eitaa logo
جنت المهدی۳۱۳
3هزار دنبال‌کننده
37.1هزار عکس
26هزار ویدیو
550 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
: @jannatolmahdi313 ______________ 🔅"الحمدلله رب العالمین" 🔅 📚 در مقابل شکر نعمت، کفران نعمت است. 📚 اگر کسی نعمت را صرف کند و حمد نکند از حدود انسانیت بیرون می‌رود. از همه کمالات انسانی خارج میشود. 📚 لوای حمد به دست خداست که در قیامت به صورت شفاعت کبرا ظهور میکند. @jannatolmahdi313 ______________ 🍀 برگرفته از سلسله دروس تفسیر حضرت علامه جوادی آملی @jannatolmahdi313
استاد محمودی4_6044179958081783584.mp3
زمان: حجم: 8.8M
@jannatolmahdi313 📌موضوع: شناخت امام زمان(عج)و انتظار 👤سخنران: حجت الاسلام حسن محمودی ✅راه رسیدن به باور قلبی... ‏ ۳۱۳👇••🇮🇷•• تشریف بیاورید @jannatolmahdi313
⁉️ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ‏ ۳۱۳👇••🇮🇷•• تشریف بیاورید. ─═༅𖣔🌺یامهدی🌺𖣔༅═─ ‎‌‌‎‌‎‌ @jannatolmahdi313 ─═༅𖣔🌺یامهدی🌺𖣔༅═─
🕊🌷 📚پیشانی و بوسه (جلد ۶، شمع صراط) 📘 ✍️ به روایت همسر شهید 9️⃣ 🕊🌷... ساک و لباسش را به من داد تا آنها را بشویم وقتی درب آن را باز کردم دیدم یک دست لباس عراقی است. رو به آقا مرتضی کردم و با یک لحن تند گفتم: چرا این لباس های عراقی را به تن می کنی؟ ببین تا به حال دو مرتبه مجروح شده ای در حالی که هر دو بار این لباس به تن داشتی آقا مرتضی این لباسا نجس است خواهش می کنم دیگر این را نپوشید من دیگر طاقت ندارم آن را بشویم. الان پاره اش می کنم. 🥀🤍هر چه کردم که آن لباس را پاره کنم جلویم را گرفت و به من گفت: من با این لباس در جبهه خیلی موثرتر هستم از شما می خواهم که روی این تصمیمتان تجدید نظر کنید دیگر طاقت نیاوردم که روی حرف خودم بایستم, لذا لباس را برداشتم و داخل تشت آب انداختم تا مقداری خیس بخورد. 🕊🌷پس از گذشت ساعتی مشغول شستن آن البسه پر از خون شدم. آقا مرتضی به نزد من آمد پهلویم نشست و همان طور که مشغول شستن آنها بودم, عکسی آورد و به من نشان داد که در آن سوار یک جیپ بود که بقول خودش از عراقی ها به غنیمت گرفته بود‌ 🥀🤍ادامه صحبتش این بود که من با همین لباس چندین بار به داخل عراقی ها رفته ام و با آنها نان و ماست خورده ام و مرا نشناخته اند. این جیپ هم که می بینی با بچه ها سوار آن می شویم و در منطقه گشت می زنیم مال عراقی هاست پس از اینکه لباس ها را شستم آقا مرتضی نگاهی به آنها انداخت و پس از کمی تامل رایش برگشت که دیگر آنها را نبپوشد چرا که اکثر جاهایش سوراخ شده بود آن لباس را به برادرش داد تا در کار بنایی آن را بپوشد. 🔻🔻🔻