سیدمحمد مأوای #حاجتمندان‼️
در صحن شریف سید محمد نشسته
بودم، متوجه شدم شخصی عرب
در حالی که یکی از دستهایش را به
گردن بسته بود، وارد آستانه شد...😢
نزدیک رفتم و از علت مریضی اش
پرسیدم. گفت: سال گذشته، روزی به
منزل خواهرم رفتم، دیدم در حیاط،
گوسفندی بسته است.
خواستم ذبح کرده، بخورم...😍
خواهرم اجازه نداد و گفت:
این گوسفند #نذر سید محمد است.
برای خواندن ادامه ی داستان کلیک کنید
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
بین راه سامرا خورشید پیدا میشود
روستا با این حرم عرش معلی میشود
ʲᵃⁿⁿᵃᵗ-ᵃˡʰᵒˢᵉⁱⁿ³¹³جنتالحسین