eitaa logo
هیئت جان نثاران اباالفضل تکیه امام حسین(ع)
410 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
517 ویدیو
75 فایل
هرکه را محراب ابروی حسین(ع)منظورنیست گر به سوی کعبه رو آرد نمازش باطل است ارتباط با ما👇👇 @GHshapori @r_Shapori
مشاهده در ایتا
دانلود
❌عالم برزخ چگونه عالمے است ⁉ 1⃣ 📛 آیا مردگان به دیدار خانواده خود در دنیا مے آیند؟ ارواح انسانى در برزخ، براساس منزلت و فضایلى كه در دنیا داشته ‏اند، امور دنیوى را درك كرده اند حتى به خانواده خود سر مے ‏زنند و آنها را زیارت مے ‏كنند. این امر مے ‏تواند در هر زمانى و براى هر فردى باشد؛  ✅در این باب یڪ روایت ذکر میکنیم : اسحق‏ بن عمار از امام كاظم(ع) پرسید: آیا مؤمن خانواده خویش را زیارت میكند؟ فرمود: آرى. گفتم: چقدر؟ فرمود: بر حسب فضایلشان. پاره‏ اے از آنان هر روز و پاره‏ اى هر سه روز، خانواده خود را زیارت مے ‏كنند.  اسحق بن عمار میگوید: در اثناى كلام حضرت، دریافتم كه : كم‏ترین آنان هر جمعه (خانواده خود را زیارت میكنند) پس گفتم: در چه ساعتى؟ فرمود: هنگام زوال خورشید، یا مثل آن؛ پس خداوند فرشته‏ اى را با او روانه مے كند تا چیزهایى را به او نشان دهد كه شاد شود و از وى چیزهایى را بپوشاند كه او را غمگین سازد. @jannesaranabalfazl1335
💐 زندگی دنیا نسبت به آخرت (=ابدیت) صفر است چون طبق قانون ریاضی هر عددی تقسیم بر بی‌نهایت، صفر می‌شود. کاش این نکته را قبل از انتقال به ابدیت دریابیم. سوره مریم، آیۀ ۳۹ الحَسرَة @jannesaranabalfazl1335
✍در یکی از شهرهای خراسان رسم بود که هر کسی از دنیا می‌رفت، چهل نفر به منزل او می‌آمدند و می‌گفتند: روحش شاد، مرد یا زن خوبی بود. آن‌ها باور داشتند خداوند به خاطر رضایت این چهل نفر از متوفی، او را می‌آمرزد. مردی به نام مراد بود که مردم روستا او را به خساست می‌شناختند؛ برای همین زمانی که او از دنیا رفت کسی در منزلش حاضر نشد، جز تعدادی به اندازۀ انگشتان دست! پسر او خیلی ناراحت شد. پس برای حضور مردم در منزل و اظهار رضایت از پدر، ولیمه‌ای داد. مردم ولیمه را خوردند و همگی با صدای بلند گفتند: مشهدی مراد چگونه مردی بود؟! همۀ چهل نفر با هم گفتند: ما از او راضی بودیم، خداوند نیز از او راضی باشد. در میان این مردم، رهگذری غریب از روستا آمده بود که در آن مجلس حاضر شده و غذا خورد و رفت. هنگام شب، پدر به خواب پسر آمد و گفت: خدا خیرت دهد ولیمه‌ای دادی و مرا اندکی از آتش رها نمودی. پسر گمان کرد از رضایت آن چهل نفر از پدرش، او از آتش رها شده است. پدر به پسر گفت: همۀ میهمانان را رها کن. آنان به دنبال رضایت شکم خود بودند تا نانی از ما بخورند و از ما راضی شوند. رضایت‌شان از ما در نزد خداوند، سرسوزنی ارزش نداشت. پسرم! رهگذری غریبه بود که تو او را ندیدی و نشناختی و قبل از ورود میهمانان از تو طعامی خواست و تو در حیاط منزل، زیر درخت به او ظرفی غذا بخشیدی. فقط آن اطعام مرا نجات داد. پسرم! بدان هر کجا رضایت خلایق باشد؛ رضایت خدا الزاما در آنجا نیست. @jannesaranabalfazl1335