eitaa logo
نویسندگان جریان
587 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
126 ویدیو
9 فایل
در جریان باشید. کانال انتشارات @jaryane_zendegi زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
«یادم می آید، روزی در کلاس بودم، ولی اصلا حواسم به درس های معلم نبود، زیرا تمام فکرم، نزد پدرم بود. پدرم، شب قبل برای این که در حیاط بزرگ خانه، از میان برف سنگینی که باریده، و بر هم نشسته بود، راهی برای رفت و آمد مادرم باز کنند، خیلی تلاش کرده بودند. از این روی، همان شب هم سرما خوردند، و بر بستر بیماری افتادند.» 📝ایرج حسابی @jaryaniha
«دست‌ها می‌سایم تا دری بگشایم به عبث می‌پایم که به در کس آید در و دیوار به هم ریخته‌شان بر سرم می‌شکند..» @jaryaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«این روزها که می‌گذرد... شادم. این روزها که می‌گذرد... شادم، که می‌گذرد. این روزها شادم، که می‌گذرد…» @jaryaniha
شنبه‌ها به وقت مطالعه. سلام، شنبه‌ای دیگر و کتابگردی دیگر... 💪. 📌 عادت‌های کتابخوانی در کودکان و نوجوانان 📚 الگویی برای کودکان خود باشید: اجازه دهید آنان شما را در حین مطالعه کتاب ببینند تا دریابند که چقدر شما از خواندن کتاب‌ها و مجلات لذت می‌برید و سپس تجربه خواندن خود را با همکاران، دوستان و دانش‌آموزان به اشتراک بگذارید. به آنها بگویید که چه چیزی خوانده و چه چیزی از این متون آموخته‌اید و چه توصیه‌ای برای آنان دارید.» @jaryaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«آقا و خانم دورسلی ساکن خانه ی شماره ی چهار خیابان پریوت درایو بودند. خانواده ی آنها بسیار معمولی و عادی بود و آنها از این بابت بسیار راضی و خشنود بودند. این خانواده به هیچ وجه با امور مرموز اسرارآمیز سر و کار نداشتند زیرا سحر و جادو را امر مهمل و بیهوده ای می پنداشتند و علاقه ای به این گونه مسائل نداشتند...» و سنگ جادو 📝جی‌کی رولینگ @jaryaniha
بسم الله... در دنیای نویسندگی دوام آوردن، عشق می خواهد و پایداری. نویسنده شدن، مهندس و پزشک و معلم و خیاط شدن نیست. اینطور نیست که وارد دانشگاه شوید و درس بخوانید و یا در آموزشکده ای هنری بلد شوید و بعد بشوید مهندس، دکتر، معلم یا خیاط و نقاش. دنیای نویسندگی این گونه است که ساعت ها کارگاه شرکت می کنی. هفته ها به جلسات حلقه ی نویسندگی می روی. روزها تمرین می کنی و می نویسی. چندین کتاب مهارتی می خوانی. اما کسی این ها را نمی بیند. تمرین های نویسنده، لباسی نیست که بر تن باشد و همه بگویند به به برای شروع خیاط شدن عالی است. فایل های نوشته شده و ذخیره شده توی یک پوشه ی سیستم یا سررسید های سیاه شده با خودکار، تابلویی نیست که جلوی چشم ها باشد و نشان بدهد شما کم کم دارید جز نقاش ها می شوید. نویسنده ها در پستوی دنیای خود باید بنویسند و چندین و چند پوشه کلمه و جمله و داستان و یادداشت تل انبار کنند. ساعت ها در حلقه های نویسندگی دوستانشان داستان های خود را نقد و بررسی کنند. سال ها بخوانند و بنویسند. هیچ کس شاهد این تلاش ها نیست. هیچ کس تا سال ها نویسنده خطابشان نمی کند. تا روزی بالاخره اسمشان روی جلد کتابی حک شود. آن وقت است که صداها به کنج خلوت نویسنده می رسد و دیگران خواهند فهمید یک نویسنده کنارشان بوده است. دنیای عجیبی است نویسندگی، عشق و پایداری نباشد، نویسنده از کنجِ دنج ِ نویسندگی خواهد گریخت. های یک بانوی نویسنده ✍خانم یعقوبی @jaryaniha