🍀🌸سلام پنجشنبه پرمهر رمضانی تون بخیر...
این شب پربرکت ما رو از دعای خیر تون فراموش نکنید❤️
🌱بریم برای گزارش رقابتهای جااااااااام رمضااااااااان جریاااااااااااان...💪🥳
🍀ما یک تمرین معروفی در مسابقات مون داریم که خیلی طرفدار داره...
این تمرین حالتی ترکیبی داره و موضوع جلسه دوم ماست.
حالا متنهای اعضا رو باهم میخونیم.
👇👇👇
#جام_رمضان
#دست_نوشته
«آقا خسرو بارها را که پیاده کرد دستی به کمر گذاشت. بعد داد زد : پسر این رسید رو کجا گذاشتی؟ بده حاجی امضا بزنن بریم.
و جواب شنید : تو جیب خودتونه آقا. به خدا به من ندادین.
آقا خسرو دست در جیبش کرد و لابلای کاغذها باز هم یکی از آن برگه های سبزِ کوچک دید. میدانست کارِ ثریّاست.
نوشته بود: " وقتی که با اون کامیونِ نارنجی از پیچ سرِ کوچه پیدا میشی و یک دسته ریحونِ تازه هم از جنسِ تحویلی میدون بار برام آوردی،
انگار یکهو دامن دامن بهار سر میکشه به خونه مون. "
دوباره داد زد: پسر یک بسته ریحون مشتی از حاجی بگیر، بگو از حسابِ ما کم کنه. تیز بگیر و بیا که دیره.»
✍ فهیمه فرشتیان
@jaryaniha
#پنجشنبههای_نوشتنی
شبتون خوش.
قبول باشه طاعاتتون.
امشب برای تمرین هفتگی مون، یک تمرین ساده آوردم. چون بیشتر جریانی ها درگیر مسابقه جام رمضان هستن، یک تمرین بسیار ساده و اقتباسی تدارک دیدم.
چرا اقتباسی؟!
چون برگرفته از تمرینات کتاب و سایتهای مختلف هست.
🍀 در مورد هر کدام از موضوعات زیر حداقل ۱۵ دقیقه بنویسید:
_من وقتی به چهارراه میرسم...
_تغییر یعنی اینکه...
_ترس یعنی...
📚نقلاز کتابِ نوشتن با تنفس آغاز میشود.
نوشتهٔ لرن هرینگ.
پ.ن: تلاش کنید ساده و دقیق بنویسید. تغییر و ترس را به چیزهای ملموس و واقعی تشبیه کنید و آن را توضیح دهید. این تمرین بسیار در تقویت قلم شما و سیالیت ذهنی شما موثر است.
🎉لذت نوشتن نصیبتان 😋
@jaryaniha
دعای این روزهای ما باید این باشد:
🍃غروب انتظار...
و طلوع آفتاب ظهور...☘
✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🤲
@jaryaniha
«آسانتر
نگاهم کن !
من تا عشق
بیشتر نخواندهام...!»
#نزار_قبانی
@jaryaniha
🌿یا غایة الطالبین🌿
«ای نهایت خواسته ی خواستاران»
مگر خواستاران چه می خواهند و چه آرزو دارند؟
ما در این دنیا همه ی تلاشمان را به کار می بندیم، آرزو می کنیم، دعا می کنیم، که به فلان جاها برسیم.
ما فلان جاها را برای چه می خواهیم؟
وقتی دقیق فکر و بررسی می کنیم، می بینیم، به فلان جا می خواهیم برسیم تا نهایتش به آرامش برسیم، به راحتی برسیم، به خوشحالی برسیم.
🌱 حالا باید پرسید و دقت کرد و دید که آرامش و راحتی از آن چه کسی است؟
هر جا و نزد هر کسی در این دنیا اگر آسایشی دیده شد باید پرسید آیا آرامشی هم هست؟
اما ای محبوب من تویی منتهی طلب طالبین
فقط در نزد توست که خواستاران به خواسته ی حقیقیشان می رسند.
✍ عضو فعال کارگروه کودک و نوجوان
@jaryaniha
#لحظه_نگاشت
«بسم الله...
ظهر است و وقت استراحت.
قبل از دراز کشیدن می خوانم، اول دمای بدن پسرک را از روی تب سنج و بعد که خیالم راحت شد تب فروکش کرده است، سرم را روی بالشت میگذارم و صفحات کتاب را دنبال می کنم.
نیمه شب است و وقت خواب.
چشم هایم می سوزد، جز قرآنم را خوانده ام. پلک هایم روی هم می افتد اما چیزی تا ساعت استامینوفن پسرک نمانده است. باز تب روی تنش خیمه زده است.
کتاب را باز می کنم. همانی که چند وقتی است منتظر خواندنش بودم. فرصت خوبی است به مغزم جایزه بدهم برای بیدار ماندن.
باز هم می خوانم.
صبح روز بعد است.
استامینوفن پسرک را داده ام. دعای نور را برایش خوانده ام. سری به گروه های نویسندگی ام می زنم. موضوعات و سوژه های جدید برای نوشتن را گذاشته اند.
خسته تر از آنم که متن های بقیه را بخوانم. کلمات را گوشه ی ذهنم می ریزم.
رنگ و روی پریده ی پسرک حالم را مچاله کرده است.
گریه می کنم اما بی اشک.
اشکم را در کلمات می ریزم و قطره قطره می نویسم.
دلم که سبک می شود، سراغ سوژه ها و موضوعات می روم.
می نویسم. می نویسم. می نویسم.
سطحی، درب و داغان و بعضا اشتباه، اما می نویسم.
بعد گروه را با چشم هایم خوب شخم می زنم
نوشته های بقیه را می خوانم.
با خودم فکر می کنم مگر می شود بدون خواندن و نوشتن هم زنده ماند؟»
✍خانم یعقوبی
عضو فعال کارگروه کودک و نوجوان
@jaryaniha