#جوانه
#بابا_رضا
روایتی از کلام زائری آشفتهحال
داشتم میرسیدم. قلبم انگار میخواست از سینهام کنده شود و بیرون بیاید.
کویر چشمانم بارانی شده بود و حال ابرهای سیاه را پیدا کرده بودم. منتظر رعدی در درون بودم و برقی در منظرهی چشمانم.
برقِ گنبد را که دیدم رعدی در درونم رخ داد و قلبم از جا کنده شد. حال رسیده بودم...
پاهایم را درون بهشتی ترین محیط و مساحت ایران گذاشته بودم.
آخر میدانید دیگر کل ایران است و یک شاه خراسانش!
در گوشهای از صحن انقلاب کز کرده و به دیوار تکیه داده بودم.
چشم هایم را که بستم، یاد آن روز افتادم.
«از همه چیز و همه کس خسته شده بودم. کم مانده بود بزنم زیر همهی کاسه و کوزههای بینمان، که خودت راهی قلبم شدی و چشمانم خیرهی رنگِ سبزِ پرچمت بیتابانه او را میطلبید.
تو آمدی و گفتی که بودی و تا همیشه کنارم خواهی بود.
وقتی سرم را بر روی پرچمِ سبزت گذاشتم و تو مرا در میان دستانت امان دادی میخواستم ساعت ها در پناهت گریه کنم تا کاسهی اشکهایم خشک شوند»
اما افسوس که فرصت ها گذراست و تداوم ندارد.
و اکنون در صحن انقلاب تو نشستهام.
یادت هست زمانی که کوچک بودم، دستهایم را میگرفتی و پا به پایم آهسته قدم بر میداشتی؟
و حال درماندهام
دل شکستهام:)))
میشود کویر دلم را همچون چشمانم بارانی کنی و این عذابِ سوزاننده را به پایان برسانی و این سالهای خشکسالی را سرازیر نعماتِ الهی سازی.
نمیدانم چگونه بگویم: من دیوانهوار تو را دوست میدارم.
به نقل آن مدح:(عاشق شدن تو بچگی لطفش همینه، عاشق میشی دل میدی تو اوج صداقت)
مهر تو از کودکی با جان من عجین شده است امامرئوف!
از تو میخواهم که هیچگاه دستانم را رها نکنی که بدون تو به طور حتم زمین میخورم بابارضایِدوستداشتنیِمن...
✍🏻زهرا زارع و مطهره ناطق .
@jaryaniha
«نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد
بهتر آن است که با مردم بد ننشینی»
#حافظ
@jaryaniha
#لحظه_نگاشت
وقتی بیدار می شوم و بچه ها هنوز خوابند، انگار دقایق طلایی می شوند.
هر شصت ثانیه از روی ساعت دیواری برق می زنند و سعی می کنم روی دور تند باشم. 🤩🏃
مثلا قبل از روشن کردن شعله ی زیر کتری، گاز را سرعتی تمیز می کنم.
بعد تا آب داخل کتری جوش بیاید لب تاب را روشن می کنم و چیزهایی که باید بنویسم و را می نویسم.
جمع و جور کردن خانه را رها می کنم.
با بچه ی بیدار می شود جارو زد و جمع کرد و مرتب کرد، اما نمی شود نوشت و البته به راحتی خواند.
تا چای دم بکشد و بعد از ریختن داخل لیوان حرارتش بخوابد، یا می نویسم یا می خوانم.
تند تر از همیشه می خوانم.
سریع تر از همیشه فکر می کنم.
و نوبت به خوردن چای که می رسد، لحظه ها را کش می دهم.
جرعه جرعه چای را توی گلویم می فرستم و چشم هایم تند تند جملات داستان ها را دنبال می کند. 👓
خیلی باید خوش شانس باشم که این دقایق زیاد طول بکشد، گاهی هم در همان لحظات اول نوشتن، قبل از دم کشیدن چای پسرک بیدار می شود و هیچ..... 🤷♀
اگر شما هر دقیقه برایتان کش می آید و فرصت ها در اختیارتان است قدر بدانید. ☺️😄
✍خانم یعقوبی
@jaryaniha
#مکاتب_ادبی
«مکتبهای ادبی جهان»
📚رئالیسم:
«در اوايل قرن نوزدهم قهرمانان تخيلي از لابلاي سطور داستان ها بار سفر بستند و رفتند و مردم عادي کوچه و بازار در داستانها ظهور کردند.
طبيعت جاري با تمام زشتيها و زيبايي هايش جاي کاخ هاي افسانهاي را گرفت.
در لغت رئاليسم به معني واقع گرايي و حقيقت نويسي است. واقعياتي که گاه انسان را مي گرياند و گاه مي خنداند.»
@jaryaniha
نویسندگان جریان
#پنجشنبههای_نوشتنی پنجشنبه شبتون بخیر باشه🍀 امروز داشتم به یک مسئلهی مهم فکر میکردم... . مسئ
#ارسالی جریانی عزیزمون🙏
سلام روزتون بخیر
برای پنجشنبههای نوشتنی پیام دادم.
ما تعدادی بطری برای آب سرد توی خونه داریم که پیش میاد گاهی بطری ها بیرون میمونه و آب داخل اون مونده میشه و قابل شرب نیست یا ته بطری معمولا مقداری آب باقی میمونه برای صرفهجویی در مصرف آب ، یک سطل روی تراس گذاشتم و این باقی مونده ها رو داخل اون میریزم و برای گلدان ها یا شستن تراس ازشون استفاده میکنم.
@jaryaniha
نویسندگان جریان
#پنجشنبههای_نوشتنی پنجشنبه شبتون بخیر باشه🍀 امروز داشتم به یک مسئلهی مهم فکر میکردم... . مسئ
#ارسالی جریانی عزیزمون 🙏
سلام، خوبید؟
من در جواب تمرین صرفهجویی در مصرف آب چیزی به ذهنم رسید.
بعضی ها برای باز کردن یخ بسته های مرغ فریز شده از آب گرم شیر استفاده میکنن بنظرم این ضرورتی نداره.
دیگه اینکه نشتی ها رو رفع کنیم و حواس مون به آب بازی بچهها باشه.
نویسندگان جریان
#ارسالی جریانی عزیزمون🙏 سلام روزتون بخیر برای پنجشنبههای نوشتنی پیام دادم. ما تعدادی بطری برای آب
بهبه بسیار عالی، مرحبا به همتشون👌👏