eitaa logo
جشن انتخاب
20 دنبال‌کننده
293 عکس
8 ویدیو
10 فایل
جشن انتخاب یک دورهمی انتخاباتی است، شما هم دعوتید... ارتباط با ادمین: FmBanoo@
مشاهده در ایتا
دانلود
📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿 گفتیم چرا نمیای تو جمع با هم صحبت کنیم مادرش می گفت افسردگی داره ازش پرسیدم: افسردگی چرا می گفت افسردگی پس از زایمان گرفتم. مشکلات زندگی و نداری و.... پرسیدم دکتر رفتی؟ می گفت آره دکتر رفتم و کلی هم دارو خوردم ولی بی فایده😔 بهش گفتم خودت باید بخای تا حالت خوب بشه، سعی خودت رو مشغول کاری کنی و نشینی فکر و خیال کنی...ذکر بگو قرآن بخون کاری انجام بده... سرش رو انداخت پایین ... خانم عاقل و آگاهی بود...وقتی حاج خانم روبه رویی می گفت رای نمیدم و فایده نداره.. بهش می گفت: رای دادن وظیفه مونه و با رای ندادن کار درست نمیشه... اون حاج خانم می گفت: هر کس هم بیاد نمی تونه این همه خرابی رو جمع کنه.. بهش می گفت: اگر هم یه آدم خوب نیاد خرابی رو خرابی جمع میشه.. تو دلم تحسینش کردم که با حالی که داشت، و کلی مشکلات که حالا بخاطرش افسرده شده بود، بازم به فکر انجام وظیفه اش بود... بلند شدیم که بریم، خیلی دوست داشتم کاش می تونستم براش کاری انجام بدم... یه دفعه یاد تسبیح متبرک تو کیفم افتادم🤩🤩 تسبیح رو از کیفم در آوردم و گذاشتم تو دستش، گفتم این متبرکه و جاهای خیلی خوبی رفته...باهاش ذکر بگو إن شاءالله زودتر حالت خوب میشه... باید چه کرد این همه قد خمیده را... باید چه کرد این همه جولان درد را... باید چه کرد مردم از حرف خسته را..‌ دنبال آب و نان غرور شکسته را😔😔😔 @madaranemeidan
بالاخره بعد از کلی جلز ولز کردن و بال بال زدن 😩😩،یکی از دوستان چراغ اول رو روشن کرد و تو خونش تدارک برگزاری دید.😍 تردید ش برای این بود که فکر می کرد روضه گرفتن مخصوص ایام شهادت، محرم و صفر و یا فاطمیه ست.میگفت من الان یهو برم همسایه ها رو دعوت کنم روضه، نمیگن آخه این موقع سال چه وقت روضه گرفتنه؟ اونم بدون هیچ مناسبتی!🙄 اما وقتی بهش گفتم چیه و تفاوتشو با بعضی روضه های مرسوم توضیح دادم خیلی استقبال کرد.😃 گفت پس همه دعوتن به زیارت عاشورای دسته جمعی و صرف چای قندپهلو☕️😋 ساعت ۶ عصر بود مهمونا یکی یکی اومدن ،زیارت عاشورارو خوندیم و درباره عبارت «... التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله» گفت و گو کردیم☺️ میخواستیم از متن زیارت عاشورا مون رو پیدا کنیم.خیلی حرفا بین مون رد و بدل شد. دشمن‌شناسی مفهوم حب و بغض خطر نسبت به سرنوشت جامعه اسلامی و... حرف ها براشون خیلی تازگی داشت.زیارت عاشورا داشت به ما راه نشان میداد و درد ما رو درمان میکرد.و کاربردی شده بود برامون...😍 درباره «امام ظاهر ناطق بالحق» گفت و گو کردیم و اینکه چطور باید امام عصر (عج) رو یاری کرد؟ مخصوصاً در . حرفامون حسابی گل انداخته بود🌸 پله به پله رسیدیم به اینکه ما هنوز در تشکیل دولت اسلامی ضعف داشتیم و نتونستیم این قدم رو درست برداریم.و اینکه تشکیل دولت اسلامی مقدمه ایجاد تمدن اسلامیه... همه دل داده ی نظام اسلامی و انقلابشون بودند ولی بسیار گله داشتند.😔 از اوضاع اقتصادی، از فشارهای مالی از گرانی و... نقدهایشان بجا بود... اما گفتیم که چاره در قهر و بی تفاوتی نیست.باید آستین بالا بزنیم تا خودمان به فضل خدا درستش کنیم تا دولت اسلامی روی کار بیاید. 💪 اینکار سختی هم دارد اما سختی هایی که از تشکیل ندادن دولت اسلامی به ما خواهد رسید خیلی خیلی بیشتر است.😱 دشمنی ها و کینه ها و فتنه ها تمامی ندارد 😈اما برگ برنده دست ماست😍😌 به شرط استقامت. الذین جاهدوا فینا ثم استقاموا لنهدینهم سبلنا... حالا وقتش بود باید نهال امید را در دلشان می کاشتم.🌱 نقطه های را نشانشان دادم. از دستاوردهای انقلاب گفتم، از اقتدار نظامی مان، از امنیت مان، از تأثیرمان بر جهان🌏 و منطقه، از صنعت موشکی و ساخت پهپاد و نانو و هسته ای و ... تا پیشرفت های چشمگیر علمی در دنیا 👏👏 باید می دانستند چه بودیم قبل انقلاب و چه شدیم به برکت انقلاب. @madaranemeidan
ساعت حدودا نزدیک هشت شب.. راه میفتیم به سمت سبزوار، چند دقیقه ای از مسیر نگذشته که اذان میگن، همسر توقف می کنند تا تو یکی از روستاهای طول مسیر، نماز بخونیم. به زحمت از ماشین پیاده میشم حالم مساعد نیست. همسر می‌ره به طرف درب مسجد... مسجد بازه و نماز برقرار.. همین جوری تو فکرم...یه هو یه چراغی تو ذهنم روشن میشه، چه فرصت خوبیه شاید برای چند دقیقه شنیدن از مردم... خودم رو جمع و جور می کنم و سعی می کنم سرپا بشم. میرم به سمت درب زنانه مسجد...چند تایی خانم تو صف نماز ایستادن...تعدادشون زیاد نیست اما بازم خوبه... نماز تمام میشه، گوشیم زنگ می خوره و همسر میگه بریم. بهش میگم چند دقیقه صبر کنه تا بیام... از خانم ها اجازه میگیرم تا اگر فرصت دارن، چند دقیقه وقتشون رو بگیرم... اولش فک می کنن، مسئول مرکز بهداشتم و اومدم برا ثبت نام واکسن😁 کلی در مورد واکسن میپرسن و این که چیه و کجا اسم بنویسیم و به چند سال میزنن... خلاصه اخبار واکسنی ظاهراً خیلی داغه بین مردم... حرف ها و سوالاتشون که تموم میشه، میگم مادرهای عزیز من ازون واکسن و ثبت نامش خبر ندارم، ولی میخام چند دقیقه راجع به یه واکسن خیلی خوب براتون حرف بزنم، یه واکسن ک اگر نزنیم بدتر از کرونا سرمون میاد، اگه بزنیم اونم خوب و درجه یکش رو دیگه بیماری و درد، سراغ مون نمیاد! با تعجب نگام میکنن بعضیاشون زیر لب به لهجه ی محلی چیزهایی میگن که من البته سردرنمیارم😅 میگم خب حالا میخام واکسن رو بهتون معرفی کنم😃😃😃 با دقت گوش میدن! می‌دونی اسمش چیه🤔 +انتخابات بله ، اسم این واکسن انتخاباته، اگ نریم، پای صندوق و این واکسنو نزنیم، بعدش هر اتفاقی برای خودمون یا مردم بیفته باید هم این دنیا هم اون دنیا پاسخ گو باشیم.. چون نزدن این واکسن هم باعث میشه بقیه مریض بشن، هم خودمون! یکی که از همه حواسش جمع تره و ردیف جلو نشسته، با زیرکی میپرسه این همه وقت ازین واکسن زدیم چی شد؟! تهش گرونی و بدبختی و نداری و... بهش میگم شاید واکسن خوبی نزدی یا به دیگران کمک نکردی واکسن خوب رو انتخاب کنن و این باعث شده خودت و بقیه آسیب ببینین! ازشون میپرسم شما چه قد برای زدن واکسن کرونا تحقیق می کنین؟ آیا براتون مهمه که چه واکسنی میزنید؟ حاضرید هر واکسنی رو به شما بزنن؟ یا هرجایی میرین برای زدن واکسن؟ میگن البته که نه...خطرناکه پای جونمون وسطه.. منم میگم البته که نه پای سرنوشت یه جهان اسلام وسطه... پس بیاین یه واکسن خوب انتخاب کنیم تا امنیت و سلامت و نظام عزیزمون رو حفظ و تقویت کنیم💪💪💪💪 چشماشون برق میزنه🤩🤩🤩 انگار جلسه ی خوبی بوده.. میپرسن دوباره نمیاین اینجا میگم معلوم نیست، امروز هم خواست خدا بود و از قبل اصلا فکرش رو هم نمی کردم... ولی اگر نیومدم یادتون نره هم واکسن بزنید هم برای انتخاب بهترین واکسن تحقیق کنید... چند تا شکلات خوشمزه هم بهم میدن و تشکر می کنن.... @madaranemeidan
آرایشگر: به خدا هیچ جای دنیا این جوری نیست مریم خانم این همه گرونی و بدبختی و این اقتصاد بی سر و سامون و... من: از کجا مطمئن هستی تو جاهای دیگه دنیا اوضاع خیلی خوبه و مشکلی ندارن🤔 میشه بگی از کجا آمارها رو دیدی منم برم ببیم آرایشگر: فضای مجازی و همین اینستا و اینا...انقد خوبه اونجا... من: فاطمه خانم راستی من دیروز یه کرم دور چشم خوب پیدا کردم از یکی از شبکه های ماهواره ای تو پیج شون میخام سفارش بدم شما نمبخای🤔 آرایشگر: نه بابا نمیشه اعتماد کرد، اینا همش تبلیغاته. نمیشه هرچی رو همین جوری به پوست زد...اصلا به این شبکه های ماهواره ای اعتماد نیس، بیشتر کلاه برداریه...واسه کرم حتما برو دکتر پوست برات بنویسه! من: عه راست میگین🤔 پس ینی اگر آدم دنبال یه محصول خوب میگرده باید بره از اهلش و جای معتبر بپرسه درسته🤔🤔 آرایشگر: آره مریم خانم پوست ک الکی نیست.. من: آفرین! پس گل و بلبل بودن فضای خارج رو هم نمیشه از چند تا پیج که اونم دشمنای ما ساختن بدست آورد درسته؟! باید به منبع معتبر رجوع کرد! آرایشگر:🤔🤔🤔🤔 اینم حرفیه! من: اونا میخان اینجا رو جهنم و اونجا رو بهشت نشون بدن تا ما رو ناامید کنن، مشکلات هست و منم کاملا قبول دارم، ولی میشه حلش کرد با انتخاب درست، با انتخاب محصول درست! نه محصول کپی غربی و قلابی😊 @madaranemeidan
روز سه شنبه ۴ خرداد، ساعت نزدیک شش عصر بود که با پنج نفر از مادران راهی یکی از محله‌های حاشیه شهر سبزوار شدیم. از همان ابتدای محله تقسیم شدیم و بین کوچه ها دنبال گعده های زنانه میگشتیم تا همکلامشون بشیم با طعم چای انتخاباتی...☕️🇮🇷 هوا هنوز گرم بود و جمعیت کم.... 🌞 هونطور که چشم میچرخوندیم داخل کوچه ها رو نگاه میکردیم تا کسی رو پیدا کنیم... (راستی فک نمیکردم یه روزی از دیدن خانم هایی که توی کوچه و دم در حیاط نشستن اینقدر خوشحال بشم😜) خلاصه یه گروهی از خانمها رو نشون کردیم... ولی کمی تردید داشتیم و دل دل میکردیم... لیکن شک و تردید در لحظات سخت جنگ حق و باطل جایی نداره و باید شتابان پیش رفت😌 پس دل رو به دریا زدیم و رفتیم جلو... 😎 تازه سلام و احوالپرسی کردیم... داشتیم مینشستیم و چادرمون رو روی خاک های کوچه مرتب میکردیم که یکی از خانم ها بدون معطلی و مقدمه گفت:😳 ببخشین میشه در مورد انتخابات ازتون سوال بپرسیم.. چون دیدیم شما چندتا خانم موجه و محجبه هستین باخودمون فکر کردیم که حتما اطلاعات بالایی دارین که به ما هم کمک کنیم... ما که از تعجب دهنمون زیر ماسک و نقاب وا مونده بود...😃.... توی دلمون حسابی ذوق زده شدیم و شروع کردیم 😍 ای عزیز... جونم براتون بگه که ما اصلا برای همین خدمتتون رسیدیم... 😊.... ✨الحمدلله گروه روشنفکر و با دید بازی بودند همگی میدونستند که با وجود مشکلات وضع موجود باید حتما رای بدن فقط چون از همون اول پرسیدن که به کی رای بدیم... گفتیم که انتخاب اصلح خیلی مهمه ولی زمینه اش خود فرایند انتخابات هست که بصیرت افزایی میکنه اینکه مردم متوجه بشن شناخت مدیران و مسئولین شون چقدر مهمه و تکلیفه اینکه معیارها و شاخص ها رو بدونند والبته رهبری همیشه خیلی دقیق شاخص ها رو مشخص میکنند ویه سری از ملاک های فرد اصلح براشون بیان شد چند تا سوال و جواب و شد و خداروشکر خیلی راضی بودند و خیلی متعجب که چطور یه گروهی، بدون حمایت و تبلیغ کاندیدایی، فقط صرف روشنگری بین مردم میرن و وقت میگذارند☺️ خلاصه با سلام وصلوات ازمون استقبال کردند.. درپناه خدا تا تجربه انتخاباتی بعدی😉 ✨ ✨ ✨ البته ناگفته نماند که بقول یکی از بچه ها، ما خاک پای حضرت زهرا هم نمیشیم... ایشون یکی یکی درب خونه ها رو میزدن برای دفاع از حق و روشنگری.. 😥 پس راه دفاع از حق و حقیقت همیشه بازه و نباید خسته و درمونده شد، تحت هیچ شرایطی👌💪💪 حتی زمان کرونای انگلیسی و حتی‌تر زمانی که عده‌ای با عملکرد افتضاحشون، مردم رو‌ ناامید کردن 😏 @madaranemeidan
طبق قرار قبلی راهی یکی از محله‌های پایین شهر شدیم. هوا گرم بودی هنوز جمعی نبود...تو کوچه ها دور زدیم از دور یک جمع از خانم ها دیدیم...دو دل بودیم که بریم یا نه...دل رو به دریا زدیم و رفتیم جلو...سلام و احوال پرسی کردیم و گفتیم میشه وقتتون رو بگیریم؟...نشستیم کنارشون ...دلشون پر بود...خیلی پُر... به حرفاشون گوش دادیم دلشون سبک شد ...همه شون میگفتن ناامید شدیم از رای دادن و هم قسم شدیم که رای ندیم .... همه‌شون مثل همن... همشون دزدن... کسی برای ما فقیر بیچاره‌ها کار نمی‌کنه... زمان شاه اوضاع خیلی بهتر بود.... اسم چندتاشونو پرسیدیم بهشون گفتیم ما هم مثل شما تحت فشار اقتصادی هستیم. شوهرامون از کار بیکار شدن... ما هم به این وضع اعتراض داریم، خیلی هم اعتراض داریم. و چون اعتراض داریم نمی‌خوایم ساکت بمونیم. نمی‌خوایم اجازه بدیم یه عده آدم بی‌لیاقت و بی‌مسئولیت که چشمشون به لبخند دشمنه، مردمو بدبخت کنن و انقلاب رو بدنام کنن... براشون گفتیم که انقلاب برای اوناست ...برای ماست ..برای مردم مستضعف کشوره....باید برای بهتر شدنش رای درست بدیم .... از دستاوردهای انقلاب گفتیم و با زمان شاه مقایسه کردیم.... به آیات قرآن و سیره اهل بیت اشاره کردیم. به اینکه دشمن دنبال همین بی‌تفاوتی و ناامیدی ماست. میگفتن خداییش ما امنیت داریم و این خیلی خوبه از اینکه امنیت ما به چه خاطر هست، گفتیم.... در ادامه جواب سوال هاشون رو دادیم و براشون گفتیم اگر رای ندن وضعشون بهتر نمیشه.... بعضی ها رفتن ...ولی اونا که موندن انگار نرم شدن... مثلا خانمی که با ناراحتی میگفت همه شون مثل همن، همه‌شون دزدن و شاکی بود از اینکه به یکی از مسئولین مراجعه کرده برای مشکلش و به جایی نرسیده، بعد از حرفهای ما که میگفتیم نه، همه مثل هم نیستند و الان هم آدم کارآمد و انقلابی و مردمی داریم و.... گفت البته وقتی برای این مشکلم به یه بنده خدای دیگه که دوران مسئولیتش هم تموم شده بوده مراجعه کردم، کارم رو پیگیری کرده. گفتم خب پس ببینین که همه مثل هم نیستن. آدم خوب هم داریم و..... چندتا دختر جوون هم توی جمع بودن که خیلی خوب به حرفامون گوش میدادن. آخر کار شماره تلفن یکی از دخترا رو گرفتیم و یه شماره از خودمون بهشون دادیم برای ادامه ارتباط‌مون و اینکه اگه سؤالی حرفی درددلی داشتن، باهامون تماس بگیرن. @madaranemeidan
دیروز وسط کوچه و حین بحث داغ انتخابات با خانم‌های محل، یهو یه پیرمرد کمر خمیده که چهره دوست داشتنی هم داشت، با یه پلاستیک تو دستش داشت رد میشد که خانومها تا دیدنش گفتن: " اَنه، هِمی نفر اول مَره رای مَتَه هِمیشه" پیرمرد هم تو جوابشون با لهجه شیرین سبزواری گفت: " بله که رای مِتوم، معلومه رای مِتوم، همیشه رای مِتوم" و همینطور که تکرار میکرد، از ما رد ‌شد. @madaranemeidan
دوشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ده و نیم صبح بچه ها رو به منزل خواهر جان سپردم و خودم رو با اسنپ به مسجدی واقع در یکی از محلات سبزوار رسوندم. از قبل هماهنگ شده بود که درباره انتخابات صحبت کنیم. وارد که شدم حدود ۲۰ الی ۲۵ نفر از خانمها، در حال تلاوت قرآن بودند. اواخر قرآن‌خوانی و درست لحظه‌ای که از من هم دعوت کردند چند آیه‌ای بخونم برق مسجد قطع شد.😫 القصه! ما رو به قسمت روشن تر مسجد هدایت کردند و بحث رو آغاز کردم. از لزوم و وجوب شرکت در انتخابات گفتم که الحمدالله در جمع بانوان قرآنی و آگاه، مسئله‌ی حل شده‌ای بود. شرایط و ملاک‌های نامزد اصلح و راه های تشخیص رو گفتم. درباره سوالات و شبهاتی که یکی از خانم های حاضر، از اطرافیان شنیده بود، صحبت کردیم. مثل این که؛ «رای نمی‌دیم چون نمی شناسیم نامزدها رو و اگر ناشناخته رای بدیم گناهکاریم!» و..... در انتها ازشون خواستم که هر کدوم یک روشنگر بشن و حتی شده یک نفر رو توجیه کند. جلسه بسیار خوبی بود الحمدالله، ما از اونها راضی، اونها هم از ما راضی.☺️ مرگ بر دشمنِ ناراضی ✊ @madaranemeidan
وارد پارک یکی از محله‌های حاشیه سبزوار شدیم و هر ۲ نفر، جمعی رو انتخاب کردیم و به سمت شون رفتیم. ۴-۵ نفر خانم بودند. بندگان خدا زیرانداز از خونشون آوردند و برامون پهن کردند. بحث رو که شروع کردیم، گفتن اتفاقاً پیش پایِ شما بحث انتخابات بوده. خداروشکر خانم‌های بابصیرتی بودند و گفتند ما همیشه در انتخابات شرکت می‌کردیم و این بار هم حتما شرکت می‌کنیم. از بدی شرایط محله‌شون گله داشتند و کاندیداهایی که زمان انتخابات شورای شهر، میرن اونجا و هزار وعده و وعید میدن و درست بعد از انتخابات، کانه قطره آبی میشن و به زمین فرو میرن.😢 وقتی از مشکلات اقتصادی شون، از بیماری که داشتن، از فوت همسر و پسرشون از تنهایی خودشون، از بیکاری جوون‌هاشون و از تمام غصه هاشون، صحبت می کردند؛ قلبم مچاله می‌شد و دوست داشتم بغلشون کنم. دوست داشتم کاره‌ای بودم و گرهی از مشکلات‌شون باز می کردم. گرهی از کارِ 😭 در نهایت بهمون پیشنهاد دادند که منزل شون را هر وقت بخوایم در اختیار ما میزارن برای بحث روشنگری و تبلیغ. و من خیلی از خودم خجالت کشیدم😔 شماره تلفن دادیم و ازشون جدا شدیم. ساعت ۸:۳۰ شبه و در حال برگشتن به منزل. با بدنهایی خسته و گرسنه👈اما راضی و امیدوار🤲 راضی از اینکه حداقل کاری که از دستمون بر می اومد رو انجام دادیم و دلها همواره دست خداست. @madaranemeidan
وسطهای یکی از کوچه ها بود که چشممون به ۶-۷ تا خانم افتاد. جلو رفتیم و بعد از حال و احوال، با اجازه خودشون، صحبت ها رو پیرامون انتخابات شروع کردیم.‌ به لطف خدا، با وجود اینکه از مشکلات گله‌مند بودن ولی باز هم، رای دادن رو وظیفه شرعی خودشون می دونستند. در مورد معیارهای نامزد اصلح صحبت شد و به سوالاتی که در مورد نامزدها داشتن، در حد توان جواب دادیم. @madaranemeidan
وارد یه کوچه دراز و باریک شدیم که دیدیم دوتا از بچه ها مشغول صحبت توی یه جمع ۱۰-۱۲نفری خانم هستند. بهشون ملحق شدیم و در همان اول ورود این ضرب‌المثل برامون متجلی شد: " یه بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک، بار سوم تو دستی ملخک"😂😂😂 صحبت با دو سه نفری از خانمهای اون جمع، بسیار چالشی شد. در حقیقت هر چه ما سر آوردیم، اونها کلاه آوردند. بسیار بی اعتماد بودن به همه چیز. ۴ نفری سعی داشتیم با آرامش و احترام، جواب سوال‌هاشون رو بدیم. انصافا اونها هم، بی احترامی به ما نمی کردند. درخلال گفتگو هامون، می‌دیدم که گاهی با حرف های ما به فکر فرو میرن؛ ولی متاسفانه واضح بود که شدیداً تحت تاثیر تبلیغات و جو سازی‌های دشمن در فضای مجازی بودند. مشکلات اقتصادی بهانه‌ای شده بود براشون که به همه چیز بتازند. بعد از زمان تقریبا طولانی و حرفهای مفصل قصد خداحافظی کردیم. ناگفته نماند که در همین جمع هم چند نفر گفتند انشاءالله روز انتخابات، صبح اول وقت، برای رای دادن میریم و تاکید داشتند که فقط و فقط برای خدا میریم نه برای هیچکس. و عذرخواهی دختر خانم جوانی که از ابتدای بحث ساکت بود و حرفهای ما رو با سر تصدیق میکرد، حسن ختام این تجربه ما بود. @madaranemeidan
در یکی از محله‌های حاشیه شهر، یک خانه ۶۰ متری داشت. می‌گفت: مریضم و سه بچه دارم. شوهرم به رحمت خدا رفته برای همین تحت پوشش کمیته امداد هستیم. می‌گفت در انتخابات قبل دیدم همسایه‌ها جمع شده‌اند و می‌گویند؛ می‌رویم سبد کالا و پول بگیریم. گفته‌اند اینها رو بگیرین و به فلانی رأی بدهید. از من هم خواستند همراهشان بروم. گفتم: درست است که من بی صاحبم ولی با سبد کالا و پنجاه هزار تومن پول گول نمی خورم. بهشان گفتم حالا مگر آن پنجاه هزار تومن تا کی برایتان می‌ماند؟! من که نه پول و سبد کالا می‌گیرم و نه رأی می‌دهم. گفتم این انقلاب مال شماست نه مال آدم‌هایی که با پول رأی می‌خرند. اگر همه با هم به آدمهای خوب رأی بدهیم، هم ‌کشورمان حفظ می‌شود هم مشکلاتمان، حل. گفتگویمان که تمام شد، تشکر کرد و تعارف‌مان ‌کرد که به خانه‌شان برویم. @madaranemeidan