آن وقتها هیچ موقع تنهاییم نمیگذاشتی. آن وقتهایی که بودی و میتوانستی کنارم باشی اگر میگفتم مرا برسان، از اینجا تا آن سر دنیا هم که بودی میآمدی، مگر اوقاتی که به قول خودت احساس میکردی تکلیفی شرعی به گردنت هست و غیب میشدی.
❤️حالا هم دستم را محکم بگیر و رهایم نکن آقا مصطفی!
❤️حالا هم میخواهم مرا برسانی.
❤️مخصوصاً که این رسیدن با خیلی از رسیدنها فرق دارد.
❤️این بار میخواهم برسم به آن بالا، به آن بالا بالاها تا بفهمم آنجا چه خبر است.
هرچند «آن را که خبر شد خبری باز نیامد»
برگرفته از کتاب #اسمتومصطفاست
زندگی نامه داستانی #مصطفیصدرزاده
🔷@jannatolhosain