🌱مَنِش شهید عبدالمهدی مغفوری
▫️نمازهایی میخواند که من ساعتها متحیر میماندم. در سجدهها و دعای دستش، دعا کمیل میخواند و دائمالوضو بود.
▫️در مقابل پدر و مادر دو زانو مینشست و هر وقت به دیدن آنها میرفت دستشان را میبوسید و وقتی هم خداحافظی میکرد باز دست آنها را میبوسید.
▫️همیشه با محاسن شانه کشیده، تمیز و لباسهای مرتب در اجتماع حاضر میشد. میگفت حزبالهی بودن یعنی نظم و انضباط باطن و ظاهر.
▫️چون قالیهای جهیزیهام قیمتی بود، روی آنها نمینشست. میگفت: نشستن روی این قالیها مرا از یاد محرومان غافل میکند، یک فرش ساده مانند حصیر گوشه خانه گذاشته بود و روی آن مینشست.
شهید #عبدالمهدی_مغفوری
به روایت همسرش
🔷@jannatolhosain
🌷 #شهید #عبدالمهدی_مغفوری
اوائل زندگیمان بود و حاج مهدی بعضی از جلسههای کاری را توی خانه میگرفت. فکر میکردم پذیرایی از کسانی که در این جلسه شرکت میکنند سخته. به همین خاطر به مادرم گفتم بیاد برای کمک. همین که مهدی متوجه شد گفت: نه! برای این جلسه نه قراره خودت به زحمت بیوفتی نه دیگران، خودم همهی کارها رو انجام میدم.
🔷@jannatolhosain