eitaa logo
جشن انتخاب
20 دنبال‌کننده
293 عکس
8 ویدیو
10 فایل
جشن انتخاب یک دورهمی انتخاباتی است، شما هم دعوتید... ارتباط با ادمین: FmBanoo@
مشاهده در ایتا
دانلود
دیشب دیگه به خودم گفتم پاشو بابا، همش میگی میتونم و نمیتونم. پاشو تا دیر نشده، قضا میشه تکلیفت ها. رفتم از ایستگاه اتوبوس شروع کنم، والا تا سر صحبت رو باز میکردم اول همه شال شون رو میکشیدن جلو🌱😂😂😂. ولی خوب... اوایل فقط به همون همدردی ها پرداختم. اما همین که جلو تر رفتم فکر کن بعد از تقریباً شش هفت تا سر صحبت بازکردن در مسیر دندانپزشکی و عکس دندان و نوبت دکتر و... رسیدم به اینکه به به امروز عجب روزی برای تواصی بود چون به بهونه تبریک عید و شادی، سر صحبت راحت باز میشد. اما من از ۱۱:۰۰که از خونه اومدم بیرون تا اذان کاری نکردم. یعنی فقط همش سر صحبت باز میشد اما نمیشد برم سر موضوع خودم.😁😂🌱. (قبل این خودم رو توانا تر میدیدم ها)😔😢 در مسیر برگشت به خونه بودم که مغازه ای که قبلاً کالای پزشکی خریده بودم رو هدف قرار دادم ، گفتم هر طور شده میرم. رد شدم دیدم دونفر دختر جوان دیگه هم اونجا هستن.😁 رد شدم😂. اما گفتم پس قول تواصی چی میشه؟! برگشتم وارد مغازه شدم، خانوم فروشنده فکر کرد چیزی می‌خوام. گفتم نه، راستش فقط می‌خواستم روز دختر رو بهتون تبریک بگم...😱🦋😄😃🙈. خوب نشد، اما خوب...🌱😂. هرسه تاشون گفتن روز شما هم مبارک😂❤️😍. یهو یکی شون گفت، عه خانوم بذرافشان عید شما هم مبارک باشه😍❤️😂🌱... یعنی پامو نمیتونم از خونه راحت بیرون بزارم.😂😂، آنقدر مشهور دیگه😜. خواهر دوست دوران راهنمایی تا دانشگاهم بود. خودشم تاحدودی میشناختم.(فکر کنم خوشش اومد که اسم کوچیکش رو هنوز تو ذهنم داشتم.) یکم احوال پرسی و چاق سلامتی کردم گفتم، خوب انتخابات چیکار میکنید؟رای میدین؟ گفتن رای که باید داد....(با من من..) گفتم خوبه آفرین❤️🌱😂😍😁. خوب خیلی خوشحال شدم، شما هم هرکیو دیدین مثل من روز دخترو بهش تبریک بگید، انرژی شادی بین همه تقسیم بشه بهشون برسه. گفتن حتما😍❤️. و محیط رو ترک کردم با یه خداحافظی در انرژی. راستش با شناخت‌قبلی میدونستم شاید حتی جزو رای دهندگان نباشن. اما همینکه تو اوج انرژی و شادی این جمله رو ازشون گرفتم که گفتن رای که باید داد حس میکنم همون قدر بهشون شور انتخاباتی منتقل کردم. امیدوارم خداوند کم مارو به کرم خودش برکت بده.☺️🌱🦋❤️😍بگید الهی آمین. برگشتن سر ظهربود و دختر کوچولو مون رو خونه پیش مادرجون گذاشته بودم، باید زودتر برمیگشتم، فرصت پیاده هم کلام شدن رو فروختم به صحبت به یک نفر تو تاکسی. رفتم اون طرف خیابان ایستاد. سوار شدم، مسیر بسیار کوتاه بود و برای وقت کمم سوار تاکسی شده بودم، پس سریع به آقای راننده گفتم، شماکه رای میدین حاج آقا. گفت بله، من به آقای .... هم رای میدم. خیلی شاد بود😂😁🌱. (خوشم اومد شادی انتخاب داشت) گفتم خیلی خوبه ان شاء الله یک نفرخوب انتخاب بشه. گفت ولی جوونها خیلی ناراحتن و ناامید، گفتم حق دارن بالاخره این چند سال به همون سخت گذشته، اما چرا نا امید ،هنوز امید هست...😀. گفت آخه تورم ۱۰۰درصد و ۲۰۰درصد و ۳۰۰درصد... گفتم نه، ان شاء الله که اوضاع خوب میشه. هر موقع جلوی ضرر رو بگیریم منفعته، بعدم تلاش خودمون و مسئول کمک میکنه. ان شاء الله... گفتم شماکه راننده آید به مردم بگید، بگید که باید رای داد ، جلوی ضرر بیشتر رو باید گرفت. به مقصد رسیدم کرایه دادم و پیاده شدم. گفتم عید شما مبارک، خدانگهدار... تمام😁 الان که در خدمت شما هستم احساس اثر گذاری دارم.😁😁😁 @madaranemeidan
😍😍😍 🌱 گزارش تکمیلی ارسال خواهد شد....
اینجا مشهدالرضاست😍😍😍 ... پارک حجاب را انتخاب کردیم برای اولین مراسم دهه کرامت وشور انتخاباتی همه کارها رو ردیف کردیم قرار،عصر ساعت پنج نزدیکای ظهر کا شف به عمل آمد که نمیزارن زیر انداز پهن کنیم😢 با رایزنی با افراد بالا😜 تونستیم شماره ای بدست بیاریم از رییس روسای پارک😁 بعد تماس با جنابشان ،گفتند ما همه چی بهتون می‌دیم ،مثل اسپیکیر وزیرانداز... ولی امروز چون مناظره هست تو اون ساعت شهرداری گفته :نباید مراسمی تو پارک ها باشه تا همه مناظره نگاه کنند 👀 گفتیم پارک رو عوض کنیم ،موافقت شد اما تردید داشتیم که اونجا هم میزارن یا نه🧐 حرف استخاره شد حالا بماند که جواب استخاره چی بود😉 عصر شنبه در پارک پارک بانوان وحدت دونفر بودیم،اسپیکر نداشتیم ،زیزانداز هم نبرده بودیم🤣 همون وسط پارک بانوان روی زمین بساط درست کردن پرچم رو پهن کردیم بچه ها یکی یکی اومدند وسوال ها شروع شد خانم اجازه شما مربی هستید؟بلی خانم اجازه میخواید کاردستی درست کنید؟بلی برا ما هم درست میکنید ؟بلی سوالات هم چنان ادامه داشت... قرار شد کاغذ رنگی ها رو بدیم خودشون درست کنند یه عده بچه ها مشغول درست کرد پرچم یه عده هم بیکار،کودک درون در حال وول خوردن بود😂 دیگه نمیشد جلویش را گرفت ،با بقیه بچه ها رفتم ومشغول بازی شدم خاله بزغاله انگشترم انگشتر ماگلیم ماسنبلیم آلیسا آلیسا و.... بچه درونم که آروم شد 😊رفتم کمک بچه ها که پرچم ها تمام شود طفلک خانم نصری زحمت همه برش ها وتقسیم کار بین بچه ها رو کشیده بود تا من به بازیم برسم😝 با نوشتن جمله های انتخاباتی وعکس یادگاری کارمان رو به اتمام بود بچه ها چنان ذوق کردند از این که گفتیم شما سفیران انتخابات هستید. سوال پشت سوال خانم یعنی کی باید بریم رای بدیم؟ خانم مامانمون بگیم به شما رای بدند؟ خانم کی بگیم برن رای بدند؟ با توضیحات، کاملا تفهیم کردیم که باید جمعه هشت صبح مامان ها رو بیدار کنند تا با هم دیگه برند رای بدند 😍 بعدشم که بساطمان را جم کردیم افتادیم در بحث دختری 18ساله که از همه بیزار بود ومیگفت چرا شما باحجابا اسلام رو به گند کشیدین😔 با این بحث طاقت فرسا کارمان را در پارک وحدت به پایان رساندیم. @madaranemeidan
روز متفاوتی شد با یک تجربه متفاوت😉 برخلاف تجربه های سابق که سرسخت های اول بحث میشدند قانع شوندگان در آخر، اما اینبار خانمی که اول گفت که میخواد به کاندیدای انقلابی رای بده ،هر چه بیشتر پیش می رفتیم سوالات و شبهاتش بیشتر می‌شد و اما و اگرش😫 از آینده ترس داشت ترسی موهوم! "اگه اینها واقعا اهل گشت ارشاد باشند چی؟شادی و آزادی جوون‌ها چی؟ اگه فیلتر کنند چی؟ دخترای من کجا برن تفریح؟" مدام میگفت جوون ها از اینا می ترسند😢 گفتم خانوم عزیز کی گفته اینها با شادی و تفریح جوونها و فضای مجازی مخالفند؟ گفت میگن دیگه😕 در اثنای صحبت ها شوهر این خانوم از مغازه مکانیکی ش بیرون اومد و شد طرف صحبت من. اون هم حرفای خانمش رو تکرار می کرد و البته پاسخ می شنید. تعداد همسایه ها که بیشتر شد دوستم شد مخاطب اون ها و من مخاطب این زن و شوهر و اما! نقش اصلی روایت ما از اینجا وارد قصه شد. دوست آقای مکانیک بود. از موتور پیاده نشده👇 _:من رأی نمیدم مگه بوقم😤😤 بعد هم شروع به صحبت با دوستش کرد😒 و من همچنان در حال سر و کله زدن با این خانم محترم: _: چرا عربستان انقدر پول دارند و ما فقیر؟ _: اولا کی گفته اونها پول دارن ؟به جز چند شهر مهم توریستی و زیارتی شون یه سر به بقیه شهراش بزنید.اونجوری هم که فکر می‌کنید نیست. ثانیاً شما دوست داری مثل عربستان باشی گاو شیرده؟ اوج حقارت نیست برای شما که شخصی مثل ترامپ شما رو گاوشیرده خطاب کنه؟؟ _:اوج حقارت وقتیه که مردم تو سطل آشغال دنبال غذا بگردن😡 آخ آخ! این آقاهه حسابی توپش پره🤦‍♀ و این شد شروع صحبت بسیار طولانی و چالشی و طاقت فرسای ما با این آقای محترم و دوستش و خانومش. _: چرا جوونای ما همه دوست دارن از اینجا برن؟ از ایران خسته شدن. دختر خودم دانشجوعه همیشه میگه بابا بزار برم. چرا ما با تمام دنیا سر جنگ داریم؟ چرا ما مثل مالزی و سنگاپور سرمون به کار خودمون نیست؟ _: ما به جز اسرائیل که غده سرطانیه با هیچ کشوری جنگ نداشتیم. ما با آمریکا کار نداشتیم اونها با ما کار دارن؛ روزی که آمریکا دولت مردمی مصدق رو با کودتا سرنگون کرد نه انقلابی بود ،نه امام خمینی که بهونه دستش بدن به قول شما! پیرمردی که اونجا بود تایید کرد و شروع کرد به تعریف خاطراتش از زمان سربازیش تو دوره شاه و کودتای ۲۸ مرداد. _: ما تو مملکت خودمون نشستیم. دور و برمون پره از پایگاه‌های نظامی آمریکا! آمریکا هزاران کیلومتر دورتر از کشورش تو این منطقه چه غلطی میکنه؟ _: چرا موشک داریم که آمریکا برجامو پاره کنه؟🤦‍♀ _: قبول دارید دنیا پر از گرگ آدم کشه؟ _: بله _: قبول داری خود آمریکا داعش رو درست کرد و انداخت به جون مردم؟ _: بله _: عقل شما قبول میکنه تو دنیای به این کثیفی با این همه دشمن گرگ صفت که در کمین اند و منتظر لحظه ای غفلت از ما تا زهرشون رو بریزند، ما دست رو دست بزاریم و بگیم اسلحه و موشک بده؟؟ فکر می کنید آمریکا اگر مطمئن باشه شما توانایی دفاع ندارین باکی داره از اینکه همین لحظه و همین ساعت ایران و ایرانی رو با خاک یکسان کنه؟؟ اصلا یه سوال: ما که تا حالا شروع کننده حمله به هیچ کجای دنیا نبودیم پس چرا آمریکا میگه شما نباید موشک داشته باشین؟ سکوت کرد. _:تحریم... _:تحریم مثل یک زلزله است که خونه سست و ضعیف رو خراب میکنه ولی بنایی که از پایه قوی و محکم باشه، نهایت فقط کمی خرابی جزئی به بار میاره. مشکل عمده اقتصاد ما عدم مدیریته نه تحریم، قبول دارین؟ _:بله، خوب مذاکره کنیم! _: مگه مذاکره نکردیم؟ چی شد نتیجه اش؟ یک اصل اساسی در بین کشورهای استعمارگر وجود داره و اونم اینه👇 "چیزی که برای ماست برای ماست، ولی چیزی که برای شماست بیاین سرش مذاکره کنیم" قدم اول هسته ای، بعد موشک، بعد منطقه و بعد همه چیز و فقط لحظه ای راضی میشن که جز برده ای بله قربان گو براشون نباشیم. اصولا آمریکا با ایران و ایرانیِ قوی و مستقل مشکل داره. _: چرا پول ها میره سوریه و عراق؟ _: اگر برگردیم ۲ سال قبل و میتونستیم جلوی ورود ویروس کرونا رو به کشور بگیریم و همون بیرون مرزها نگهش داریم بهتر بود یا الان با این همه کشته و مبتلا و ضربه اقتصادی و استرس و خستگی؟؟ داعش به مراتب بدتر از ویروس کرونا بود، پاش به ایران می رسید فقط خدا میدونه سر زن و بچه شما چی می اومد! _: خب اونموقع جلوشون می ایستادیم😳 _: کِی؟ وقتی که هزاران نفر رو از دم تیغ گذروند؟ اون موقع دیگه هزینه نداشت برامون؟ یه سرچ بکنید ببینید هزینه هشت سال جنگ تحمیلی چندین برابر هزینه ای بود که ما تو سوریه و عراق صرف کردیم. شمایی که میگید اگه آمریکا بیاد ایران وضعمون بهتر میشه لطفاً یه سر به افغانستان و عراق بزنید و سوغات آمریکا واسه این کشورها رو ببینید. به خودم اومدم دیدم هوا تاریک شده و من و دوستم ۲ ساعته سرِ پا مشغول حرف زدنیم و اونها مشغول شنیدن و فکر کردن
وقتش بود ضربه آخر رو بزنم: ما به جز مدیران بی لیاقت مشکل دیگه ای نداریم که اون هم حلش به دست خود ماست. تا وقتی مردم ما به اون رشدی نرسن که به کلید و من بلدم و اونا لولواَن رای ندن، مشکل ما حل نمیشه. خودمون باید بخواهیم و اراده کنیم با یک انتخاب درست. ماهم گله مندیم و معترض، ولی خونه ای که یک قسمت دیوارش ریخته رو کامل آوار نمیکنن بلکه تعمیرش می کنن مملکت ما کمبود نیروی انسانی و طبیعی نداره، فقط یک مدیر قَدَر تو راس کار میخواد که اونم ما با رای مون جورش می‌کنیم انشالله✊ حالا اون آقا ول کن نبود: "من اصلا اینو تو تلویزیون میبینم حرف میزنه، بدنم مور مور میشه، من حدس میزنم این جاسوس اسرائیله اصن 😝😝 این مرده نامزده رو هم گمش کن چرت و پرت میگه فقط ولی این آقای سیدو قبول دارم آدم خوبیه، انشاالله ببینیم چی میشه"☺️ لحظه خداحافظی دوستم گفت شما هم با بقیه صحبت کنید و دعوتشون کنید برای رای دادن. _: انشاالله _: ببخشید پر حرفی کردیم _: نه اتفاقا حرفای خوبی زدین 😍 بروشوری هم که بچه ها آماده کرده بودند رو بهشون دادیم و ازشون خداحافظی کردیم. @madaranemeidan
دیروز با یکی از دوستانم که خیلی از نظر ظاهر و فکر و عقیده شبیه هم نیستیم تماس گرفتم و بعد از حال و احوال گفتم دور و برت چه خبر از انتخابات گفت هیچی 😒 کسی رای نمیده که😉 گفتم چرا🤔 گفت به نظرت چرا؟؟😕😕😕 خوب برا اینکه هیشکی به کسی اعتماد نمی کنه دیگه😱 گفتم آخه دلیل این بی اعتمادی و می دونم ولی دلیل رای ندادن و نمی فهمم اگه ایراداتی توی کشور هست و مسئولان و منتخبان مردم اشتباهات زیادی کردن که قطعا باعث بی اعتمادی شده نباید باعث بی توجهی به آینده مون بشه و دلیل اینکه اصلا رای ندیم اتفاقا باید حتما بیاییم و این بار درست انتخاب کنیم الحمدلله این بار که هستن کسایی که برنامه ها و کارنامه ها و نشونه های خوبی دارن میشه اوضاع رو درست کنیم گفت کی مثلا می تونه درست کنه گفتم این و با یه کنکاش تو برنامه ها و صحبت ها و عملکردهای قبل شون راحت میشه فهمید بعد گفت حالا میگی بی کی رای بدم و بعدا تر گفت تبلیغ کی و تو فامیل بکنم من😍🤩🤩 اینجوری شده بودم دقیقا واقعا برام خیلی خوشایند بود که تونسته بودم کسی و که می گفت هیشکی رای نمیده و چرا باید رای بدیم و اینا حالا داشت بهم می گفت تبلیغ کی و بکنم☺️😊😊 خداروشکر کردم و از خدا خواستم تونسته باشم موثر باشم و از این تماس اتفاق خوبی در بیاد 😊😊 @madaranemeidan
سلام دوست عزیز. خاطرات کانال خیلی خواندنی هستن و بنده رو ترغیب به تبلیغ میدانی کرده😊 با چند تا از دوستان قرار گذاشتیم، بریم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها برای تبلیغ😍😍 بچه‌های قد و نیم قد داشتیم و اولین بار بود که می‌خواستیم تبلیغ رو در رو کنیم. یک ساعتی به هوای بچه‌ها نشستیم بدون اینکه اقدامی کرده باشیم. از اینکه تا اینجا اومده بودم و کاری نکرده بودم کلافه شدم. رفتم نزدیک ضریح و به خانم گفتم بی بی جان ما اومدیم کاری کنیم، ولی شروعش برامون سخته. بعد آیات رب‌ اشرح لی صدری رو‌ خوندم و برگشتم. چند دقیقه از نشستنم نگذشته بود که با خانم بغل دستی‌مون سر صحبت باز شد.🤩🤩 گفت: میخواستم رای بدم، اما به خاطر فلان قانون که مربوط به مستأجرها میشه، دیگه دلزده شدم😒 یک ساعتی باهاش گفتیم و شنیدیم🙃 می‌گفت آقا رو دوست دارم.... می‌دونم آمریکا هم با ما دشمنی داره ولی میگن رییس جمهور اختیارات نداره😟 الانم دیگه به ۹۵ درصد مسوولان اعتماد ندارم. کمی از تجمل‌گرایی و غرب گرایی بعضی از مسوولین و حمایت نشدن تولید داخلی و بیکار شدن جوان‌ها و‌ تولیدکننده ‌ها گفتیم و قرار شد، این بار به یه آدم حسابی رای بدیم که اعتقادش به تولید داخل و قوی کردن ایرانه. دوستم از تاثیر رای ما در نامه اعمال گفت و این که روایت داریم، اگر با انتخاب ما فردی حاکم بشه که خیرش به مردم برسه ما هم در ثواب کار خوب او‌ شریک هستیم. آخرش جمله معروف حضرت آقا رو گفتیم که ما در مسیر رسیدن به قله هستیم، ان شاءلله و در این راه سختی و مانع و کندی هست اما توقف نیست. ازش خواستیم هم رای بده و هم تشویق به مشارکت کنه.😇😇😇 برگشتنی هم جاتون خالی، مهمان شدیم به غذای نذری که تو صحن حرم پخش میکردن😍😍 @madaranemeidan
با خانواده رفته بودیم مشهدالرضا برای زیارت آقا علی بن موسی الرضا🕌💕💕✨✨ سوار مترو شدیم 🚇 چشم انداختم و مسافران را کمی برانداز کردم. توی واگن کناری یکی از خانم‌ها را نشان کردم و رفتم سراغش🚂 اجازه گرفتم و کنارش نشستم برای صحبت.. پرسیدم که نظرشان درمورد انتخابات چیست؟👀 خیلی شیک و مجلسی گفت _نمیدونم احتمالاً رای ندم💔 🙁 چون اوضاع خیلی خرابه... من توی سالن آرایشگاه کار می کنم، روزانه نزدیک ۲۰ نفر مشتری دارم... اکثرشون میگن که رای نمیدیم 😩😩 کمی باهاش همدردی کردم که میدونم گرونی و تورم بیداد میکنه... شوهر خودم دو ساله که بیکاره و ورشکست شده... ❗️تازه چونه ام گرم شده بود که یکدفعه گفت😳 _برادرم تویی شرکت تعمیر فلان جا... کار میکنه. میخواین شمارشو میدم به همسرتون بدین😳 تا حالا افراد زیادی رو سر کار برده. 😃 خیلی خوشحال شدم و با شوق فراوان شماره رو توی گوشیم ذخیره کردم.😇 حالا نمیدونم شاید این از برکت روشنگری هامون بوده 🤩✨✨✨ تشکر کردم و بعد ادامه دادم خب... رای ندادن که دردی رو دوا نمیکنه... اتفاقاً باعث میشه افراد دیگه ای به جای ما تصمیم بگیرند و شاید باعث بشه یه ادم بدتر از روحانی سر کار بیاد... پس اگه میخواهیم اوضاع از این بدتر نشه باید یه فکری برداریم. راه حلش هم فقط و فقط یه انتخاب آگاهانه است..✔️✔️ گفت درسته ولی با رای من تنها چیزی عوض نمیشه😒 گفتم که شما توی همون سالن آرایشگاه تون یه فرصت طلایی دارین. 💯💯 در طول روز با چند ده نفر از افراد مختلف روبرو هستین و میتونین باهاشون گفتگو کنین.. توجیه کنین که تغییر وضع موجود فقط به دست خودمونه...👌👌 لبخند مهربانی زد و تایید کرد😊 🚏 ایستگاه شهدا 📣📣 باید پیاده میشدم... ازشون عذرخواهی و تشکر و خداحافظی مردم😉 رفتم واگن بغلی که با همسر و بچه هام بریم برای زیارت آقا امام رضا انشالله✨✨❣ @madaranemeidan
دخترم رو برده بودم کلاس ورزش، تو فاصله ای که مامانا منتظر دختراشون بودند شروع کردم به توزیع شکلات به مناسب روز دختر و توزیع این دست نوشته هایی که خودم و دخترم نوشته بودیم، بعضی هاشون فقط به خاطر صمیمیتی که به قول خودشون توی دست نوشته ها بود ، میخواستن یه تصمیماتی شاید بگیرن،🙂 همین قدر تغییر در تصمیم هم ارزش داشت😉 🇮🇷جمله های دست نوشته مختلف بود: 🇮🇷به کسی رأی میدم که دلسوز باشه، مثل حاج قاسم، جونش بره ولی کشور رو نگه داره 🇮🇷پازل ایران، با رأی تک تک ایرانی ها کامل میشه هروقت نباشی جات خالیه، هم وطنم🌿 مردم سوریه خیلی هزینه دادن تا بفهمند برای امنیت گاهی باید سر بدی گاهی رأی.🇮🇷 🇮🇷من نمیتونم رأی بدم ۴ سال آینده ام رو به شما میسپارم. @madaranemeidan
اولش فکر میکردم با این نوزاد ۵۰ روزه ای که دارم، تکلیف تواصی از من ساقطه🙃 مخصوصا که اخیرا سر یه حادثه پام آسیب دیده و با واکر و به سختی راه میرم...🤕 ولی به خودم گفتم مگه رزمنده ها با وجود جراحت وظیفه شون رو انجام ندادن پس به همراه یکی از دوستانم با همون واکر و پای گچ گرفته راهی روشنگری شدیم ... به لطف خدا اتفاقا سر حرف راحتتر باز میشد و وقتی مخاطبمون متوجه میشد مادرهستیم پذیرش بهتری داشتند و علاوه بر اینکه راحتتر راضی میشدند به رأی دادن ، راضی میشدند به تبلیغ بین فامیل و آخرش می‌پرسیدند به کی رأی بدیم؟😍 @madaranemeidan
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 دم دمای غروب بود من و دوستم و سه تا خانم. یکیشون همون اول کار گفت رای ما آقای فلانیه اگه شما هم همونین پاشین برین😂😂 بعد ادامه داد ما چهار سال پیش هم با آقامون رفتیم به ایشون رای بدیم، یکی از آشناها که پای صندوق بود گفت نه! اگر به اون رای بدین همه کشور به هم میریزه، به آقای روحانی رای بدین🤦‍♀ _: الان کشور سامون گرفت؟ آباد شد؟ _:اشتباه کردیم گولش رو خوردیم، این دفعه دیگه اشتباه نمیکنیم. میگفت دیروز تو صف نونوایی با یه خانوم عصبانی که میگفته رای نمیدم کلی حرف زدم که این چاره مشکلمون نیست. یه دختر خانوم امروزی که آشنای حاج خانوم بود اومد و کنارمون نشست. می گفت هنوز تصمیم نگرفتم به کی رای بدم ولی آخه با این اوضاع...؟ مردد بود، باهاش که حرف زدیم قانع شد و گفت انشاالله این دفعه با یک انتخاب خوب جبران می‌کنیم😃😃😃😃😃😃 @madaranemeidan
۱+۵ امروز مذاکرات ۱+۵ داشتم 😎 🖐+☝️ آیا فکر کردید من یکعدد روشنگر با ۵ نفر مذاکره کردم ؟؟؟؟؟🤨 باید بگم : خیر😐 ۵ روشنگر با یک نفر مذاکره داشتیم !!! 😁😁😁😁😁+😫 اون یه نفر خانوم ۳۰ ساله ای بود 🧕 به اسم : پروین * که دوره های قبل به جناب روحانی 😬رای داده بود و شکست اجتماعی خورده بود ؛ میگفت هرکی بیاد هیچی درست نمیشه و نااااااااااح که نااااااااااح ☹️🤦‍♀ ( بعد از کلی صحبت درباره =دلایل شرکت در انتخابات و تفکر و راهکارهای انقلابی و تفاوت دولت ها و..... ) مثال هایی برای شرکت مجدد پروین خانوم در انتخابات زدیم:👇 ببین عزیزم☺️ مثلا اگه یه بار ازدواج میکنی و طلاق میگیری، آیا دیگه ازدواج نمیکنی یا با تحقیق میکنی ؟؟؟💁‍♀ مثلا اگه یه بار هندونه خریدی کال بود؛ آیا دیگه نمیخری یا میخری ؟؟💁‍♀ مثلا اگه آمپول بزنی دکتر بد بزنه؛ آیا کلا دیگه دکتر نمیری؟؟؟؟؟💁‍♀ مثلا اگه.................... __ فضا بامثالا شاد شده بود ؛😃😃 با خانومه صمیمی شدیم 🤝 درحدی که شمارش رو گرفتم📞 تا مثااااااال های دیگری براش پیامک بفرستم 😜🔫 🤣🤣🤣🤣🤣 @madaranemeidan
🌾بنام خدای بینای توانا🌾 ۱۴ روز مانده به انتخابات...⏳ خداوندا تو خود شاهدی بیشتر از همیشه محتاج نگاه تو هستیم 🤲✨ و بیشتر از همیشه پر از درد های دنیا... 😔 چند روزی است که توفیق داریم پای درد و دل مردم بنشینیم...👨‍👩‍👧‍👦 چه شیرینی تلخی...💔 گاهی در عمق چشمان شان فریاد تنهایی و دلتنگی رو می شنیدیم یکی از بیکاری همسرش حرف میزد 🙁 و دیگری از بی حجابی دخترش ☹️ یکی از جدایی تلخش 😞 دیگری از سقط های مکرر به خاطر نداری 😭😭😓 اشک حلقه بسته در چشمانشان بدجوری حالمان را میگرفت 😔 بعد میفهمیدیم که چقدر دنیا خار و کوچک است که اشک مظلومی را به خود می بیند و دم بر نمی آورد اف به تو ای دنیا که از آب دهان بزی هم کمتری و امان از حکمرانان و مسئولینی که تا این حد مردم را ناامید کردند و به تنگ آوردند👿 بعد از گوش کردن دردودل های مردم حالا نوبت ما بود که صحبت کنیم باید امیدوارشان میکردیم💪💪😇 وقتی از امام می‌گفتیم چشمانشان برق میزد 😃 از سخنان امام که فرمودند این انقلاب همان نهالی است که اگر مسئولین خوب را سرکار بیاورید ثمر میدهد میوه می دهد دنیا و آخرتتان را آباد می کند 🌱☘🌴 وقتی از سردار دلها می گفتیم بغض می کردند😢 سردار... تو با این دلها چه کردی که همه دل بسته شدند 😍 وقتی برایشان چند آیه قرآن می خواندیم نور کتاب خدا دلها را تسخیر می کرد✨ «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم» ✨ بعد کمی باهشان شوخی میکردیم تا غم درد و دل هایشان را کمی فراموش کنند😇 وقتی می گفتیم خودجوش وجهادی بین مردم می‌رویم برای روشنگری زنان و مادران سرزمین مان بعد از کمی تعجب برایمان دعا می کردند🤲 انگار دلشان کمی خوش می شد که خوبی هنوز زنده است... 🔆🔆🔆🔆 @madaranemeidan
اینم کار امروز من! ۵۰ تا چاپ کردم.۱۲ تا مغازه رفتم .۵ تا شون این رو از من قبول کردن بقیه نه.. خسته شدم از بس دنبال بهانه برای تواصی بودم.😂 به این بهانه امروز صاف می رفتم سر اصل مطلب💪 همینکه شما دوست دارین یه قدمی بردارین کافیه وقتی آقا میگن همه دیگه باید شروع به تواصی کنند لابد یه خیری تو این کار دیدن و شاید یه چراغ سبزی از امام زمان. از ما تواصی از امام زمان تاثیرگذاری. آقا حتی یک کلمه رو هم بدون پشتوانه نمیگویند به نظرم این حرفشون پشتوانه محکمی داره. البته خیرش رو در مناظره اول دیدیم. حق روشن است و باطل پرت و پلا گو 😄 @madaranemeidan
بغضی که سر باز کرد ...(۱) تهِ یه کوچه‌ی بن‌بستِ پر پیچ و خم، با فاصله و پراکنده نشسته بودن. دو تا خانم هم بالای دیوار و روی پله‌های بالاخونه‌شون نشسته بودن و از همون بالا با همسایه‌ها گرم صحبت بودن.🗣 وارد جمعشون شدیم و صمیمانه بهشون سلام کردیم و ازشون اجازه گرفتیم که کنارشون بشینیم.😊 به خانمهای بالای دیوار گفتم: به‌به! عجب جایی دارین! خوش به حالتون.😁😁 گفتگو درباره انتخابات شکل گرفت. هر کس چیزی می‌گفت و گلایه‌ای می‌کرد. اکثرشون می‌گفتن ما رأی نمیدیم. فایده‌ای نداره و..... مخصوصا خانم جوانی که تازه وارد جمع شده بود، خیییلی داغ و آتیشی از رأی ندادن میگفت. با لبخند بهش نگاه کردم و اسمشو پرسیدم و خوش و بشی باهاش کردم. این خانم تا آخر با صدای بلند حرف می‌زد و جو جلسه رو دست می‌گرفت. شروع کرد به گفتن مشکلات و اوضاع خراب مملکت و اینکه نباید رأی بدیم و فایده نداره و همون شبهات عمومی. وقتی خانمها از درد و‌ مشکلاتشون می‌گفتن، خودمون هم قاطیشون شدیم و از دردها و مشکلات خودمون و جامعه گفتیم و گفتیم که امروز اومدیم ریشه این مشکلات رو پیدا کنیم و با کمک هم قدمی برداریم برای خشک کردنش. وقتی گفتن رأی نمیدیم و این بدبختی هم، نتیجه رأی دادنمون و..... گفتم: وقتی دختر شما یه ازدواج ناموفق داشته باشه، چکار می‌کنین؟ کلا دیگه بهش شوهر نمیدین یا این بار موقع ازدواجش، بیشتر دقت و تحقیقات می‌کنین؟❓ خانمی که بالای دیوار نشسته بود، گفت: من که دیگه شوهرش نمیدم.😳😳😳 خانم جوانی که توی جمع بود دنبال حرفشو گرفت و گفت: بله فایده نداره دیگه. 😳 بقیه هم پشت سرش زبونشون باز شد و بلبشویی شد.😩 🏹تیر اولم به سنگ خورد و اثر نکرد. با کلی زحمت بحث رو دست گرفتم و گفتم خب وقتی یه قسمت از دیوار خونتون خراب شده، کم‌کم تعمیرش میکنین یا میزنین کل خونه رو خراب می‌کنین؟! یا وقتی ظرف شما کثیف میشه اونو می‌شورین یا دور میندازین؟ خانمی گفت: می‌شوریم ولی نه با آب گل‌آلود. می‌خواست نتیجه بگیره که رای دادن، اون آب گل‌آلود هست. گفتم: احسنت، باید با آب روشن و زلال بشوریم. اون آب صاف و زلال، 🌊 نگاه ما به انتخابات و رأی دادن درست و آگاهانه هست. همون خانم گفت: چه معنی داره بعد از این‌همه سال نامزدها بیان و در مورد صف مرغ 🐓و تخم‌مرغ و... حرف بزنن، ما باید اینقدر پیشرفته باشیم که دیگه از این مسائل عبور کرده باشیم. نمی‌گذارن ایران پیشرفت کنه. مردم رو بدبخت نگه داشتن تا ضعیف باشه و مستعمره آمریکا بشه در نهایت. ولی خب الحمدلله امنیت خوبی داره کشور ما. حرفهایی به این ظرافت می‌زد و در نهایت نتیجه می‌گرفت که خب، پس نباید رای بدیم!!!!!🤯🤯 گفتم: احسنت، پس ما نباید بزاریم که ایران ضعیف بمونه، باید قوی💪🏻 بشیم. اگه قوی باشیم دشمن جرات دست‌درازی نداره. اگه رئیس جمهوری بیاد که نگاهش به داخل و نیروهای مردمی و بهره‌برداری از منابع طبیعی و معادن و .... نباشه، به فکر اشتغال نباشه و فقط چشمش به دشمن ‌باشه، ما اونقدر ضعیف میشیم که نه تنها این اوضاع گرانی و بیکاری و... چندبرابر میشه، بلکه دیگه همین امنیتی که داریم رو هم نخواهیم داشت. کاش میگفتم این امنیتی که میگین، نتیجه مدیریت رهبر و سربازهای کف میدونش هست. اونجایی که وظیفه رهبر هست ما در اوج عزت هستیم. ولی مدیریت مسائل معیشتی و اقتصادی، به رئیس جمهور مربوط میشه. در پاسخ به اینکه رهبری هیچ‌کار نمیکنه، گفتم وظایف رهبری توی قانون اساسی هست. وقتی شما به فرزندتون راه و رسم زندگی رو چندین بار و از راههای مختلف میگین، ولی اون دقیقا خلاف راهنمایی‌های شما عمل کنه و به طلاق و بدبختی برسه، میتونه شما رو مقصر بدونه؟!🤔 جواب دادن، نه. گفتم: خب، رهبر هم وظیفش در این موارد نشان دادن مسیر و راه به مسئولین و مردم هست. چقدر به شاخصهای رهبری برای رای دادن توجه کردیم که انتظار داریم اوضاعمون غیر از این باشه؟! امام علی (ع) ۲۵ سال سکوت کرد تا مردم خودشون بفهمن و الا فکر می‌کنین امام علی (ع) نمی‌تونست همون اول، به هر قیمتی شده بر مسند خلافت بشینه؟! خانم جوانی که توی جمع بود کاملا واضح، بنا داشت مانع حرف زدن ما بشه. تا با خانم‌ها حرف‌می‌زدیم و کمی آروم میشدن، گردوخاک🌪 می‌کرد و همممممه چیزو بهم ربط می‌داد و نمی‌گذاشت بقیه به حرفهای ما گوش کنن. تعمدا با صدای بلند 🗣 جوری که دیگه صدای ما درنیاد، با افتخار می‌گفت: من هییییچ‌ وقت رای ندادم و در عین حال به وضع موجود معترض هم بود.🙁 می‌خواستم با مثال و‌ نمونه براش بگم کسی که رأی نده، حق اعتراض هم نداره، ولی فقط سروصدا می‌کرد و اجازه نمی‌داد حرف بزنیم ⛔️ تا جایی که چندبار صدای خانمهای دیگه دراومد که خب بزار این خانمها هم حرف بزنن.
بغضی که سر باز کرد .... (۲) ادامه:👇 حتی یه جا به ما گفت شما اومدین برای فلانی تبلیغ کنین. گفتم ما که حرفی از کسی نزدیم. گفت ولی تابلوه.😔 از احمدی‌نژاد دفاع می‌کرد و معترض بود به اینکه یه آدم خوب هم بود که تاییدش نکردن. همه‌ی خانمها باهاش همراه شدن. و جالب بود در ادامه میگفتن چرا حسن روحانی رو تایید کردن که ما بهش رای بدیم و بدبخت بشیم؟!!! گفتم تایید میکنن، میگین چرا تایید کردن. رد میکنن، میگین چرا رد کردن. از تایید کف صلاحیتها توسط شورای نگهبان گفتم. خانمی که کنارم بود استدلالم رو ‌پذیرفت. کاش میگفتم‌ همین احمدی نژاد اگه تایید میشد و چهار سال بعد ما رو بدبخت‌تر میکرد، میگفتین چرا اگه بد بود تاییدش کردن؟!😬😬 از این خانوم جوان بگم که تا جمع کمی با ما همراهی می‌کرد، ایشون با مغلطه و پیش کشیدن و غاطی کردن درست و غلط، فضا رو عوض می‌کرد.💨 وقتی به یکی دو تا از سؤالاتش جواب منطقی ‌دادیم، دیگه نمیزاشت به بقیه شبهاتی که رگباری پخش می‌کرد جواب بدیم و مدام ناامیدی پمپاژ میکرد به جمع. نه تنها خودش بنای جواب گرفتن نداشت، بلکه تعمدا اجازه نمی‌داد گفتگوها درست و آروم پیش بره و جواب حرفهاش رو بدیم. هر چقدر هم از در شوخی و خنده و خوش و بش باهاش وارد شدیم، فایده نداشت. حتی به چند نفری که می‌گفتن ما رای میدیم چون وظیفه‌مونه هم سروصدا میکرد و به یکیشون گفت تو چون بسیجی هستی میخوای رای بدی و.... دیدم چاره‌ای نیست. چند دقیقه سکوت کردم تا این خانم خوووب گرد و خاک کنه. فضای سنگینی بود.😰 خانمی اومد روبروم نشست و از بیماری و نداشتن پول دوا و دکترش گفت. دستهای چروکیده‌اش رو گرفتم و می‌خواستم باهاش حرف بزنم. ولی گوشی برای شنیدن نبود. خانم جوان بدجوری سم‌پاشی می‌کرد. از دیدن این جو سنگین و لمس کردن و شنیدن دردها و رنج‌ها و محرومیت‌هاشون دلگیر شدم و اونجایی اندوهم بیشتر شد که بعضا همراهی میکردن با نسخه‌ای که خانم جوان براشون تجویز میکرد که نه تنها دوای دردشون نبود، بلکه سم مهلکی بود که دردشون رو‌ چند برابر میکرد. مثل کسی که نسخه طبیب دلسوزی رو دور بندازه و به سمت دارویی که دشمن بهش داده دست دراز کنه. دیدن این جو سنگین و این فضای دردناک اینقدرررررر بهم فشار آورد که ناخواسته اشکهام سرازیر شد.😭😭😭 پیرزن مهربونی که مادر همون دختر جوان بود با دیدن اشکهای من گریه‌اش گرفت و گفت دخترم! شما تا اومدین اینجا من فهمیدم حرفتون با بقیه فرق داره. سناختمتون. دوستم از همون اول با مادرِ این خانم جوان گفتگوی دونفره راه انداخته بود و با این که اول میگفت رای نمیدم، حالا خیییلی باهامون همراه بود و بهمون لطف داشت و هی تعارف میکرد بریم خونش. خانم دیگه‌ای از اون طرف اومد کنار ما نشست تا به گفتگوی ما گوش کنه، چون گوشِ بقیه‌ی جمع به حرفهای خانم جوان بود. توی چشمها 👀 و نگاه بعضی‌هاشون می‌دیدم که دوست دارن گفتگو کنن و بشنون ولی این خانم اجازه نمی‌داد.😥 صدای اذان بلند شد و دیگه جای موندن نبود. بلند شدیم و از همه عذرخواهی کردیم و با اون خانم جوان هم خوش و بشی کردیم و ازشون خواستیم برامون دعا کنن. با ما همراهی کردن و گفتن خدا خیرتون بده.
این روزها دغدغه انتخابات و فقط مشارکت بیشتر خیلی اذیتم میکنه.... امروز صبح یه اسنپ گرفتم بیام خونه مامانم دیدم راننده اسنپ زن هست... خلاصه اسنپ رسید و منم با یه عالمه وسیله و دو تا بچه و.... سوار شدم... اصلا قصد حرف زدن نداشتم.... یهو یکی بهم گفت... چرا از انتخابات چیزی نمیگی... راننده هم که خانم بود و شرایط مهیا برای صحبت کردن... تقریبا به نیمه راه رسیده بودیم ... اول از آب و هوا گفتم و چقدر گرمه و ساعات کاری رو کم کردن و آب و برق هم که داره قطع میشه و یهو برای انتخابات میخوان چیکار کنین😅😅😅😅 خداروشکر خانم بسیار پایه بود و میگفت میخوام رای بدم باید رای بدیم البته نباید توقع داشته باشیم که اگه فلانی بیاد یه شبه وضع خوب بشه...اگه گرگا بزارن خانم جان... هااا گرگا؟؟؟؟ منظورم آمریکا نیست، دشمنای داخلی هستن که نمیزارن یکی کار کنه 👏👏❤️❤️❤️❤️ من داشتم از ذوق میمردم😂😂😂 که رسیدیم در خونه مامانم.... آخرم گفتم خانم شما که با مردم بیشتر هستین بگین که مردم تو انتخابات شرکت کنن... حالا یه زمان فکر میکردن که آقای روحانی اصلح هست... حالا که نشده نباید قهر کنن و ناامید بشن و رای ندن... خلاصه اصل حرفم این هست که قربووووون خدا برم که وقتی دغدغه‌ی یه کاری رو داری یه جوری در و تخته رو برات جور میکنه که باورت نمیشه... اولا راننده اسنپ یه خانم بود... دوما مخاطبم همراه بود و کارم خیلی آسون بود که تجربه اول خوبی داشته باشم...
چند سالی هست میشناسمش یه زمانی تو یکی از موسسات تربیتی مربی شون بودم.اون موقع 10 سالش بود...الان ماشالله 18 سالش شده و یه خانومی شده برای خودش.🦋 امسال رای اولیه.دختر فوق العاده توجیهی هست،مدام دنبال کلاس های اخلاقی و حلقه های بحث و گفت و گوست و مثل خودم سرش درد میکنه برا این حرفا😌 پدر خانواده شخص محترمی هست که یکم عجیب و غریب فکر میکنن.🙄 یادمه اون سال ها وقتی میومد کلاس من، میگفت: بابا بهم گفته تو باید مثل چمران بشی!🤔 اما از اون طرف ایشون تک فرزند بود و میگفت بابام معتقده حیفه آدم تو ایران بچه بیاره بچه ش حیف میشه و میسوزه😐😑😕 هیچ رقمه نمیتونستم اینا رو کنار هم بزارم.😣🙁☹️ امسالم که رای اولی هست نمیخاد رای بده.😠 ازش پرسیدم چرا عزیزم؟ گفت:چون مشکل کشور ما الان اقتصاده.منم که علم اقتصاد ندارم و نمیدونم برنامه اقتصادی کدوم کاندید از همه بهتره.پس چرا کاری کنم که علم شو ندارم!!!😶 ای بابا!من هم سن این بودم نایلون فریزر تو پام میکردم رو فرش سر میخوردم.🤕🙈😂😅 والا بوخودا😉 گفتم پس خدا مشورت واسه چی گذاشته؟🤔 کللی با هم حرف زدیم. خیلی شیک و مجلسی گفت بله خانم...رای میدم.😇 گفتم دفعه آخرت باشه الکی وقت یه استاد روشنگر رو میگیری😠😁 بعدم برو نمازشکر بخون که خدا هم چین استادی جلو راهت گذاشته ،حاذق و،ناطق و خلاص...ا ...ببخشید خالص🤣😅😁 گفت چشم فقط بفرمایید قبله کدوم وره😆 @madaranemeidan
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 تویه گروه گفتن مناظره ها اصلا جالب نیس خیلی بزرگش کردن ..مردم به هر کی بخوان رأی میدن مناظره تاثیری در انتخاب نداره... من چند دلیل رو گفتم مثلا رفتار و نزاکت کلام اگه هماهنگی نداشته باشه خب تو مناظره ها مشخص میشه. اگه ادعای انقلابی بودن و ادعای مدافع نظام بودن داشته باشن با مناظره ها کاملا مشخص میشه چند چندن با مردم... و ازین قبیل حرفا... یا اینکه یه گروهی مدیرش گفت مطلب سیاسی نفرستید... من تا اون لحظه که گفته بودن هیچ مطلبی ارسال نکرده بودم اما تا اینو گفتن حساس شدم😉. گفتم میدونید که اغفال انتخاباتی چه بلایی سر کشور و ملت میاره؟ سانتریفیوژها که نمی تونن از خودشون دفاع کنن باید ملت دفاع کنه، اونم فقط با یه رییس جمهور جهادی و انقلابی ممکنه... ما درقبال این نظام مسئولیم... اگر در حد یه پیام روشنگری و یه رنگ و یه انگشت کاری نکنیم چطور اون دنیا جواب خون شهدا رو بدیم؟ کی میتونه ادعا کنه راحت بخوابه و راحت بشینه اکا جواب شهدا رو هم داره؟؟؟ خلاصه مطالبم که تموم شد... مدیر تو گروه پیام گذاشت که پیام سیاسی جهت روشنگری مشکلی نداره... و من قبلش کلی تصویر جهت روشنگری ارسال کرده بودم.. گفتم این تصاویر چقدر کمک میکنه به انتخاب درست؟؟؟ مدیر خودش تایید زد ... من داشتم ذووووق میکردم... که مدیر یه گروه روقانع کرده بودم برای ارسال پیام سیاسی... و دفاع از شخص خاصی نه...نه😬 @madaranemeidan
رفته بودیم مسافرت و دیدار اقوام 👥 مهمان جاری عزیز بودیم 🧕 در حال آماده کردن غذا... 🍜 یدفعه سر حرف را باز کردم 😌 (جاریم پرستار یکی از بیمارستان های شهرشونه) گفتم: خب... طرف شما از انتخابات چه خبر؟ همکاران چیا میگن؟👀 گفت: همشون میگن فلان کاندیدا... ولی من خودم رای نمیدن چون مملکت درست بشو نیست 😨 همه جای کشور پارتی بازیه و همه دنبال منفعت و جیب خودشونن _خب راه حل چیه؟ 🤔 _از امیرکبیر پرسیدن چطور این همه خدمات داشتی و تونستی مملکت رو آباد کنید! امیرکبیر جواب داد چون خودم دزد نبودم😏 زیر دستام دزد نبودند، زیردست زیر دستامم دزد نبودن الی آخر... پس معلوم میشه کار مسئولین ما از ریشه خرابه که مملکت ما همه دزد شدن _خدا خیرت بده خودت یه پا فیلسوفی..👩‍🏫 خب ما هم می‌خواهیم رای بدیم که ریشه درست بشه... ما زورمون به مدیران و مسئولین کوچیک و دم دستمون نمیرسه ولی میتونیم اون بالایی و اون ریشه اصلی رو درست انتخاب کنیم _فایده ای نداره...😟 همشون مثل همند هرکی بیاد فرقی نمیکنه مثلاً توی همین بیمارستان ما همه دنبال دلالی پول هستند... ده برابر بودجه می گیره که میخواد یه تغییر کوچیکی توی اتاق انتظار بده😕 _یعنی توی همون بیمارستان شما، آدم خوب، دکتر و پرستار دلسوز پیدا نمیشه؟! _ چرا هست بالاخره... _خوب فکرکنین مثلاً از بین همون همکارای خوبتون، یکی رئیس بیمارستان می‌شد... به نظرتون فرق نمیکرد؟ 🤨 _چرا.. درسته... فرق میکرد😏 _پس الان هم اگه آدم خوب سرکار بیاریم مشکلات حل میشه انشاالله😊 _خب من که هیچ کسی رو نمیشناسم چطوری بفهمم کی خوبه کی بد _خب وقت بزاریم.... چطور برای خرید یه لباس یه هفته بازار رو پایین و بالا می کنیم...🤨 یه هفته وقت بزاریم برای شناخت کاندیدای اصلح. باز هم اگه نشد از ۴ تا آدم منصف و کارشناس بپرسیم. ما دست روی دست میزاریم یا رای نمیدیم یا الکی رای میدیم بعد انتظار داریم رئیس جمهور خوب و کاردان سرکار بیاد😬 به فکر فرو رفت و گفت دوست داره بیشتر در مورد انتخابات صحبت کنیم😇 @madaranemeidan
این گزارشی ست که گزارش نیست!!! همین اول بگم که قرار نیست من گزارشی به کسی بدم خصوصا بالادستی چون اصولاً من حامی شما هستم ، همین شما اعضا معمولی گروه مادرانه جنوب شرق...(، )!😁 می‌خوام از روز دوشنبه بگم براتون که تو پارک سهند چه اتفاق هایی افتاد ولی نمی‌دونم از کجا شروع کنم و کجاهاش رو بگم چون من گزارش نویسی بلد نیستم، خصوصا وقتی بالادستی امر بده و بگه بنویس مغزم کلا خشک میشه!😯😬 نمی‌دونم از کجا شروع کنم و از کجاش بگم؟ از نیمچه استرس اولیه ای که داشتم از نابلدیم برای شروع صحبت با مردم و بعدش دست گرفتن بحث و ول نکردنم(مثل اینا که میشینن سر سفره و میگن میل نداریم و گشنمون نیست ولی از بقیه بیشتر غذا میخورن)!😉 از کجاش بگم؟ از نگرانی که در پس ذهنم از دختر چهارسالم داشتم و از رشدی که تو دل گروه بچه های همسالانش داشت براش رقم میخورد و من کنار دغدغه ی انتخاباتی این همراهی با بقیه ی بچه هارو می‌دیدم و تو این کرونا و خونه موندگی و بی دوستی ،از داشتن این فرصت داشتم ذوق مرگ میشدم؟😍 از کجاش بگم؟ از جایی که شروع کردیم پای صحبت دوتا خانم نشستیم و اونها درد و دل کردن و همدلی کردیم و گاهی با نقدهاشون همراه شدیم و دوتا نقد هم خودمون گذاشتیم روش و بحث رو به این مسیر پیش بردیم که تا حالا ما مردم پای این کشور وایستادیم بدون کمک خارجی ها و از این به بعد هم خودمون باید بسازیمش..💪 از کجاش بگم؟ از حرفهایی که نتیجه ش این شد که ما ظرفیت داریم ولی مدیر اجرایی نداریم و مدیر رو ما باید انتخاب کنیم..😌 از کجاش بگم؟ از اونجا که طرف سردار سلیمانی رو قبول نداشت و ما فقط با دوتا سوال و با جواب خودشون به این نتیجه رسیدیم که جنگ با دشمن خارجی توی یه کشور دیگه بهتر از جنگ با دشمن تو کشور خودمونه... 😇 نمی‌دونم از کجاش بگم؟ از اونجایی که انقدر برای اومدن هول شدم که هیچی با خودم نیاوردم ولی مامان زکیه جبران همه ی کم کاری هام رو کرد و برای گرسنگی و تشنگی بچه هامون هم دغدغه بخرج داد و براشون غذا و آب خرید...🙃 واقعا نمی‌دونم از کجاش بگم چون من اصولاً گزارش نویسی بلد نیستم فقط خواستم باهاتون یکم حرف بزنم... میدونین بچه ها الان تو موقعیت خوبی نیستیم ، یعنی کشور تو موقعیت خوبی نیست، الان نشستن و با دونفر همدلی کردن و ترغیبشون به رای دادن و مشارکت شون تو امر انتخابات خیلی اهمیت داره،،، هوا گرمه بچه داریم شام چی درست کنیم بیام بیرون با بچه داغون میشم از خستگی کرونا رو چیکار کنم از من ساقطه تکلیف آره منم همه ی این فکرها رو با خودم کردم ولی بعضی چیزها ضابطه و رابطه و قانون و این چیزا سرش نمیشه باید خط بزنی رو همه ی تفکراتت و فقط با خودت بگی وقتی نمونده و نباید همین چند روز باقی مونده رو از دست داد با خودت بگو امروز تکلیفم چیه؟ بیا و کمک کن تو این دعوت به مشارکت تنها نباشیم. تو هرکسی با هر قدر معلومات و اطلاعات بشدت به کمکت نیاز داریم.... چی شد این گزارشی که گزارش نبود تهش تبدیل شد به دلنوشته... معلوم نبود از کجاش میخواستم بگم ولی تقریبا همش رو گفتم... فردا بوستان منتظرتیم.... منتظر تک تک شما که این پیام رو میبینید و می‌خونید...
اولش ساکت بودند و منتظر که فقط به حرفهای ما گوش بدن گفتم بفرمایید شما حرف بزنین ما گوش میدیم😉 و همین کافی بود که درد و دل ها شروع بشه از کارگاههای آهنگری و صافکاری محله که با سر و صداشون آسایش و آرامش رو ازشون سلب کرده بودند تا قطعی برق و یخچال همسایه که سوخته و دیگه نمیتونه بخره گرونی میوه‌ای که امسال هنوز نتونستند بخورن اجاره خونه ای که نمی تونن پرداخت کنن فامیل هایی که به خاطر نبود شغل آواره تهران شدن و خانمی که شوهرش فوت کرده بود و با سه تا بچه تنها منبع درامدیش، یارانه و کمیته بود که اون هم...😔 دنبال کاری بود که بتونه تو خونه انجام بده. تیر خلاص رو هم برگه‌های عوارض پسماند و نمیدونم چی چی که همون لحظه یه آقا پخش میکرد زد و داغ دلشون رو تازه کرد😫 یک کدومشون می گفت حتی اسم هیچ کدوم از نامزدها رو غیر از یک نفر نمیدونم، چطوری رای بدم ؟؟ گفتم خانم عزیز مشکل ما همین جاست دیگه، حاضر نیستیم به خاطر سرنوشت چهارسال مملکتمون یه خورده به خودمون زحمت بدیم و بریم تحقیق ،اون وقت نسبت به همه چی هم اعتراض داریم🤦‍♀ قبول کردند که چاره کار یک انتخاب خوبه که اون هم با آگاهی و تحقیق و بررسی خودمون به دست میاد. باز هم عذرخواهی خانمها به خاطر گلایه هاشون و دعوت به خونه و آرزوی موفقیت برامون آخرین صحبت های بینمون بود. یه پیرمرد اهل دلی هم اونجا بود از همسایه ها که جلوی خونش نشسته بود و حرفهای خوبی می زد که البته مخاطبش بیشتر دوستم بود و من زیاد در جریان حرف هاشون قرار نگرفتم البته روایت ما یه قسمت یه خورده درام هم داشت😱 اونم لحظه ای بود که پسر جوون همسایه از خونه اومد بیرون و با دیدن ما گفت چیه ؟؟روش جدید به کار گرفتن مخ ملته؟؟ و بعد سوار ماشینش شد و رفت.😕😕 حاج خانم مهربون میگفت من ده تا بچه دارم همه مونم میخوایم به نامزد انقلابی رای بدیم✌️✌️ بقیه خانم ها: ما هم همینطور🤩🤩 تازه بهمون گفتن خانم ها رو جمع میکنیم یه جا تو حیاط خونه هامون بیاین براشون صحبت کنید.😍 گفتیم به روی چشم ، شمارمونو گرفتند که خبر بدن انشالله. تا من و دوستم رو دیدند، گفتند این کوچه تماما رایش آقای فلانیه،شما هم با همونین؟دیدین کارتونو راحت کردیم 😂😂😂 بازار صحبت با خانم ها حسابی گرم بود که یهو😱 شوهر یک کدومشون از خونه اومد بیرون تنومند 💪پرجذبه😤 با یه خالکوبی روی بازوش گفتیم خدایا پناه بر خودت 😰 میخواست نیسانشو سوار شه و بره سر کار، حرفهای ما رو که شنید منصرف شد، همونجا نشست و تا آخر، در سکوت و با دقت گوش میداد. @madaranemeidan
نمی‌توانستیم دست روی دست بگذاریم تجربه گروه مادرانه در شهر های دیگر را می‌خواندیم و پر از شوق برخاستن در تهران پرهیاهو میشدیم. هر روز پارک های اطراف را برای روشنگری های انتخاباتی، رصد میکردیم اما برای به آب زدن دل دل میکردیم! تیپ و قیافه ها را که میدیدیم، بدنمان مور مور می شد. نکند کم بیاوریم و نتیجه نگیریم.. بالاخره بر وز وز های درونمان فایق آمدیم و یا علی گفتیم... همه جور جنسی در خورجینمان داشتیم از بچه بیست روزه و چهار ماه وهفت ماه تا مادران سرشلوغ و کمر دردی و .. . کارها و وسایل را تقسیم کردیم.. یکی زودتر رفت و در محل گذر شلوغ پارک زنبیلش را گذاشت تا بقیه برسند. هنوز خوب جمع نشده بودیم که بسم الله گفتیم و برای دست گرمی با سه خانوم که در حال پیاده روی بودند، وارد بحث شدیم. از پوشک بچه تا آب و هوای مریخ ، زمین و زمان را به هم دوختیم، تا بحث مشارکت انتخابات را به نتیجه برسانیم. با سفره هایی که کوچک شده بود، همدردی کردیم. گفتیم ما هم باید دو دوتا چهارتا کنیم تا به آخر ماه برسیم و هشتمان گرو نه نباشد.. یکی گفت من به همین رییس جمهور حاضر رای داده بودم و ناراحتم .. یکی گفت وضعیت جوانهایمان اسفناک است.. گفتیم انتخاب خودمان بوده، همانطور که هشت سال قبل این روزها را بدون بررسی و شناخت، رقم زدیم الان هم میتوانیم سالهای آینده را نجات دهیم و باید این ماهی را از آب بگیریم .. گاهی جملاتی را می‌گفتیم که تا بحال اینطور خوش نقش به زبان نیاورده بودیم و خودش فی البداهه بر زبانمان جاری می شد و نصرت خدا بود که همراهمان می شد 👌 صحبت که تمام شد، دغدغه هایشان عوض شده بود. از ما خواستند که نتیجه ی بررسی هایمان رادرمورد نامزدها بگوییم. و اینکه چطور افراد خانواده را پای صندوق بیاوریم بعد از دادن تزهای اقناع افراد ، برایشان آروزی شادی کردیم و به سمت رفقا یمان رفتیم. بساطمان را به کنار زمین بازی منتقل کردیم تا برنامه ی جالب انتخاباتی ک بچه ها را اجرا کنیم و فضا را برای حضورمان در پارک تلطیف کنیم. تعدادی از بادکنک ها را باد کردیم و وسایل کاردستی را مهیا کردیم . دوتا از بچه های بزرگتر که همراهمون بودند برای دعوت بچه های پارک به میانشان می‌رفتند و آنها را دعوت می کردند .. چند دقیقه ای نگذشت که مثل آهنربا همه بچه های محوطه جذب ما شدند.. آنقدر شلوغ شده بود، که همدیگر را بزور می دیدم و صدای آهنگ ایران از موبایل شنیده نمی شد.. بساط قیچی و چسب و کاغذ رنگی را پهن کردیم تا بچه ها پرچم ایران درست کنند. هر کسی که کارش تمام میشد، روی آن یک امضا می کرد. توی صف می‌ایستاد و داخل صندوق می انداخت🇮🇷 بعد هم با لواشک پذیرایی می شد و یک بادکنک انتخاباتی هدیه می گرفت که روی ان نوشته بود( من انتخاب میکنم..پس هستم... ) پدر مادرها با تیپ های فکری مختلف، اصرار داشتند که بچه ها پرچم بسازند، رای بدهند و توی صندوق بیاندازند. همه ی بادکنک هایمان که باد شد، پنجاه خانواده دورمان جمع شده بودند. دیگر باید حسابی به میدان می‌زدیم با دوستانمان وارد فاز اصلی برنامه شدیم. به گروههای دونفره تقسیم شدیم و به میان گروههای خانومها رفتیم. بعد از اجازه گرفتن ، سر صحبت را گاها با این باز کردیم که مناظره ها را دیده اند؟ یکی میگفت که این دولت با ما کاری کرده که سریال هم نمی‌بینیم صبح تاغروب سر کار و گرفتار زندگی .. وقتمان را برای چه تلف مناظره ها کنیم وقتی رای نمی دهیم. پرسیدم به نظر شما برای این مملکت دیگر فرقی هم می کند که چه کسی رییس جمهور شود ؟همه می گفتند نه بابا دیگه کار از کار گذشته و فرقی نمی کند .. بعد پرسیدم ، اگر روحانی چند ماه دیگر رییس جمهور بماند و فعلاانتخابات برگزار نشود چه؟ اکثرا رو ترش می‌کردند. و میگفتند واااای نه‌. دیگر همه چیزمان بر باد رفته.. گفتم پس برای شما هم فرق میکند ... از اینجا بحثمان گرم می شد شروع می کردند ازمشکلاتشان میگفتند یکی میگفت همسرم را بیست روز در میان میبینم روی کشتی در جنوب کار میکند امکاناتی نداریم اجاره نشین و گرفتار شده ایم در حالی که دستی به موهای بازش می برد و دستی دیگر را به علامت تاکید بالا آورده بود با صدای بلند گفت من دینم را به انقلاب داده ام. پدرم جانباز است. در تهران با بچه تنها زندگی میکنم تا همسرم کار کند و برای ما نان بیاورد .. به خاتمی و روحانی چند دوره رای داده ام حتی اگر موسوی هم می آمد، درست نمی شد.. دیگر هرگز چنین غلطی نمی کنم.. ابن مملکت درست نمی شود وقتی دزادنی درکارند که روز به روز فربه تر شدنه اند و..حق ما را خورده آمد.. گفتم حق دارید مثلا در ابن خصوصی سازی ها سه برادر ۲۵۰۰میلیارد تومان به جیب زده‌اند . یعنی نصف حقوق کارمندان کل کشور طی یک رانت از یک واگذاری ارزان ‌دولتی نصیبشان شده است.. در کنار
آدم‌های دست پاک این دزدها هم متاسفانه هستند. وبر بیت المال چنبره زده اند بعد همدردی من دهها مثال زد که بگوید همه چیز از دست رفته .. گفتم حالا چکار کنیم از این وضع در بیایم چه پیشنهادی دارین؟! مثلا شما خانومی که میگی ده سال سخت و تنها تو زندگی داشتم و هیچ سرمایه ای ندارم !: «میخوای دست رو دست بگذاری برا بقیه سالهای عمرت دیگران تصمیم بگیرند.. اونا رو هم سخت بکذرونی ؟ میخوای بکشی عقب چون زورت به مفسدای اقتصادی نمیرسه؟ باید کسی رو انتخاب کنی که عزم جدی داشته باشه برا حل اینا وبرنامه داشته باشه براش. ونه فقط شعار بده.. خوب به حرفهای کاندیداها و سوابقشون نگاه کن ببین رفاه زده نباشند که دردت رو بفهمند.. باید آینده بچه تو خودت شکل بدی . با رای ندادن نه تنها چیزی بدست نمیاری همین امنیت نصف و نیمه رو هم از دست میدی برای این هم مثال سوریه و اون بچه ای که از وانت افتاد و پدرش نتونیت از ترس داعش برش داره رو گفتم خیلی متاثر شد گفتم حالا مردم سوریه تازه پشیمون شدن از اتحاد نداشتن متوجه شدن چه خطایی داشتند و ۹۵درصد مشارکت می کنند تو انتخابات.. با یک کشور داغون و از دست رفته که پنجاه سال طول می‌کشه خرابی این سالها رو بسازند همون خونه های خراب خودشون رو که پر ترکش داعشه با سلام و صلوات توش نشستن و خدا رو شکر میکنن.. باید طعم عدالت و تصمیم گیری درست رو خودمون به کام خودمون مهمون کنیم با انتخاب درست.. همون‌طور که این تلخ کامی الان هم از انتخاب سالهای قبل خودمون بوده.. ماییم که آینده رو می‌سازیم. برا بچه هاتون میتونین روزای آفتابی و پر امید تولید کنید... نشینیم کنار گود و بگیم لنگش کن ،عدالت هزینه میخواد...یه گوشه کاررو با این رای دادن بگیریم و به یکی که زورش میرسه اعتماد کنیم.. شیرینش رو میچشیم اگر خدا بخواد و صبور باشیم » آخرش این خانومی که اونطور بافریاد ناخن های کاشته شده و رنگین کمانی اش را بالا می آورد با آرامش و لبخند زیبایی گفت ای کاش همیشه بین ماها و شماها اتحاد باشد و همدیگر را درک کنیم و هم صحبت بشویم چقدر هم زبانی خوب است و آدم را سبک میکند.. من تا دیشب میگفتم رای نمبدهم.. دیگه مطمبنم رای میدم شایدهم به این آقای قاضی رای دادم که جلوی دزدی ها را بگیرد.. زمین بازی را نشان داد و گفت :« همین پارکی که بچه ام توش دارع با خنده بازی می‌کنه هم خودش نعمته.. رای میدم که همینو از دست ندم» با گروههای مختلفی بحث کردیم فقط یک گروه در جواب سوال اولیه مان گفتند حتی اگر کسی مثل رییس جمهور حاضر هم بماند فرقی به حال ما ندارد از این بدتر که نمی شود.. جواب دادم« خوب آخر تا کی .. تا کی دست رو دست بگذاریم چی باید بشه.. کشور های دیگه میان برامون تصمیم میگیرن که چکار کنیم و.. که نمونه اش رو تو منطقه خودمون داشتیم کشور های اطراف . مگه تو سوریه نخواستن حکومتشونو عوض کنم.. انقلاب های رنگی منطقه که کودتا طور بود به کجا رسید ؟مصر و اکراین وکشور های منطقه به کجا رسیدن ... آخرش بهشون چیزی دادند؟غنایم کشورشون رو می‌دوشند و میبرند یه آبم روش.. سهم مردم فقطجنگ و در گیری گروههای مختلفه .. دلشون به حال اونا نمیسوزع . اون موقع هزار بار آرزوی این روزها رو میکنیم که خودمون برا کشورمون و این مون تصمیم بگیریم.. آرزو میکنیم این روزا برگرده) یکی می‌گفت (من رای نمیدم قبلا زندگی مرفهی داشتم دخترم افسرده شده و از خونه بیرون نمی آد دایم تقاضا های رنگارنگ داره مدرسه خوب می خواد.) گفتم( ما هم بچه ها مون مدرسه دولتی می رن دلمون میخواد عدالت آموزشی باشه.. آموزش پرورش دولتی محوریت داشته باشع و براش ارزش قایل باشند تا قبولی های کنکورمون دایم از فلان مدرسه غیر انتفاعی شمال شهر و بهمان مدرسه ستاره دار نباشه)سری تکان داد و گفت چه کار میتونم بکنم یا باید سالی بیست میلیون پول غیر انتفاعی بدم یا قید مدرسه ی خوب را بزنم .. گفتم «راهش ففط انتخاب درسته انتخاب رییس‌جمهوری که در برنامه های فرهنگی اجتماعی اموزش پرورش دولتی برایش اولویت باشه تا ابن دولت جدید بره پسر ده ساله من همه نو جوانی اش را می‌گذرونه ووارذ مرحله بعدی زندگی می شه ، آنوقت از من و تو مادر برای درست تصمیم گرفتنمان سوال نمیکنه؟در جواب چه میگی میخواهی بگی رای ندادم؟به فکر فرو‌رفت و گفت اگر با انتخاب من حل می شه رای میدم منتها تضمینی نیست.. گفتم تضمین را ما باید با مطالبه بعد انتخابات به وجود بیاریم تازه اگر هم نشد چیزی را از دست ندادیم حداقل برای بهتر شدن آینده ی بچه ها جنگیدیم و پیش وجدانمان راحتیم که من کار خودم را کرده ام.. سرش را به علامت تایید تکان داد و گفت بله درسته.. برای هم آرزوی شادی کردیم . آنقدر با گروههای مختلف حرف زدیم و حرف زدیم که متوجه نشدیم سه ساعت تمام روی پا ایستادیم .. زبانمان مثل یک تکه چوب خشک شده بود وقت آب خوردن نداشتیم.
اما دلمان میخواست ادامه دهیم .. یکی از دوستانمان را از دور می دیدم که نزدیک به یک ساعت سرپا بود . فاطمه کوچولویش پیش مادران مراقب روی زیلو نمانده بود و از بغل مادر هم پایین نمی آمد. دوستمان دیگر رنگی بر صورت نداشت اما روشنگری را رها نمی کرد انگار طرفش قصد داشت تمامی شبهه هایی که در زندگی داشت را از او بپرسد، خانومی به او گفته بود ، چقدر پول میگیرید از کجا شمارا فرستاده اند در دلم گفتم خدایا این کم را از ما بپذیر و برای روز بیچارگی مان ذخیره کن .. خلاصه که از نشستن پای درد و دل مردم لذت بردیم و ما هم سبک شدبم از اینکه کاری می کردیم راضی بودیم .. بچه هایمان هم بر خلاف همیشه خیلی لجبازی نکردند. یاد داستان جنگ بدر افتادم که خدا فرشته ها را مأمور کردده بود تا به کمک مومنین بیایند.. نصرت خدا همین قدر برای ماواضح بود و نتیجه اش در کاممان شیرین تر از عسل..🌈🌹 @madaranemeidan
سلام🤓 بچه کوچیک دارم و داره دندون درمیاره اصلا نمیتونم از خونه برم بیرون، تقریبا نزدیک دوهفته بود که همش با خودم میگفتم چرا من توفیق ندارم تو روشنگری انتخابات کمک کنم؟😭😥😩😫🤯 وقتی میدیم مامان های گلمون، مثل یه طبیب دوار کوچه به کوچه محله به محله می رفتن واسه روشنگری ،روایت ها رو که می خوندم از تو کانال، همش تو دلم غصه می خوردم که خدا توفیق رو ازم گرفته😔😔 تااینکه.......... دوروزپیش درحالی که برااولین بار بعدازظهربه خواب رفته بودیم😴😴😴😴،تلفنمون یهویی زنگ خورد! اشتباه بود. هممون بیدارشدیم😑 گفتم بزار گوشیمو یه چک بکنم. دیدم یکی از دوستان همون لحظه پیام داده می تونید امروز بچه نگه دارین؟ من😍😍😍😍 بچه ها💃💃💃💃 سه تایی باسرعت برق جم و جور کردیم. خونه مثل دسته گل شد💐🌷 مشارکت و ذوق بچه ها خیلی برام قشنگ و زیبا بود🌞🌝🌻🌼 😇😇 بعد نیم ساعتی دوتا از دوستان بچه هاشونو آوردن و ماهم افتخار میزبانی این فرشته های نازنین رو داشتیم🤩🤩🤩🤩🤩😍😍😍😍😍😍 پسرها فوتبال بازی میکردن⛹‍♂ و دخترا خاله بازی🎎🎁🎈 بعدشم اومدن کاردستی بازی🎊🎀🎊🎀🎊🎀 منم تو حین بازی کردناشون براشون کیک درست کردم (توووف به ریا)هممون با هم خوردیم🍰🍰🍰🍰 @madaranemeidan