eitaa logo
کانال جانبازِ شیمیائی
529 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
ثواب بازنشر مطالب (بدون ذکر منبع)،هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است ادمین: جانباز شیمیایی بهروز بیات @janbaz_shimiaee
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم مریم میرزاخانی یا دکتر محمود حسابی، کدام یک؟! شما کدام یک را به عنوان الگوی جامعه علمی بهتر می دانید؟! مریم میرزاخانی دوران تحصیل در دبیرستان فرزانگان تهران، برندهٔ مدال طلای المپیاد جهانی ریاضی  (هنگ‌کنگ) و ۱۹۹۵ (کانادا) شد . او سپس مدرک کارشناسی خود را در رشتهٔ ریاضی از دانشگاه شریف و دکتریِ خود را در سال ۲۰۰۴ از دانشگاه هاروارد دریافت کرد، هرچند مریم میرزاخانی پس از آن هم افتخاراتی برای خودش کسب کرد اما هرگز به ایران بر نگشت و  وی در ۲۳ تیر ۱۳۹۶ در ۴۰ سالگی به علت سرطان سینه در بیمارستانی در کالیفرنیا درگذشت. وی با اینکه پرورش یافته ی این سرزمین بود لکن خیری از علم او به مردم ایران نرسید. دکتر محمود حسابی متولد 1281 در تهران، با خانواده در چهار سالگی به لبنان نقل مکان می کند و در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی خود را در بیروت و تعلیمات مذهبی و ادبیات فارسی را نزد مادر فداکار و متدین خود (خانم گوهرشاد حسابی) فرا گرفت. او قرآن و دیوان حافظ را از حفظ می‌دانست. حسابی در دانشگاه سوربن فرانسه، در رشتهٔ فیزیک به تحصیل و تحقیق پرداخت و در سال ۱۹۲۷ میلادی در سن ۲۵ سالگی دانشنامه دکتری فیزیک خود را دریافت نمود. با اینکه او در دانشگاههای تراز اول جهان خواهان بسیار داشت، تصمیم گرفت به ایران نقل مکان کند و با آن شرایط نابسامان حکومت رضا شاه پهلوی به ایران آمد و ارتباط نزدیکی با شهید مطهری و دکتر علی شریعتی برقرار نمود. حضور او برکات بسیاری برای مردم این سرزمین داشت و تا پایان عمر 1371 فداکارانه در ایران ماند. گوشه ای از خدمات برجسته او: اولین نقشه‌برداری فنی و تخصصی کشور (راه بندرلنگهبه بوشهر) پایه‌گذاری دارالمعلمین عالی (دانشسرای عالی) ساخت اولین رادیو در کشور راه‌اندازی اولین دستگاه رادیولوژی در ایران محاسبه و تعیین ساعت رسمی ایران پایه‌گذاری اولین بیمارستان خصوصی در ایران، به نام بیمارستان گوهرشاد شرکت در پایه‌گذاری فرهنگستان ایران و ایجاد انجمن زبان فارسی تدوین اساسنامه طرح تأسیس دانشگاه تهران پایه‌گذاری دانشکده فنی دانشگاه تهران پایه‌گذاری دانشکده علوم دانشگاه تهران پایه‌گذاری مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران پایه‌گذاری مرکز تحقیقات اتمی دانشگاه تهران پایه‌گذاری سازمان انرژی اتمی ایران پایه‌گذاری اولین رصدخانه نوین در ایران پایه‌گذاری مرکز مدرن تعقیب ماهواره‌ها در شیراز پایه‌گذاری کمیته پژوهشی فضای ایران ایجاد اولین ایستگاه هواشناسی کشور تدوین اساس‌نامه و تأسیس مؤسسه ملی استاندارد تدوین آیین‌نامه کارخانجات نساجی کشور و رساله چگونگی حمایت دولت در رشد این صنعت پایه‌گذاری واحد تحقیقاتی صنعتی سعدایی (پژوهش و صنعت در الکترونیک، فیزیک، فیزیک اپتیک، هوش مصنوعی) راه‌اندازی اولین آسیاب آبی تولید برق (ژنراتور) در کشور ایجاد اولین آزمایشگاه علوم پایه در کشور تأسیس واحد تحقیقاتی صنعتی سعدایی (۱۳۶۱) تشکیل و ریاست کمیته پژوهشی ایران ۱۳۶۰ موسس دبیرستان انرژی اتمی ایران۱۳۶۹ اکنون ما باید انتخاب کنیم کدام یک را باید به عنوان الگوی علمی برای جوان ایرانی تعریف کنیم: مریم میرزاخانی یا دکتر محمود حسابی؟! جانبازِ شیمیائی انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
کانال جانبازِ شیمیائی
بسم‌ رب‌ِّالشهدا و الصِّدیقین شهید حجت الاسلام سید مجتبی صالحی خوانساری در سال 1323 متولد و در تاریخ 29/11/1362 به دست عوامل ضد انقلاب در جوانرود کردستان به شهادت رسید و در گلزار شهدای قم، در قطعه‌ چهارم ردیف 5 به خاک سپرده شد. سرکار خانم زهرا صالحی، دختر شهید بزرگوار سید مجتبی صالحی می گوید: آخرین روزهای سال 62 بود که خبر شهادت پدرم به ما رسید؛ بعد از یک هفته عزاداری، مادرم با بستگانش برای برگزاری مراسم یاد بود به زادگاه پدرم خوانسار رفتند و من هم بعد از هفت روز برای اولین بار به مدرسه رفتم. همان روز برنامه امتحانی ثلث دوم را به ما دادند و گفتند: پدرتان باید امضا کنند؛ آن شب با خاطری غمگین و چشمانی اشک آلود و با این فکر که چه کسی باید کارنامه مرا امضا کند بدون این که با کسی صحبت کنم از مدرسه به اتاقم رفتم به خواب رفتم؛ پدرم را در خواب دیدم که مثل همیشه خندان و پر نشاط بود. بعد از کمی صحبت به من گفت زهرا آن کارنامه را بیاور تا امضا کنم؛ گفتم کدام کارنامه؟ گفت: همان کارنامه ای که امروز در مدرسه به تو دادند، کارنامه را آوردم اما هر خودکاری که بر می داشتم تا به پدرم بدهم قرمز بود، چون می دانستم پدرم با خودکار قرمز امضا نمی کند. بالاخره یک خودکار آبی پیدا کردم و دادم پدرم و او شروع کرد به نوشتن؛ فردا صبح که برای رفتن به مدرسه آماده می شدم از خواب دیشب چیزی یادم نبود، اما وقتی داشتم وسایلم را مرتب می کردم ناگهان چشمم به آن کارنامه افتاد باورم نمی شد، اما حقیقت داشت. در ستون ملاحظات کارنامه دست خط پدرم بود که با رنگ قرمز نوشته بود «این جانب نظارت دارم سید مجتبی صالحی» و امضا کرده بود که ناگهان خواب شب گذشته به یادم آمد. نظام اسلامی خاطرنشان کرد: این دست خط را به آیت الله خزعلی می دهند تا برای تعیین صحت و سقم آن پیش علمای دیگر ببرد؛ آیت الله خزعلی از خانواده شهید صالحی می خواهد تا پیش کسی موضوع را مطرح نکنند علمای آن زمان صحت ماجرا را تأیید می کنند و برنامه به رؤیت حضرت امام(ره) نیز می رسد. اداره آگاهی تهران نیز پس از بررسی اعلام می کند امضا مربوط به خود شهید مجتبی صالحی است اما جوهر خودکاری که امضا را زده شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد، ولی خانم صالحی معتقد است که خصلت مردمی بودن پدر، این موضوع را خیلی سریع بین مردم پخش کرد و امروز مردم با رفتن به موزه شهدا و دیدن آن نامه، شهید را می شناسند و به یکدیگر معرفی می کنند. سرکار خانم زهرا صالحی با نظارت پدر شهید و تربیت صحیح مادر گرامی و تلاش خویش امروز در کسوت پزشکی در خدمت مردم و ادامه دهنده راه پدر بزرگوارش هست . . جانبازِ شیمیائی انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
بسم‌رب‌الشهداوالصدیقین 📕❣در تفحص شهدا،دفترچه یک شهید ۱۶ ساله که گناهان هر روزش رامی نوشت پیدا شد✍ ❌گناهان یک هفته اواینها بود: شنبه : بدون وضو خوابیدم .😴 یکشنبه : خنده بلند در جمع 😆 دوشنبه : وقتی دربازی گل زدم احساس غرور کردم 🤔 سه شنبه : نمازشب راسریع خواندم .📿 چهارشنبه : فرمانده درسلام کردن ازمن پیشی گرفت 🗣 پنجشنبه : ذکرروز رافراموش کردم ☝️ جمعه : تکمیل نکردن ۱۰۰۰صلوات وبسنده به ۷۰۰ صلوات 😔 📝راوی که یکی ازبچه های تفحص شهدا بوده می نویسد : ⁉️ دارم فکرمی کنم چقدر ازیک پسر شانزده ساله کوچکترم... ⁉️ما چی⁉️ ❓کجای کاریم حرفامون شده رساله توجیه المسائل‼️ 1⃣غيبت…تو روشم ميگم🗣 2⃣تهمت…همه ميگن🔕 3⃣دروغ ...مصلحتی 4⃣رشوه...شيريني🍭 5⃣ماهواره...شبکه هاي علمي📡 6⃣مال حرام ... پيش سه هزار ميليارد هیچه💵 7⃣ربا...💸همه ميخورن ديگه🚫 8⃣نگاه به نامحرم...🙈يه نظر حلاله👀 9⃣موسيقي حرام...🎼ارامش بخش🔇 🔟مجلس حرام...💃 يه شب که هزارشب نميشه❌ 1⃣1⃣بخل... اگه خدا ميخواست بهش ميداد 💰 2⃣1⃣زنا.حالاجَوونم،بعداتوبه میکنم😞 🌷شهداواقعاشرمنده ایم که بجای بودن فقط شرمنده_ایم... . شهید_علی_بلورچی جانبازِ شیمیائی انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
حتما شما دوستان هم درباره این دو برادر شهید خواندید و شنیدید‌ شهیدان ثاقب و ثابت شهابی نشاط. دو رزمنده کرمانشاهی که از پرورشگاه به جبهه رفتند و در اثر عوارض شیمیایی غریبانه به شهادت رسیدند. اما به تازگی متوجه شدم شهید ثابت دارای یک پسر هست. و این پسر تحت تربیت سیدالشهدای مقاومت حاج قاسم سلیمانی بزرگ شده و همانند پسرانش با او رفتار می کرده و سالهاست که در خانه حاج قاسم رفت و آمد دارد. خاک‌ بر سر من که فقط بلدم بنویسم و زار بزنم و بگم شهدا شرمنده ایم. شهادت کیمیایی است که به اهلش میرسد. درود بی کران خدا بر حاج قاسم سلیمانی که وقتی من و امثال من با بازنشر دو عکس یک متن از این شهیدان تصور می کردیم کار مهمی کردیم اما آن عارف الهی سالها بی سروصدا با این عزیزان و خانواده شان در حشر و نشر بود. جانبازِ شیمیائی انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
. آیت‌الله سیدمحمد ضیاء‌آبادی استاد اخلاق و تفسیر قرآن کریم به علت ابتلاء به ویروس کرونا در بیمارستان تحت نظر پزشکان و متخصصان قرار گرفت. آیت الله سید محمد ضیاءآبادی از چهره‌های ارزشمند و مفسران بزرگ شیعه است و از علمای برجسته و خطبای نامدار و دانشمند عصر حاضر می‌باشد. ایشان از سخنرانان دانشمند ساکن تهران است که به علت قدرت والای علمی و معنوی، آشنایی با مبانی اسلامی و قرآنی، شناخت مسائل روز و دارا بودن قدرت بیان و خطابه و شیوایی سخن درخشش خاصی در مجالس عمومی و خصوصی دارد به گونه‌ای که یکی از منابر وی در جلد اول مجموعه گفتار وعاظ آمده و معظم‌له نیز در ردیف وعاظ و خطبای ممتاز و طراز اول کشور قرار داده شده است. وی یکی از روحانیان و مبلغان موفق در امر وعظ و تبلیغ در تهران است و مشتاقان زیادی دارد. اخلاص، تواضع، عمل به گفتار، متانت و شیوایی سخن، و بهره‌گیری از ظرافت‌های اخلاقی و قرآنی از ویژگی‌های ایشان به شمار می‌رود صحت و سلامت کامل این استاد معظم و مفسر بزرگ قرآن کریم را از خداوند منان خواستار هستیم.
تشنه را در طلب آب گوارا تا کی این همه فاصله با حضرت دریا تاکی؟ سالهامیشود ازحال شمابی خبریم این همه در به دری در دل صحرا تا کی؟ ها می‌رسد و می‌رود اما بی تو انتظار فرج ای دادرس ما، تا کی؟ دوری ازماست وگرنه تو به ما نزدیکی ما که مردیم، جدایی ز تو آقا تا کی؟ شیعیان جز تو ندارند پناهی برگرد گریه و ندبه و ذکر فرج ما تا کی؟ همه جا پرشده از جرم و جنایت برگرد دیدن این همه غم ، یوسف زهرا تا کی؟ جانبازِ شیمیائی انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
آش برجام در این حد شور شده که صدای مرد پفیوزگوی مجلس را هم در آورده است جانبازِ شیمیائی انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
*اشلو* 🌴🌴 معروف ترین لقب شهید مرتضی جاویدی است و دلیل گذاشتن این لقب برای او این است که با لباس عراقی ها پیش خودشان می رفت و با آنان هم غذا می شد.(اشلونک به معنای حالت چطوره؟) او به سنگر های عراقی ها می رفت و با آنها صحبت می کرد، بعد ها عراقی ها پی می بردند که او ایرانی است و برای جاسوسی به سنگر آنها آمده است، و برای سَر مرتضی جاویدی جایزه می گذاشتند.تلویزیون عراق ،هیچ وقت مراسم تشییع جنازه سرداران ایرانی راپخش نمی کرد امّا، مراسم تشییع شهید سردار مرتضی جاویدی را سه بار پخش نمود وبا خوشحالی کامل می گفتند قُتِلَ اشلو(اشلو کشته شد) همرزمان جاویدی او را با عنوان عمو مرتضی نیز صدا می کردند. لقب دیگر او گره گشای جنگ است. بعد از پیروزی ایرانی ها در عملیات والفجر ٢ ،تعدادی از نظامیان ایرانی که در عملیات شرکت داشتند، در حسینیه جماران با آیت الله سید روح الله خمینی (ره)دیدار کردند. به نقل از صیاد شیرازی، در این دیدار امام خمینی برای نخستین بار یکی از نظامیان را بوسید و این بوسه بر پیشانی مرتضی جاویدی بود. سردار شهید حاج قاسم سلیمانی نقل کرده بودند که یک بار شهید جاویدی جان او را خریده بود. *ادای احترام صیاد شیرازی به اشلو*: شهیدصیادشیرازی در یکی از سفرهایش به شیراز، سراغ مزار مرتضی را می‌گیرد تا می‌رسد به شهر فسا،روستای جلیان. از فاصله‌ی 50 متری مزار، از ماشین پیاده می‌شود. لباسش را مرتب می‌کند و با احترام کامل نظامی با قدم آهسته به سمت مزار می‌رود و آنجا دست راست را به گوشه‌ی کلاه نظامی می‌چسباند و فاتحه می‌خواند و هرچه بچه‌های سپاه فسا که از حضورش خبردار شده بودند از او می‌خواهند ناهار را آنجا بماند، می‌گوید من در ماموریتم و فقط به احترام مردی که امام به پیشانی‌اش بوسه زد، به اینجا آمده‌ام و باید بروم. ......................................... *آرامگاه این شهید بزرگوار واقع در استان فارس ،شهرستان فسا، روستای جلیان/می باشد.* ......................................... هفتم بهمن، مصادف با سالگرد شهادت شهید مرتضی جاویدی است، شادی روح پاک و مطهرش صلوات🕊️🤲🤲 جانبازِ شیمیائی انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
*یكی از محافظان مقام معظم رهبری در خاطره‌ای جالب نقل می كنند كه:* افتخارمان این است که در استان تهران، خانوادة دو شهید به بالا نداریم که آقا خانه‌شان نرفته باشد. تقریباً محله و خیابان اصلی در شهر تهران نداریم که ایشان نیامده باشند و بلد نباشند. تک‌تک این محله‌های خود شما را من حداقل می‌دانم ما خانواده شهید سه شهید و دو شهید نداریم که ایشان نیامده باشند. حدود شش، هفت سال بعضی روزهای شیفت کاری‌ام، مسئول تنظیم ملاقات خانوادة معظم شهدا من بودم. به‌همین‌خاطر می‌دانم شرایط و وضعیت چگونه بود. دیدارهای خانواده شهدا، باصفاترین، باحال‌ترین لذتی که آدم می‌خواهد ببرد را دارد. بعضی‌هایش خیلی سوزناک است. یک خانواده شهید می‌روی فقط یک فرزند داشتند كه آن هم شهید شده است. خیلی سخت است برای یک پدر و مادر که یک بچه بزرگ کرده باشند، آن بچه‌شان را هم در راه خدا داده باشند. هرچند آن‌ها با افتخار می‌گویند، ولی ما که می‌نشینیم نگاه می‌کنیم، آن خستگی را احساس می‌کنیم. بعضی از خانواده شهدا با تقدیم چند شهید روحیة عجیبی دارند. به طور مثال خانواده شهید «خرسند»، در نازی‌آباد. خانوادة خرسند چهار تا شهید داده است؛ پدر خانواده، دو فرزند خانواده و داماد خانواده. مادر این شهیدان این‌قدر قدرتمند، باصلابت و بانجابت با آقا صحبت می‌کرد که یکی دو بار آقا گریه کرد. این فقط اختصاص به شهیدان شیعه ندارد. همة آدم‌هایی که در راه خدا در کشور ما از ادیان مختلف کشته شدند. چه شیعه، چه سنی، چه مسیحی و... صبح روز کریسمس یعنی عید پاک ارامنه، آقا فرمودند خانة چند ارمنی و عاشوری اگر برویم خوب است. ما آدرسی از ارامنه نداشتیم. سری به کلیساهای‌شان زدیم که آن‌ها از ما بی‌خبرتر بودند. رفتیم بنیاد شهید، دیدیم خیلی اطلاعات ندارند. کمی اطلاعات خانوادة شهدا را از بنیاد شهید، مقداری از کلیساها و یک سری هم توی محله‌ها پیدا کردیم و با این دیدگاه رفتیم. صبح رفتیم گشتیم توی محلة مجیدیه شمالی، دو سه تا خانواده پیدا کردیم. در خانواده‌ها را زدیم و با آن‌ها صحبت کردیم. توی خانواده مسلمان‌ها ما می‌رویم سلام می‌کنیم و می‌گوییم از هیئت آمدیم از بسیج، پایگاه ابوذر، بالاخره یک چیزی می‌گوییم و کارتی نشان می‌دهیم. بین ارمنی‌ها بگوییم که از بسیج آمدیم که بالاخره فرهنگش... بگوییم از دادستانی آمدیم که باید دربروند. کارت صداوسیما نشان دادیم و گفتیم از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم. امشب شب کریسمس که شب پاک شماهاست می‌خواهیم فیلمی از شماها بگیریم و روی آنتن بفرستیم. برای نماز مغرب‌وعشا با یک تیم حفاظتی وارد مجیدیه شدیم. گفتیم اسکورت که حرکت کرد به ما ابلاغ می‌کنند، می‌رویم سر کارمان دیگر. اسکورت هم به هوای این‌که ما توی منطقه هستیم با بی‌سیم زیاد صحبت نکنند که مسیر لو نرود، روی شبکه بالاخره پخش می‌شود دیگر. چیزی نگفتند. یک آن مرکز من را صدا کرد با بی‌سیم گفتم به گوشم. موردمان را گفت که شخصیت سر پل سیدخندان است. سر پل سیدخندان تا مجیدیه کم‌تر از سه چهار دقیقه راه است. من سریع از ماشین پیاده شدم. در خانه را زدم. خانمی از گل بهتر آمد دم در، در را باز کرد. ما با یاالله یاالله خواستیم وارد شویم، دیدیم نمی‌فهمد که. بالاخره وارد شدیم. چون کار باید می‌کردیم. گفتیم نودال و اَمپِکس و چیزایی که شنیده بودیم، کارگردان و این‌ها بروند تو. کارگردان رفت پشت‌بام پست بدهد، اَمپِکس رفت توی زیرزمین پست بدهد، آن رفت توی حیاط پست بدهد. پست بودند دیگر حالا. فیلممان بود. یک ذره که نزدیک شد، بی‌سیم اعلام کرد که ما سر مجیدیه هستیم. من هم با فاصله‌ای که بود به این خانم چون احیا بشود، این‌جوری جلوی آقا نیاید، گفتم: ببخشید! الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف می‌شوند منزل شما. گفت: قدم روی چشم، تشریف بیاورد. گفتید کی؟ من اسم حضرت آقا را گفتم. ـ داستان بازرگان و طوطی را شنیده‌اید ـ‌، تا اسم آقا را گفتم افتاد وسط زمین و غش کرد. فکر کردیم چه کنیم داستان را؟ داد بیداد کردیم، دو تا دختر از پله آمدند پایین. یاالله یاالله گفتیم و بهشان گفتیم که مادرتان را فعلاً جمع کنید. مادر را بردند توی آشپزخانه.دخترها گفتند: چه شد؟ گفتم: ببخشید! ما همان صداوسیمای صبح هستیم که آمده بودیم. ولی الآن فهیمدیم که مقام معظم رهبری می‌آیند منزلتان، به مادرتان گفتیم غش کرد. فکری کنید. تا اجازه نگرفت وارد خانه نشد!! این‌ها شروع کردند مادر خودشان را به حال آوردند. فشارشان افتاده بود، آب قند آوردند. بی‌سیم اعلام کرد که آقا پشت در است. من دویدم در خانه را باز کردم. نگهبانی هم که باید كنار در می‌ایستاد، رفت دم در. کارهای حفاظتی‌مان را انجام دادیم. آقا از ماشین پیاده شد تا وارد خانه بشود. آمد توی در خانه نگاه کرد و گفت: سلام علیکم. گفتم: بفرمایید. گفت شما؟ نه این‌که ما را نمی‌شناخت ..، گفتند، تو چه کاره‌ای یعنی؟ گفتیم: صاحب‌خانه غش کرده.گفت: کس دیگری نیست؟ یاد آن ا