eitaa logo
جنّات‌
684 دنبال‌کننده
25هزار عکس
29.4هزار ویدیو
22 فایل
"جنات"
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊🍃 اے شـهیـد.. باید خودت تمـام دلم را عوض ڪنـے ؛ با این دلم ، بہ دردِ امام زمانم نمـےخورم . محبوب دل صاحب ڪہ شدے شهیدت ميڪنند ✳️ @jannatolhosain
نگاه هایت گاهی نگران است... گاهی ناراحت! شاید هم دلگیر... اما هر چه هست هیچ‌گاه سایه چشم‌هایت را از سرم برندار... ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ ✳️ @jannatolhosain
🌱رفیق حتی اگر احساس بی‌نیازی داشتی دستت رابه سوی اهل‌بیت بگیر... اگر مشکل نداشتی همیشه وصل باش مخصوصا به مادرت زهراس فرزند نباید بیخیال مادر باشه... ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ ✳️ @jannatolhosain
🌱هیچ وقت ندیدم که ابراهیم، به دنبال لذت شخصی خودش باشد. لذت برای او تعریف دیگری داشت... اگر دل کسی را شاد می‌کرد، خودش بیشتر لذت می‌برد. اگر پولی دستش می‌رسید سعی می‌کرد به دیگران کمک کند. خودش به کمترین‌ها قانع بود، اما تا می‌توانست به دیگران کمک می‌کرد. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ ✳️ @jannatolhosain
🌱 ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغول کار بود. یک روز او را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم! دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود. جلوی یک مغازه، کارتن ها را روی زمین گذاشت. وقتی کار تحویل تمام شد، جلو رفتم و گفتم: آقا ابرام برای شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما! نگاهی به من کرد و گفت: کار که عیب نیست، بیکاری عیبه. این کاری هم که من انجام می دم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم. جلوی غرورم رو می گیره! گفتم: اگه کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست، تو ورزشکاری و... خیلی ها میشناسنت. ابراهیم خندید و گفت: ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد، نه مردم. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 🆔 @jannatolhosain
بارها شنیده بودم که ابراهیم از این حرف که برخی می گفتند فقط می رویم جبهه برای شهید شدن اصلا خوشش نمی آمد. به دوستانش می گفت: «همیشه بگید تا لحظه ی آخر تا جایی که نفس داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم. اگر خدا خواست و نمره ما بیست شد آن وقت شهید می شویم ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم.» ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 🆔 @jannatolhosain
🌱آقا ابراهیم را دیدم که با عصای زیر بغل در کوچه راه میرفت.چند دفعه ای به آسمان نگاه کرد و سرش را پایین انداخت. رفتم جلو و پرسیدم : آقا ابرام چی شده؟ اول جواب نمیداد. اما با اصرار من گفت هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خدا به ما مراجعه میکرد و هر طور شده مشکلش را حل میکردیم. اما امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده! میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد... ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 🆔 @jannatolhosain
🌱در عزاداری ها حال خوشی داشت. خيليها با وجود ابراهيم و عزاداري او شور و حال خاصی پيدا ميكردند. ابراهيم هر جایی که بود آنجا را کربلا مي‌كرد!گريه ها و ناله های ابراهيم شــور عجيبي ايجاد مي‌كرد. نمونه آن در اربـعين سـال ۱۳۶۱ در هيئت عاشـقان حسين(ع)بود.بچه‌های هيئتی هرگز آن روز را فراموش نمي كنند. ابراهيم ذكر حـضرت زينب (س) را می گفت. او شـور عجيبی به مجلس داده بود.بعدهم ازحال رفت و غش كرد! آن روز حالتی در بـچه ها پـيدا شد كه ديگر نديديم. مطمئن هسـتم به خاطر سوز درونی و نفس گرم ابراهيم،مجلس اينگونه متحول شده بود. ابراهيم هيچ وقت خودش را مداح حـساب نميكرد.ولی هر جا كه ميخواند شور و حال عجيبی را ايجاد می كرد.ذكر شهدا را هيچوقت فراموش نميكرد. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 🆔 @jannatolhosain
🌱بارها می‌دیدم ابراهیم، با بچه‌هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق می‌شد. آن‌ها را جذب ورزش می‌کرد و به مرور به مسجد و هیئت می‌کشاند. یکی از آن‌ها خیلی از بقیه بدتر بود. همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش می‌گفت! اصلا چیزی از دین نمی‌دانست. نه نماز و نه روزه، به هیچ چیز هم اهمیت نمی‌داد. حتی می‌گفت: تا حالا هیچ جلسه‌ی مذهبی یا هیئت نرفته‌ام. دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه‌ی کارهای اشتباهش را کنار گذاشت. او یکی از بچه‌های خوب ورزشکار شد. ابراهیم یکی یکی بچه‌ها را جذب ورزش می‌کرد، بعد هم آن‌ها را به مسجد و هیئت می‌کشاند و به قول خودش می‌انداخت تو دامن امام حسین (ع). ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 🆔 @jannatolhosain
وقتی ورزش تمام شد، ابراهیم اصلا احساس خستگی نمی‌کرد. انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته! البته ابراهیم این کارها را برای قوی شدن انجام می‌داد. همیشه می‌گفت: برای خدمت به خدا و بندگانش، باید بدنی قوی داشته باشیم. مرتب دعا می‌کرد که: خدایا بدنم را برای خدمت کردن به خودت قوی کن. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 🆔 @jannatolhosain
ابراهیم دستش رو شبیه یک دایره کرد و گفت : اگر دنیا مثلِ این کره باشد امام زمان عجل‌الله مانند دست‌های من به دنیا احاطھ دارد. خداوند نیز برتمام دنیا شاهد و ناظر است ! ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 🆔 @jannatolhosain
همراه با ابراهیم به سمت مقر سپاه میرفتیم تا وسایل لازم را برای رزمندگان تحویل بگیریم. صدای اذان ظهر که آمد، ماشین را در مقابل یک مسجد نگه داشت. گفتم: آقا ابراهیم، بیا زودتر بریم مقر، همونجا نماز رو میخونیم. ما که بیکار نیستیم. داریم کار رزمنده ها رو انجام می‌دهیم. این هم مثل نمازه. با لبخندی بر لب نگاهم کرد و گفت: تموم این کارها بازیه. هدف از جنگ و جبهه و... اینه که نماز زنده بشه. هدف تمام کارهای ما اینه که ما عبد خدا و اهل نماز اول وقت بشیم. انشاءالله اثر اهمیت به نماز اول وقت رو تو زندگی خودت می‌بینی. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 🆔 @jannatolhosain
🌱ابراهیم می‌گفت: "آرزوی من هست ولی حالا نه! من دوست دارم در نبرد با اسرائيل شهيد شوم" ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 🆔 @jannatolhosain
🌱در ارتفاعات کوره موش چهار اسیر گرفتیم و قرار بود بعد از چند روز تحویل پادگان ابوذر بدیم. یک اتاق آهنی در میان حیاط وجود داشت همه پیشنهاد دادن که اسرا را در آن جا نگهداری کنیم. اما ابراهیم آنها را آورد داخل اتاق هر غذایی که می خوردیم بیشترش را به اسرا می داد و می گفت این ها مهمان ما هستند‌. بعد از چند روز برای آنها لباس تهیه کرد و آنها را راهی حمام کرد. بعد از این که قرار بود اسرا را تحویل دهیم همه ی آنها به ابراهیم نگاه می کردند و گریه می کردند و التماس می کردند کنار ابراهیم بمانند. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 🆔 @jannatolhosain
🌱از مسائلی که او بسیار به آن اهمیت می‌داد، نماز جمعه بود. هر چند از زمانی که نماز جمعه شکل گرفت، ابراهیم در کردستان و یا در جبهه‌ها بود. ابراهیم هر زمان که در تهران حضور داشت، در نماز جمعه شرکت می‌کرد. می‌گفت: شما نمی‌دانید نماز جمعه چقدر ثواب و برکات دارد. امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: قدمی نیست که به سوی نماز جمعه برداشته شود، مگر اینکه خدا آتش را بر او حرام می‌کند. ➖➖➖➖➖➖➖ 📲 مهم‌ترین تحلیل‌های روز 👇 🆔 @jannatolhosain
محور همه فعالیت هایش « » بود. در سخت‌ترین شرایط ، نمازش را اوّل وقت می خواند ، بیشتر هم به «جماعت » و در «مسجد ». دیگران را هم به نماز دعوت می کرد. یکبار باهم مسجد موسی ابن جعفر رفتیم. نگاه کردم به نماز خواندن ابراهیم، در نماز چشمهایش را می بست‼️ بعد از نماز گفتم: چرا چشمت رو تو نماز می بندی. مکروهه. گفت: اگر توی نماز با بستن چشم، توجهت به خدا بیشتر باشد اشکالی ندارد. بعدها همین مطلب را در رساله احکام خواندم. ➖➖➖➖➖➖➖ 📲 مهم‌ترین تحلیل‌های روز 👇 🆔 @jannatolhosain