eitaa logo
جنّات‌
690 دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
28.6هزار ویدیو
20 فایل
"جنات"
مشاهده در ایتا
دانلود
به نقل از همکار شهید : آدم خدمتگزاری بود واقعا خدمت کردن هدفش بود. ازنظام طلبکارنبود وهمیشه خودش را بدهکار این نظام میدانست. درهیچ کدام ازفتوحاتی که مصطفی داشت اسمی ازمصطفی نخواهیددیدوندیده اید. 21 دی ماه سالروز آسمانی شدن ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ ✳️ @jannatolhosain
🌱ماشین سازمان در اختیارش بود، من هم سوار می‌شدم و با هم می‌آمدیم طرف تهران. عقب نشسته بود و با لب تاپش کار می‌کرد. رادیو را روشن کردم. از پشت زد به شانه‌ام. «آقا، این رادیو مال شما نیست. این ماشین دولته، صداش هم مال دولته، تو که موبایل داری، هدفون بذار توی گوشت، گوش کن.» از این تذکرها که می‌داد، به شوخی بهش می‌گفتم:«مصطفی با این کارها شهید نمی‌شوی.» می‌گفت:«اتفاقا اگر مراقب این چیزها باشی، یک چیزی می‌شوی.» ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 🆔 @jannatolhosain
یک قطعه برای سازمان شده بود بحران امنیت ملی؛ این یعنی تحریم. مگر می‌شد با این تحریم‌ها کار کرد. مصطفی آن قدر از آن قطعه وارد کرد که تا مدت‌ها کار سازمان را راه می‌انداخت. همه می‌گفتند هر کسی غیر از مصطفی می‌خواست آن را تأمین کند، در آن زمان یک‌صدمِ این هم نمی‌توانست وارد کند. قطعه را داد به چند تا از بچه‌های قدیمی که می‌شناخت‌شان. داد که از رویش بسازند. به وارد کردن راضی نبود. ریسکش بالا بود، ولی می‌خواست نتیجه بگیرد. زمان می‌برد، اما مصطفی صبور بود، می‌گفت: وقتی می‌تونیم خودمون بسازیم، چرا باید ارز از کشورمون بره بیرون؟ مدام پیگیری می‌کرد و همه‌جوره هوای‌شان را داشت. به یک گروه هم نداد، کار را به چند تا مرکز دانشگاهی سپرد. طول کشید، اما دست آخر بچه‌ها قطعه را ساختند، تست کردند و جواب گرفتند. حالا مصطفی نیست پای قرارداد تولید انبوه.. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 🆔 @jannatolhosain
🌷 خواستگاری که آمد، نه سربازی رفته بود، نه کار داشت. خانواده‌ام قبول نکردند. گفتند: سربازی‌ات را که رفتی و کار پیدا کردی، بیا حرف بزنیم. دو سال طول کشید. آن‌قدر رفت و آمد و با پدر و مادرم صحبت کرد تا راضی‌شان کرد. کمی بعد از ازدواج، با قانون قد و وزن معاف شد؛ بس که لاغر بود و قدبلند. توی سازمان انرژی اتمی هم مشغول شد. مهریه را خانواده‌ها گذاشتند؛ پانصد تا سکه. ولی قرار بین من و مصطفی چهارده تا سکه بود. بعد از ازدواج هم همه ی سکه ها را بهم داد. مراسم عقد و عروسی را خانه ی خودمان گرفتیم؛ خیلی ساده. 🔷‌@jannatolhosain
سال ۸۲ تازه وارد سایت شده بود؛ به عنوان کارشناس. همان سال سایت نطنز را به طور رسمی تعطیل کردند، اما بچه‌ها نصفه نیمه مشغول بودند. همان موقع‌ها بود که یکی از سیستم‌های سانتریفیوژ از کار افتاد؛ خیلی هزینه بود برای کشور. بحث امنیت ملی شده بود. مدیر‌های مافوق نمی‌خواستند گزارش کنند. می‌ترسیدند همین گزارش ساده درز کند، ولی مصطفی گفت: من باید گزارش کنم. جلویش درآمدند که تو چه‌کاره‌ای؛ فقط یه کارشناسی! چشم همه ی دنیا به اینجاست. اگه بازرس‌های آژانس بفهمند، همه چیز به هم می‌خوره. ولی مصطفی پای حرفش ایستاد. آن‌قدر بالا و پایین کرد تا آمدند، رسیدگی کردند و دستگاه را راه انداختند. خودش دوازده روز پای دستگاه ایستاد تا مشکلش حل شد. می‌گفت بعضی شب‌ها پای دستگاه‌های سانتریفیوژ ایستاده یا نشسته خواب‌مان می‌برد. 📚به نقل از کتاب 🔷‌@jannatolhosain