1.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱شهید #حسن_باقری با شما سخن می گوید:
به خدا انقدر این زنهای ما تحول پیدا کردند که ما در قبال این زنها احساس کوچیکی میکنیم!
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
✳️ @jannatolhosain
🌱نوشتن یادداشت روزانه را اجباری کرده بود. میگفت: بنویسید چه کارهایی برای گردان، تیپ، واحد و قسمتتون کردید. اگه بنویسید، نفر بعدی که میاد، میدونه چه خبره. اون موقع بهتر میتونه تصمیم بگیره.
شهید #حسن_باقری
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
🆔 @jannatolhosain
🌱برای ترمیم سنگرها رفته بودیم که وقت نماز شد. شهید باقری گفتند: اول نماز بخوانیم.یکی از بچهها گفت: اینجا خطرناک است،بهتر است وقتی به جای امنی رفتیم نماز بخوانیم.شهید باقری در جواب گفتند: کسی که به جبهه میآید نماز اول وقت را رها نمیکند.سپس خود شروع به خواندن نماز کرد.
آتش دشمن بر سر ما لحظهای قطع نمیشد.ما وحشت زده شده بودیم ولی او به آرامی و بدون عجله نمازش را میخواند.نمازش سرشار از لذت و عشق به خدا بود...
شهید#حسن_باقری🕊🌹
سلام صبحتون شهدایی...❣
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
🆔 @jannatolhosain
🌱ده روزی میشد که حسن گفته بود نیروهای شناسایی، جزیره را شناسایی کنند. اما هنوز این کار انجام نشده بود. علتش هم این بود که جریان آب شدت زیادی داشت و نیروها اذعان میکردند که جریان آب تند است و نمیشود از آب رد شد. اگر گرداب بشود، همه چیز را توی خودش میکشد. این مطلب به گوش حسن رسید و او از نحوهی پیشرفت کار حسابی ناراحت بود. نیروهای شناسایی را خواست و به آنها گفت: آخه این چه وضعشه؟ چرا نمیتونین کار رو تموم کنین؟ نیروها مجددا دلایل خود را بیان کردند. حسن خیلی جدی خطاب به آنها گفت: خب! میگین چه بکنیم؟ میخواین بریم سراغ خدا، بگیم خدایا! آب رو نگه دار، ما رد بشیم؟ شاید خدا روز قیامت جلوتونو گرفت و گفت: تو اومدی؟ اگه میاومدی ما هم کمک میکردیم؛ اون وقت چی جواب میدی؟ آنها گفتند: آخه گرداب که بشه همه رو ... . حسن اجازهی ادامه صحبت به آنها نداد و با عصبانیت پرید وسط حرفشان و فریاد زد: همهاش عقلی بحث میکنین! بابا! شما نیروهاتونو بفرستین، شاید خدا کمک کرد که حتما هم کمک میکنه. با این حرف حسن، دیگر صدایی از کسی در نیامد.
شهید#حسن_باقری
➖➖➖➖➖➖➖
📲 مهمترین تحلیلهای روز 👇
🆔 @jannatolhosain
«همه شرایط را بسنجید، اما بدانید آنکه به کار ما نتیجه میدهد، دست عنایت خداست.»
شهید #حسن_باقری
➖➖➖➖➖➖➖
📲 مهمترین تحلیلهای روز 👇
🆔 @jannatolhosain
🌱شب عملیات بود.
با حسن باقری آمده بود سرکشی خط.
موتورشان لای گلها گیر کرده بود.
کمکشان میکردم تا موتور بیرون بیاید.
گفتم: خسته نباشید!
شما اینجا چه کار میکنید؟
خطرناک است.
مهدی گفت:
«خسته نباشید را، باید به بسیجیهای بگویی که در این گلولای و سختی مشغول جنگ هستند.
ما آمدهایم دست و پایشان را ببوسیم.»
از کتاب "شهید مهدی زینالدین"
شهید #مهدی_زینالدین
شهید #حسن_باقری
#بسیجی
➖➖➖➖➖➖➖
📲 مهمترین تحلیلهای روز 👇
🆔 @jannatolhosain