در دانشگاه سوربن فرانسه، در رشتهٔ فیزیک به تحصیل و تحقیق پرداخت و در سال ۱۹۲۷ میلادی در سن ۲۵ سالگی دانشنامه دکتری فیزیک خود را دریافت نمود. با اینکه او در دانشگاههای تراز اول جهان خواهان بسیار داشت، تصمیم گرفت به ایران نقل مکان کند و با آن شرایط نابسامان حکومت رضا شاه پهلوی به ایران آمد و ارتباط نزدیکی با شهید مطهری و دکتر علی شریعتی برقرار نمود. حضور او برکات بسیاری برای مردم این سرزمین داشت و تا پایان عمر 1371 فداکارانه در ایران ماند. گوشه ای از خدمات برجسته او: اولین نقشه‌برداری فنی و تخصصی کشور (راه بندرلنگهبه بوشهر) پایه‌گذاری دارالمعلمین عالی (دانشسرای عالی) ساخت اولین رادیو در کشور راه‌اندازی اولین دستگاه رادیولوژی در ایران محاسبه و تعیین ساعت رسمی ایران پایه‌گذاری اولین بیمارستان خصوصی در ایران، به نام بیمارستان گوهرشاد شرکت در پایه‌گذاری فرهنگستان ایران و ایجاد انجمن زبان فارسی تدوین اساسنامه طرح تأسیس دانشگاه تهران پایه‌گذاری دانشکده فنی دانشگاه تهران پایه‌گذاری دانشکده علوم دانشگاه تهران پایه‌گذاری مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران پایه‌گذاری مرکز تحقیقات اتمی دانشگاه تهران پایه‌گذاری سازمان انرژی اتمی ایران پایه‌گذاری اولین رصدخانه نوین در ایران پایه‌گذاری مرکز مدرن تعقیب ماهواره‌ها در شیراز پایه‌گذاری کمیته پژوهشی فضای ایران ایجاد اولین ایستگاه هواشناسی کشور تدوین اساس‌نامه و تأسیس مؤسسه ملی استاندارد تدوین آیین‌نامه کارخانجات نساجی کشور و رساله چگونگی حمایت دولت در رشد این صنعت پایه‌گذاری واحد تحقیقاتی صنعتی سعدایی (پژوهش و صنعت در الکترونیک، فیزیک، فیزیک اپتیک، هوش مصنوعی) راه‌اندازی اولین آسیاب آبی تولید برق (ژنراتور) در کشور ایجاد اولین آزمایشگاه علوم پایه در کشور تأسیس واحد تحقیقاتی صنعتی سعدایی (۱۳۶۱) تشکیل و ریاست کمیته پژوهشی ایران ۱۳۶۰ موسس دبیرستان انرژی اتمی ایران۱۳۶۹ اکنون ما باید انتخاب کنیم کدام یک را باید به عنوان الگوی علمی برای جوان ایرانی تعریف کنیم: مریم میرزاخانی یا دکتر محمود حسابی؟! جانبازِ شیمیائی انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
کانال جانبازِ شیمیائی
بسم‌ رب‌ِّالشهدا و الصِّدیقین شهید حجت الاسلام سید مجتبی صالحی خوانساری در سال 1323 متولد و در تاریخ 29/11/1362 به دست عوامل ضد انقلاب در جوانرود کردستان به شهادت رسید و در گلزار شهدای قم، در قطعه‌ چهارم ردیف 5 به خاک سپرده شد. سرکار خانم زهرا صالحی، دختر شهید بزرگوار سید مجتبی صالحی می گوید: آخرین روزهای سال 62 بود که خبر شهادت پدرم به ما رسید؛ بعد از یک هفته عزاداری، مادرم با بستگانش برای برگزاری مراسم یاد بود به زادگاه پدرم خوانسار رفتند و من هم بعد از هفت روز برای اولین بار به مدرسه رفتم. همان روز برنامه امتحانی ثلث دوم را به ما دادند و گفتند: پدرتان باید امضا کنند؛ آن شب با خاطری غمگین و چشمانی اشک آلود و با این فکر که چه کسی باید کارنامه مرا امضا کند بدون این که با کسی صحبت کنم از مدرسه به اتاقم رفتم به خواب رفتم؛ پدرم را در خواب دیدم که مثل همیشه خندان و پر نشاط بود. بعد از کمی صحبت به من گفت زهرا آن کارنامه را بیاور تا امضا کنم؛ گفتم کدام کارنامه؟ گفت: همان کارنامه ای که امروز در مدرسه به تو دادند، کارنامه را آوردم اما هر خودکاری که بر می داشتم تا به پدرم بدهم قرمز بود، چون می دانستم پدرم با خودکار قرمز امضا نمی کند. بالاخره یک خودکار آبی پیدا کردم و دادم پدرم و او شروع کرد به نوشتن؛ فردا صبح که برای رفتن به مدرسه آماده می شدم از خواب دیشب چیزی یادم نبود، اما وقتی داشتم وسایلم را مرتب می کردم ناگهان چشمم به آن کارنامه افتاد باورم نمی شد، اما حقیقت داشت. در ستون ملاحظات کارنامه دست خط پدرم بود که با رنگ قرمز نوشته بود «این جانب نظارت دارم سید مجتبی صالحی» و امضا کرده بود که ناگهان خواب شب گذشته به یادم آمد. نظام اسلامی خاطرنشان کرد: این دست خط را به آیت الله خزعلی می دهند تا برای تعیین صحت و سقم آن پیش علمای دیگر ببرد؛ آیت الله خزعلی از خانواده شهید صالحی می خواهد تا پیش کسی موضوع را مطرح نکنند علمای آن زمان صحت ماجرا را تأیید می کنند و برنامه به رؤیت حضرت امام(ره) نیز می رسد. اداره آگاهی تهران نیز پس از بررسی اعلام می کند امضا مربوط به خود شهید مجتبی صالحی است اما جوهر خودکاری که امضا را زده شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد، ولی خانم صالحی معتقد است که خصلت مردمی بودن پدر، این موضوع را خیلی سریع بین مردم پخش کرد و امروز مردم با رفتن به موزه شهدا و دیدن آن نامه، شهید را می شناسند و به یکدیگر معرفی می کنند. سرکار خانم زهرا صالحی با نظارت پدر شهید و تربیت صحیح مادر گرامی و تلاش خویش امروز در کسوت پزشکی در خدمت مردم و ادامه دهنده راه پدر بزرگوارش هست . . جانبازِ شیمیائی انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
بسم‌رب‌الشهداوالصدیقین 📕❣در تفحص شهدا،دفترچه یک شهید ۱۶ ساله که گناهان هر روزش رامی نوشت پیدا شد✍ ❌گناهان یک هفته اواینها بود: شنبه : بدون وضو خوابیدم .😴 یکشنبه : خنده بلند در جمع 😆 دوشنبه : وقتی دربازی گل زدم احساس غرور کردم 🤔 سه شنبه : نمازشب راسریع خواندم .📿 چهارشنبه : فرمانده درسلام کردن ازمن پیشی گرفت 🗣 پنجشنبه : ذکرروز رافراموش کردم ☝️ جمعه : تکمیل نکردن ۱۰۰۰صلوات وبسنده به ۷۰۰ صلوات 😔 📝راوی که یکی ازبچه های تفحص شهدا بوده می نویسد : ⁉️ دارم فکرمی کنم چقدر ازیک پسر شانزده ساله کوچکترم... ⁉️ما چی⁉️ ❓کجای کاریم حرفامون شده رساله توجیه المسائل‼️ 1⃣غيبت…تو روشم ميگم🗣 2⃣تهمت…همه ميگن🔕 3⃣دروغ ...مصلحتی 4⃣رشوه...شيريني🍭 5⃣ماهواره...شبکه هاي علمي📡 6⃣مال حرام ... پيش سه هزار ميليارد هیچه💵 7⃣ربا...💸همه ميخورن ديگه🚫 8⃣نگاه به نامحرم...🙈يه نظر حلاله👀 9⃣موسيقي حرام...🎼ارامش بخش🔇 🔟مجلس حرام...💃 يه شب که هزارشب نميشه❌ 1⃣1⃣بخل... اگه خدا ميخواست بهش ميداد 💰 2⃣1⃣زنا.حالاجَوونم،بعداتوبه میکنم😞 🌷شهداواقعاشرمنده ایم که بجای بودن فقط شرمنده_ایم... . شهید_علی_بلورچی جانبازِ شیمیائی انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
حتما شما دوستان هم درباره این دو برادر شهید خواندید و شنیدید‌ شهیدان ثاقب و ثابت شهابی نشاط. دو رزمنده کرمانشاهی که از پرورشگاه به جبهه رفتند و در اثر عوارض شیمیایی غریبانه به شهادت رسیدند. اما به تازگی متوجه شدم شهید ثابت دارای یک پسر هست. و این پسر تحت تربیت سیدالشهدای مقاومت حاج قاسم سلیمانی بزرگ شده و همانند پسرانش با او رفتار می کرده و سالهاست که در خانه حاج قاسم رفت و آمد دارد. خاک‌ بر سر من که فقط بلدم بنویسم و زار بزنم و بگم شهدا شرمنده ایم. شهادت کیمیایی است که به اهلش میرسد. درود بی کران خدا بر حاج قاسم سلیمانی که وقتی من و امثال من با بازنشر دو عکس یک متن از این شهیدان تصور می کردیم کار مهمی کردیم اما آن عارف الهی سالها بی سروصدا با این عزیزان و خانواده شان در حشر و نشر بود. جانبازِ شیمیائی انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
. آیت‌الله سیدمحمد ضیاء‌آبادی استاد اخلاق و تفسیر قرآن کریم به علت ابتلاء به ویروس کرونا در بیمارستان تحت نظر پزشکان و متخصصان قرار گرفت. آیت الله سید محمد ضیاءآبادی از چهره‌های ارزشمند و مفسران بزرگ شیعه است و از علمای برجسته و خطبای نامدار و دانشمند عصر حاضر می‌باشد. ایشان از سخنرانان دانشمند ساکن تهران است که به علت قدرت والای علمی و معنوی، آشنایی با مبانی اسلامی و قرآنی، شناخت مسائل روز و دارا بودن قدرت بیان و خطابه و شیوایی سخن درخشش خاصی در مجالس عمومی و خصوصی دارد به گونه‌ای که یکی از منابر وی در جلد اول مجموعه گفتار وعاظ آمده و معظم‌له نیز در ردیف وعاظ و خطبای ممتاز و طراز اول کشور قرار داده شده است. وی یکی از روحانیان و مبلغان موفق در امر وعظ و تبلیغ در تهران است و مشتاقان زیادی دارد. اخلاص، تواضع، عمل به گفتار، متانت و شیوایی سخن، و بهره‌گیری از ظرافت‌های اخلاقی و قرآنی از ویژگی‌های ایشان به شمار می‌رود صحت و سلامت کامل این استاد معظم و مفسر بزرگ قرآن کریم را از خداوند منان خواستار هستیم.