eitaa logo
جنت‌‌الحسین«ع»:)
1.4هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
24 فایل
هیئت مجازی جنت الحسین ع جنت الحسین ع=بهشت حسین ع🤍 نوع فعالیت: مذهبی، سیاسی، فرهنگی متولد شدیم: ۱۴۰۲/۱/۷ کپی: آزاده🌿 فقط جهت تبادلات و همسایگی و آیدی مدیر کانال: @mahva_128 https://daigo.ir/secret/4190850710 ناشناسمون🙂🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
✨✨ ✨ 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 در پشتی مدرسمون روبروی دبیرستان پسرانه باز می شد. از اون در با چند تا از پسرا اعلامیه و نوار امام رد و بدل میکردیم. سرایدار مدرسه هم کمکمون می کرد. یادم هست اولین بار که نوار امام روگوش دادم بیشتر محو صداش شدم تا حرفاش. امام مثل خودمون بود. لهجه امام کلمات عامیانه و حرفهاي خودمانیش. میفهمیدم حرف هاش رو... به خیال خودم همه ی این کارا رو پنهان میکردم. مواظب بودم توي خونه لو نرم... 《پدر فهمیده بود که فرشته یک کارهایی میکند. فرشته با خواهرش فریبا هم مدرسه اي بود. فریبا میدید صبح که می آید مدرسه چند ساعت بعد جیم می شود و با دوستانش می زند بیرون. به پدر گفته بود اما ، پدر به روي خود نمی آورد. فقط میخواست از تهران دورش کند. بفرستدش اهواز یا اراك پیش فامیل ها. فرشته می گفت: چه بهتر آدم برود اراك نه که شهر کوچکی است راحت تر به کارهایش می رسد. اهواز هم همینطور. هرجا میفرستادنش بدتر بود! هرجا خبري بود او حاضر بود...! هیچ تظاهراتی را از دست نمیداد. با دوستانش انتظامات میشدند. حتی نمیدانست که در تظاهرات 16 آبان دنبالش کرده بودند و چیزی نمانده بود گیر بیوفتد... 》 16آبان گاردي ها جلوی تظاهرات رو گرفتن ما فرار کردیم چند نفر دنبالمون کردن. چادر وروسري رو از سر من کشیدن و با باتوم می زدن به کمرم... یک لحظه موتور سواري که از اونجا رد میشد دستم رو از آرنج گرفت و من رو کشید روی موتورش... پاهام رو میکشید روی زمین کفشم داشت در می اومد... چندتا کوچه اونطرفتر نگه داشت لباسم از اعلامیه باد کرده بود و یک طرفش از شلوارم زده بود بیرون... پرسید : اعلامیه داري ؟ کلاه سرش بود صورتش رو نمیدیدم. گفتم:آره گفت :عضو کدوم گروهی گفتم: گروه چیه؟ اینها اعلامیه امامه کلاهش رو زد بالا.. -تو اعلامیه امام پخش میکنی؟ بهم برخورد...مگه من چم بود؟ چرا نمیتونستم این کار رو بکنم؟! گفت :وقتی حرف امام رو خودت اثر نداشته، چرا این کار رو میکنی این وضعه اومدي تظاهرات؟ و روش رو برگردوند... 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
✨✨ ✨ 🌹 📝 من به خودم نگاه کردم روسری سرم نبود خب اون موقع خیلی بد نبود تازه عرف بود ... لباسام نامرتب بود دستش رو دراز کرد و اعلامیه ها رو خواست بهش ندادم اونم گاز موتورش رو گرفت و گفت: - الان میبرم تحویلت میدم... از ترس اعلامیه ها رو دادم دستش . یکیش رو داد به خودم و گفت: -برو بخون هر وقت فهمیدی توی اینا چی نوشته بیا دنبال این کارا... نتونستم ساکت بمونم تا هرچی دلش میخواد بگه ... گفتم: شما که پیروخط امامید، امام نگفته زود قضاوت نکنید؟ اول ببینید موضوع چیه بعد این حرفها رو بزنید من هم چادر داشتم هم روسري اونا رو از سرم کشیدن گفت: راست میگی؟ گفتم: دروغم چیه؟ اصلا شما کی هستید که من بخوام به شما دروغ بگم؟ اعلامیه ها رو داد دستم و گفت بمونم تا برگرده... ولی دنبال موتورش رفتم ببینم کجا میره و چه کار میخواد بکنه... با دو سه تا موتورسوار دیگه رفتن همون جا که من درگیر شده بودم حساب دو سه تا از مامورها رو رسیدن وشیشه ي ماشینشون رو خرد کردن بعد چادر و روسریم روکه همون جا افتاده بود برداشت و برگشت... نمیخواستم بدونه که دنبالش اومدم. دوییدم برم همونجایی که قرار بود منتظر بمونم... اما زودتر رسید چادر و روسري رو داد وگفت: - باید میفهمیدن چادر زن مسلمان رو نباید از سرش بکشن... اعلامیه ها رو گرفت و گفت: - این راهی که میای خطرناكه مواظب خودت باش خانوم کوچولو.... و رفت ... 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋