eitaa logo
جشن انتخاب
20 دنبال‌کننده
293 عکس
8 ویدیو
10 فایل
جشن انتخاب یک دورهمی انتخاباتی است، شما هم دعوتید... ارتباط با ادمین: FmBanoo@
مشاهده در ایتا
دانلود
چند روزیست که در نبود همسر، در منزل پدری هستیم. مادر امروز زحمت کشیدند و برام چند تا جلسه ی انتخاباتی ردیف کردن😁 با مشارکت اعضای محله و ساختمون☺️ جلسه در سه سانس برگزار شد! یه جلسه تو خونه ی همسایه با مشارکت بیست تا از خانم ها یه جلسه تو پارکینگ یکی دیگه از ساختمون ها و یه جلسه هم تو حیاط مسجد تازه افتتاح شده، که الحق و الانصاف اهل محل حسابی پای کار این مسجد هستند و خیلی فعاله و آجر آجرش رو خودشون چیدن😃 سانس اول خونه ی همسایه🏡 خانم ها با عنوان جلسه ی دعا دور هم جمع شدن(البته با رعایت پروتکل ها😜) پیشنهادم به صاحب خونه، زیارت عاشورا هست. شروع می کنند به خوندن دعا...همه غرق در حال خوب معنوی زیارت عاشورا... می رسند به این فراز... إنی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم... خانم ها، به رسم دعا چند بار این فراز رو پشت هم تکرار می کنند.. یه لحظه صبر کنید✋✋ معذرت میخام مادرای عزیزم❤️ یه سوال اگر اجازه میدین بپرسم☺️ بله بفرمایید😒 میشه یه نفر ترجمه ی همین جمله ک با هم تکرار کردیم رو بخونه برام😊 یه نفر داوطلب میشه و میخونه: «من تسلیمم و در صلحم با کسی که با شما در صلح است و در جنگم با کسی که با شما در جنگ است» کی می‌دونه منظور این خط دعا چیه؟! با کی باید تو جنگ و صلح باشیم🤔 یه نفر از آخر جمع میگه خب معلومه با دشمنان امام حسین دشمنیم و با دوستانش دوستیم..مثل شمر و یزید و دوستانشان هم مثل یاران امام.... خب اونا ک دیگه نیستن چرا ما بازم این دعا رو میخونیم و تکرار می کنیم🤔 یه نفر که ظاهراً اهل مطالعه هست، میگه خانم اونا شاید مرده باشن ولی مثل اونا هستن! مثل آمریکا و اسرائیل و...آدم خوبا هم مثل رهبرمون امام شهدا و.... آفرین پس زیارت عاشورا تک تک کلماتش برای همه زمان ها و مکان هاست و فقط مخصوص یه دوره نیست! خب حالا ک ما میگیم با دوستای امام دوستیم مثل رهبرمون و امام و شهدا و با دشمنانشون ینی آمریکا و اسرائیل و...اینا دشمنیم چه جوری باید اینو نشون بدیم؟! همین که بگیم کافیه به نظرتون🤔🤔 یه حاج خانوم مهربان دوست داشتنی از میانه ی جمع میگه نه زبونی ک کافی نیست مادرجان ! احسنت پس باید عملی باشه😃 خب حالا چه کاری چه جوری؟؟ مثلا تو راه پیمایی شرکت کنیم و اعلام کنیم از دشمنان ائمه و اسلام و انقلابمون بیزاریم مثلا حواسمون به توصیه های امام و شهدا باشه و نشون بدیم که با دوستای امام دوستیم... یکی دیگه میگه، مثلا تو انتخابات شرکت کنیم🤩🤩🤩 دمش گرم زد به هدف😅😅 انتخابات🧐 ینی به نظرتون انتخابات میشه معیار دوستی ما با ائمه و دشمنی ما با دشمنان ائمه🧐🧐 یکی دیگه میگه آره خانم چرا نشه، دشمنان دوست دارن ما انتخابات شرکت نکنیم و خوشحال بشن نباید دشمن شاد بشیم😇😇 اون یکی میگه دلت خوشه ها، الان ما هرچی بریم پای صندوق و این آدما رو بیاریم سرکار بیشتر دشمن شاد میشیم... میام وسط بحث و میگم به نظرتون اگه یه آدم درست رو انتخاب کنیم چی🙃 از کجا معلوم که اونم به درد بخوره؟! خب خوب تحقیق می کنیم😇😇 من که دیگه اعتمادی ندارم! یه سوال! اگر دخترتون یه ازدواج ناموفق داشته باشه، دیگه هیچ وقت نمیذارین ازدواج کنه! میگه اتفاقا دخترم جدا شده و دوباره ازدواج کرده و الان از زندگیش راضیه🙃🙃 خب چه جوری شد این دفعه زندگیش خوب شد، حالا ک ازدواج اولش ناموفق بوده، نمیذاشتین ازدواج کنه دیگه! نمیشه که این دفعه بیشتر تحقیق کردیم و خوب دراومد خداروشکر پس به نظرتون نمیشه این دفعه هم خوب تحقیق کنیم و یه آدم خوب بیاریم سرکار تا انقلاب مون حفظ بشه؟! مگه ما برای این انقلاب کلی خون ندادیم...حیف نیس از دست بره... نه حاج خانم خدا نکنه...والا دلم خونه ازین وضع ولی حق با شماست، با نیومدنم کار درست نمیشه... خب حالا به کی رای بدیم🤔 اونو دیگه خودتون باید تشخیص بدید، باید ببینید کدومشون دلسوز این انقلاب مردم هستن، کدومشون برنامه درست دارن، برنامه هاشون چیه، اصلا می تونید از بقیه که بهشون اعتماد دارید هم راه نمایی و مشورت بگیرین😉 خب ما شما رو قبول داریم بگید دیگه به کی رای بدیم😁 خانوما دست بردار نیستند و جلسه به راحتی ختم نمیشه...گفت و گوها ادامه پیدا می کنه، میایم سر کاندیدا اندکی گفت و گو می کنیم و.... دعا ادامه پیدا می کنه...جلسه با سجده و ذکر صلوات به پایان می رسه.... 🌹اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی، ممات محمد و آل محمد🌹 ادامه دارد... روایت مسجد و پارکینگ هنوز مونده😜😁
دیروز وسط کوچه و حین بحث داغ انتخابات با خانم‌های محل، یهو یه پیرمرد کمر خمیده که چهره دوست داشتنی هم داشت، با یه پلاستیک تو دستش داشت رد میشد که خانومها تا دیدنش گفتن: " اَنه، هِمی نفر اول مَره رای مَتَه هِمیشه" پیرمرد هم تو جوابشون با لهجه شیرین سبزواری گفت: " بله که رای مِتوم، معلومه رای مِتوم، همیشه رای مِتوم" و همینطور که تکرار میکرد، از ما رد ‌شد. @madaranemeidan
دوشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ده و نیم صبح بچه ها رو به منزل خواهر جان سپردم و خودم رو با اسنپ به مسجدی واقع در یکی از محلات سبزوار رسوندم. از قبل هماهنگ شده بود که درباره انتخابات صحبت کنیم. وارد که شدم حدود ۲۰ الی ۲۵ نفر از خانمها، در حال تلاوت قرآن بودند. اواخر قرآن‌خوانی و درست لحظه‌ای که از من هم دعوت کردند چند آیه‌ای بخونم برق مسجد قطع شد.😫 القصه! ما رو به قسمت روشن تر مسجد هدایت کردند و بحث رو آغاز کردم. از لزوم و وجوب شرکت در انتخابات گفتم که الحمدالله در جمع بانوان قرآنی و آگاه، مسئله‌ی حل شده‌ای بود. شرایط و ملاک‌های نامزد اصلح و راه های تشخیص رو گفتم. درباره سوالات و شبهاتی که یکی از خانم های حاضر، از اطرافیان شنیده بود، صحبت کردیم. مثل این که؛ «رای نمی‌دیم چون نمی شناسیم نامزدها رو و اگر ناشناخته رای بدیم گناهکاریم!» و..... در انتها ازشون خواستم که هر کدوم یک روشنگر بشن و حتی شده یک نفر رو توجیه کند. جلسه بسیار خوبی بود الحمدالله، ما از اونها راضی، اونها هم از ما راضی.☺️ مرگ بر دشمنِ ناراضی ✊ @madaranemeidan
وارد پارک یکی از محله‌های حاشیه سبزوار شدیم و هر ۲ نفر، جمعی رو انتخاب کردیم و به سمت شون رفتیم. ۴-۵ نفر خانم بودند. بندگان خدا زیرانداز از خونشون آوردند و برامون پهن کردند. بحث رو که شروع کردیم، گفتن اتفاقاً پیش پایِ شما بحث انتخابات بوده. خداروشکر خانم‌های بابصیرتی بودند و گفتند ما همیشه در انتخابات شرکت می‌کردیم و این بار هم حتما شرکت می‌کنیم. از بدی شرایط محله‌شون گله داشتند و کاندیداهایی که زمان انتخابات شورای شهر، میرن اونجا و هزار وعده و وعید میدن و درست بعد از انتخابات، کانه قطره آبی میشن و به زمین فرو میرن.😢 وقتی از مشکلات اقتصادی شون، از بیماری که داشتن، از فوت همسر و پسرشون از تنهایی خودشون، از بیکاری جوون‌هاشون و از تمام غصه هاشون، صحبت می کردند؛ قلبم مچاله می‌شد و دوست داشتم بغلشون کنم. دوست داشتم کاره‌ای بودم و گرهی از مشکلات‌شون باز می کردم. گرهی از کارِ 😭 در نهایت بهمون پیشنهاد دادند که منزل شون را هر وقت بخوایم در اختیار ما میزارن برای بحث روشنگری و تبلیغ. و من خیلی از خودم خجالت کشیدم😔 شماره تلفن دادیم و ازشون جدا شدیم. ساعت ۸:۳۰ شبه و در حال برگشتن به منزل. با بدنهایی خسته و گرسنه👈اما راضی و امیدوار🤲 راضی از اینکه حداقل کاری که از دستمون بر می اومد رو انجام دادیم و دلها همواره دست خداست. @madaranemeidan
وسطهای یکی از کوچه ها بود که چشممون به ۶-۷ تا خانم افتاد. جلو رفتیم و بعد از حال و احوال، با اجازه خودشون، صحبت ها رو پیرامون انتخابات شروع کردیم.‌ به لطف خدا، با وجود اینکه از مشکلات گله‌مند بودن ولی باز هم، رای دادن رو وظیفه شرعی خودشون می دونستند. در مورد معیارهای نامزد اصلح صحبت شد و به سوالاتی که در مورد نامزدها داشتن، در حد توان جواب دادیم. @madaranemeidan
وارد یه کوچه دراز و باریک شدیم که دیدیم دوتا از بچه ها مشغول صحبت توی یه جمع ۱۰-۱۲نفری خانم هستند. بهشون ملحق شدیم و در همان اول ورود این ضرب‌المثل برامون متجلی شد: " یه بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک، بار سوم تو دستی ملخک"😂😂😂 صحبت با دو سه نفری از خانمهای اون جمع، بسیار چالشی شد. در حقیقت هر چه ما سر آوردیم، اونها کلاه آوردند. بسیار بی اعتماد بودن به همه چیز. ۴ نفری سعی داشتیم با آرامش و احترام، جواب سوال‌هاشون رو بدیم. انصافا اونها هم، بی احترامی به ما نمی کردند. درخلال گفتگو هامون، می‌دیدم که گاهی با حرف های ما به فکر فرو میرن؛ ولی متاسفانه واضح بود که شدیداً تحت تاثیر تبلیغات و جو سازی‌های دشمن در فضای مجازی بودند. مشکلات اقتصادی بهانه‌ای شده بود براشون که به همه چیز بتازند. بعد از زمان تقریبا طولانی و حرفهای مفصل قصد خداحافظی کردیم. ناگفته نماند که در همین جمع هم چند نفر گفتند انشاءالله روز انتخابات، صبح اول وقت، برای رای دادن میریم و تاکید داشتند که فقط و فقط برای خدا میریم نه برای هیچکس. و عذرخواهی دختر خانم جوانی که از ابتدای بحث ساکت بود و حرفهای ما رو با سر تصدیق میکرد، حسن ختام این تجربه ما بود. @madaranemeidan
✅ تجربه روشنگری یکی از مادران میدان انتخابات، در قبل از انتخابات و در کلاس درس من دانش آموزان خودم را میبینم. پارسال باهاشون آمادگی دفاعی داشتم . و فرصت خیلی خوبی بود، جلسات اول گذاشتم هر نقد و ناراحتی که داشتند بیان کنند( البته انعکاس نظر خانواده ها بود اکثرا) و کم کم به تدریج پاسخ دادیم. از ماهیت انقلابمان شروع کردیم . اینکه چرا از همه جا آمریکا با ایران دشمنی داره؟ مگه انقلاب ما چه ویژگی داره؟ کنار مباحث خود درس در مورد جایگاه ولایت فقیه هم صحبت کردیم. برای ۲۲ بهمن هم خود بچه ها در مورد دستاوردهای انقلاب اسلامی در محورهای مختلف تحقیق کردند و سر صف ارائه دادند و بعدش کرونا اومد. اما واقعا بچه هایی که اول از نظام انتقاد میکردند بعد این روند خیلی تغییر کردند.
در یکی از محله‌های حاشیه شهر، یک خانه ۶۰ متری داشت. می‌گفت: مریضم و سه بچه دارم. شوهرم به رحمت خدا رفته برای همین تحت پوشش کمیته امداد هستیم. می‌گفت در انتخابات قبل دیدم همسایه‌ها جمع شده‌اند و می‌گویند؛ می‌رویم سبد کالا و پول بگیریم. گفته‌اند اینها رو بگیرین و به فلانی رأی بدهید. از من هم خواستند همراهشان بروم. گفتم: درست است که من بی صاحبم ولی با سبد کالا و پنجاه هزار تومن پول گول نمی خورم. بهشان گفتم حالا مگر آن پنجاه هزار تومن تا کی برایتان می‌ماند؟! من که نه پول و سبد کالا می‌گیرم و نه رأی می‌دهم. گفتم این انقلاب مال شماست نه مال آدم‌هایی که با پول رأی می‌خرند. اگر همه با هم به آدمهای خوب رأی بدهیم، هم ‌کشورمان حفظ می‌شود هم مشکلاتمان، حل. گفتگویمان که تمام شد، تشکر کرد و تعارف‌مان ‌کرد که به خانه‌شان برویم. @madaranemeidan
بسم الله.. به پارکینگ یه ساختمون🏢 پنج طبقه، پنج واحدی خوش آمدید😁 جمعیت:۲۵خانواده😃 و حدودا ۱۵ نفری از خانوما نشستن مشغول پاک کردن سبزی به مقدار زیاد🌿☘🍀🌱 خیلی نامحسوس وارد جمع میشم و یه احوال پرسی گرم و گیرا، اغلب شون به واسطه ی مادر، میشناسن حقیر را😁 منم میرم میشینم تا مثلا سبزی پاک کنم🤪 باد شدیدی هم همراه باران در حال وزیدنه💨💨💨 و پارکینگ ساختمان هم در نداره! و هر از چند گاهی که باد می وزه و بارون میپاشه رو یکی از خانوما، صدا بلند میشه که خدا نگذره از اونی ک پول گرفت از ما و یه در واسه این پارکینگ نذاشت🤭 اون یکی همسایه گفت: ما زار و زندگی مونو فروختیم، اومدیم ازین خونه ها خریدیم هنوز که هنوز هر روز یه جاش خراب میشه، پول گرفتن فقط و کار درست تحویل ندادن و... خلاصه هر همسایه یه شکایتی در دل داره😥 آروم می‌پرم وسط بحث و میگم خب چرا این جوری شد، چرا مثلا اون ساختمون رو به رویی در داره پارکینگشون؟!؟!؟ _ میگن اون ساختمون مهندسش خوب بوده، هم مصالح خوب استفاده کرده، هم به همه ی تعهداتش عمل کرده، ولی مهندس ساختمون ما، یکی از موتورهای آسانسور رو دزدید و برد و حالا پنج طبقه ساختمون فقط یه آسانسور داره، پول پارکینگم گرفت و یه در نذاشت و فرار کرد و رفت😡😡😡 چه جالب🤔 پس فرق داره کی مهندس و مسئول باشه، آدم خوب نتیجه اش میشه این ساختمون( اشاره میکنم به ساختمون رو به رویی) مهندس کار نابلد و خرابکار هم نتیجه اش میشه این ساختمون!!! پس ینی به نظرتون چند روز دیگه که میخایم بریم پای صندوق خیلی فرق داره به کی رای بدیم🤔 یکی از خانوما که حسابی عصبانی هست انگار، میگه چه فرقی می‌کنه همشون مثل همن، مردمو بدخت کردن! هرروز باید تو صف یه چیز وایستیم😡 میگم خب اگر یه آدم خوب انتخاب کنیم، مثل همین مهندس ساختمون روبه رویی شما چی🤔 اون نمی تونه هم مصالح خوب به کار ببره هم یه ساختمون خوب و درست بسازه!؟ یکی از خانوما میگه آره راست میگه هرچی میکشیم از خودمونه... همین مهندس ساختمون مونم ما نرفتیم انتخاب کنیم، نشستیم تو خونه یکی رو آوردن گذاشتن، نرفتیم بپرسیم اصلا این سابقه اش چی بوده, ولی اون ساختمون رو به رویی جلسه گذاشتن خودشون مهندس رو انتخاب کردن! ما کم کاری کردیم نتیجه اش شد، این ساختمون بی در و پیکر که هرروز یه جاش آویزونه😑😑😑😑 آفرین پس اگه نریم پای صندوق بقیه برامون تصمیم میگیرن! اگه انتخاب درست هم نکنیم، هرچی سرمون بیاد تقصیر خودمونه!!! شما الان دور هم جمع شدید و دارین به هم کمک می کنید تا این سبزیا رو تمیز و درست پاک کنید، همین جوری هم اگ دور هم جمع بشیم و بریم پای صندوق و یه نفر درست و حسابی بیاریم سرکار، مشکلات کشور هم حل میشه، اما با دست رو دست گذاشتن و نرفتن نه این سبزیا پاک میشه نه مشکلی حل میشه، نتیجه اش میشه گندیدن و خراب شدن و متوقف شدن... یکی از خانوما یه صلوات بلند می فرسته، بقیه هم به دنبالش سیل صلوات راه میندازن... از جام بلند میشم و ازشون تشکر میکنم که گذاشتن تو جمع شون بشینم🙃🙃🙃 بحث هم چنان بین خانوما ادامه داره و حسابی داغ شده...و خیییییییلی خوشحالم🤩🤩🤩فارغ از نتیجه اش... هوا آروم تر شده... إن شاء الله روزهای خوب و نوید بخشی در انتظارمونه به شرط ها و شروط ها.... @madaranemeidan
در کنار گروهی از زنان یکی از محله‌های حاشیه شهر نشسته بودیم. صدایش کردیم که بیاید و کنارمان بنشیند. زن جوانی بود. گفت مریضم و حالم خوب نیست. گفتم بیا کنارمان بنشین تا برایت دعا کنیم که حالت خوب شود. آنجا نیامد اما کمی که گذشت بالای سرمان سبز شد. او سرپا بود و ما روی زمین نشسته. از انتخابات که پرسیدیم، گفت: من اصلا رأی نمی‌دهم. همه مثل هم هستند. کسی به فکر ما نیست، فقط به فکر جیب خودشان هستند. می‌گفت چند وقت پیش تصادف کردم و هفت ماه در کما بودم. خوب به حرفها و درددلهایش گوش کردیم، چند جمله بیشتر نگفتیم که آرام شد. در مسیر همراهمان می‌آمد. خودش پیشنهاد داد و گفت به این کوچه بروید و همین حرفها را برایشان بگویید. اینها جمعیتشان زیاد است. شروع که بکنید همه دورتان جمع می‌شوند. خیلی تشکر کردیم و از هم جدا شدیم. موقع خداحافظی گفت: مراقب خودتان باشید. @madaranemeidan
❌ شبهه آیا میدونید با پولی که ایران طی این سالها با فرماندهی قاسم سلیمانی، تو منطقه هزینه کرده، چندتا مدرسه میشد تو مناطق محروم ساخت؟ برای چند نفر میشد تبلت خرید تا از تحصیل محروم نشن؟ 👈🏼 و هزارتا کار دیگه که میشد با این پول انجام داد... ✅ پاسخ بله؛ با پولی که ایران تو منطقه هزینه کرده خیلی کارها میشه انجام داد، ولی این موضوع، چیزی رو ثابت نمیکنه. 👈🏼 مثل اینکه بگیم: با حقوقی که دولت هر ماه به کارمندها میده، چندین مدرسه میشه ساخت و برای چندین دانش‌آموز تبلت خرید! 🔹 قطعا جمله بالا مسخره است؛ مگه میشه حقوق کارمندان رو نداد بعد به جاش مدرسه بسازیم؟! 👈🏼 دقیقا به همین دلیل، نمیشه هزینه‌های ایران در منطقه رو قطع کرد تا به جاش مدرسه ساخت. ⚡️ شاید بگید این چه مقایسه‌ای هست! آخه پرداخت حقوق کارمندان چه ربطی به هزینه ایران در منطقه داره؟! 🤔 مشکل اصلی این شبهه اینه که: ⚠️ هزینه‌های ایران در منطقه رو «اضافی» و «غیرضروری» عنوان میکنه. ⚠️ میخواد بگه اگه ایران در منطقه هزینه نکنه، اتفاق خاصی نمیوفته، در واقع ایران داره بی‌خودی پولاشو دور می‌ریزه... ✅ اگه «ضرورت حمایت ایران از جبهه مقاوت»، درک بشه، دیگه هزینه‌های ایران تو منطقه، مثل پرداخت حقوق کارمندان، توجیه پیدا میکنه و به امری عادی و الزامی تبدیل میشه. 🔹 دوست عزیز؛ هزینه ایران در خارج از مرزهای خودش، یه هزینه مشروع و عقلانی است؛ نه هزینه اضافی و غیر ضروری. 🔹 به عبارتی کمک ایران به جبهه مقاومت، یه انتخاب اختیاری نیست، بلکه یه الزام عقلانی است. 🔹 متاسفانه عده‌ای فکر میکنن، کمک‌های ایران از سر دلسوزی یا احساساته؛ ولی دلیل اصلی، کاملا مبتنی بر عقله. 🌼 درود بر تو هموطن عزیز که نگرانی یه وقت سرمایه‌های مملکتت الکی تو منطقه حیف نشه، این نگرانی تو قابل احترام و قابل اعتناست. ⚠️ اما شما نمیتوانید نسبت به خارج از مرزها بی‌تفاوت باشید. ⚠️ نمیتونید خونه‌ی امنی داشته باشید، وقتی محله‌ی ناامنی دارید و اراذل اوباش توی کوچتون رفت و آمد دارن. اراذلی که اتفاقا هدف اصلیشون خونه‌ی خود شماست. ⚠️ اگه همه حواستون به داخل خونه باشه، یه دفعه می‌بینی از بیرون سنگ پرت میکنند، همه شیشه‌های خونتونو میشکونند، بعدش با لگد درب خونه رو از جا میکَنند و اونوقت شما هر چقدر هم به اوضاع توی خونه رسیدگی کرده باشی، دیگه فرقی نمیکنه، چون پای اون اراذل به خونه‌ات باز شده... 🔹 سردار سلیمانی جایی با تروریست‌ها جنگید که من و تو در ایران، حتی صدای جنگشون رو هم نشنیدیم و گرد و خاک مبارزشون رو ندیدیم. 👈🏼 حاج قاسم، همون سر کوچه جلوی اراذل رو گرفت تا آسیبی به خونه من و تو نرسه. ✅ تو هموطن عزیز اگه دلت به حال دانش‌آموزان بی‌بضاعت ایران میسوزه که مدرسه و لوازم التحریر مناسب ندارن، کاملا حق داری. 👈🏼 ولی راهش اینه که با مطالبه درست، خواهان مبارزه با فساد و سوءمدیریت در کشور باشیم تا پول برای ساخت مدرسه جور بشه. ان‌شاالله
جمع زیادی بودند. اجازه خواستیم که کنارشان بنشینیم. از زندگی و احوالاتشان پرسیدیم. به انتخابات که رسیدیم گلایه‌هایشان شروع شد. خانمی که کنارم نشسته بود می‌گفت من اصلاً رأی نمی‌دهم. هم خودم طلاق گرفته‌ام، هم دخترم. بس که مردم بی‌پولند همه کارشان به طلاق رسیده. بقیه هم از مشکلات زندگی و گرانی و مریضی و فساد می‌گفتند. خوب به حرفهایشان گوش می‌کردیم و جاهایی تایید و همراهی‌شان می‌کردیم و از مشکلات خودمان می‌گفتیم. از بعضی‌هایشان اسم‌هایشان را می‌پرسیدیم تا در حین گفتگو با اسم صدایشان کنیم. یکی‌شان گفت دوره قبل از طرف روحانی آمدند و ما را با اتوبوس بردند که رأی بدهیم. گفتند اگر رأی بدهید همه چیز را ارزان می‌کنیم. ما را گول زدند. گفتند ما آزادی می‌آوریم. آزادی و بی‌حجابی به چه درد ما می‌خورد؟! ما محتاج نان سفره‌مان هستیم. گفتم آنها دلسوز ما نیستند و از ناآگاهی ما سوء استفاده می‌کنند. ادامه دادند؛ فقط کاری کردند که جوانهای مردم با لباسهای بدجور به خیابانها بیایند و مردهای ما هم آنها را ببینند و زندگی‌مان از هم بپاشد. همه‌ی جوانها به فساد افتاده‌اند و کریستالی شده‌اند. یکیشان می‌گفت من خودم به خاطر نداری، دوبار باردار شدم و بچه‌هایم را سقط کردم. می‌گفتند اینها هر کدام که به جایی می‌رسند ما را فراموش می‌کنند. گفتم برای اینکه خود ما به آنها رای می‌دهیم. هنوز هم هستند آدمهای دلسوزی مثل حاج قاسم که به فکر مردم هستند. الآن کسانی که حاج قاسم را شهید کردند می‌گویند «رأی ندهید» فکر می‌کنید رأی ندادن ما چه نفعی برای آنها دارد؟ می‌خواهند که ما رای ندهیم، بعد بگویند خب مردم نظام‌شان را نمی‌خواهند، بعد هم مثل بقیه کشورها به کشور ما دست‌درازی کنند و ناامنی بیاورند. اسم حاج قاسم را که آوردم مادر و دختری بودند که آه از نهادشان بلند شد. گفتند از وقتی این خدابیامرز رفت ما بدبخت شدیم. این همه گرانی آمد. کرونا آمد. نمی‌دانم چرا در این محله طلاق‌گرفته‌ها زیاد بودند! اما مردمش در مقایسه با محله‌ای که دیروز رفتیم در مقابل حرفهایمان مقاومت زیادی نمی‌کردند و خیلی زود با ما همراه می‌شدند. انگار خداوند خودش بحثها را پیش می‌برد. به آن همه استدلال و پاسخ شبهه‌ای که در ذهنمان انباشته کرده بودیم نیاز نبود. همین که به حرفهایشان گوش میکردیم و از انقلاب مستضعفین برایشان می‌گفتیم، بسیار خرسند می‌شدند. در پایان گفتم امام خمینی که شاه را بیرون و انقلاب کرد، گفت این انقلاب مال محرومین و مستضعفان است. اگر می‌بینیم امروز کسانی سرکار آمده‌اند که به فکر محرومین و مستضعفان نیستند، بدانید که آنها در مسیر انقلاب نیستند. ما باید در انتخابات شرکت کنیم و آنها را از بیرون کنیم. در آخر گفتند خب ما به چه کسی رأی بدهیم که خوب باشد؟ گفتم ما اگر هم کسی رو معرفی کنیم، خود او مدنظر ما نیست. راهش مورد قبول و تأیید ماست و تا وقتی طرفدارش هستیم که در مسیر انقلاب و دفاع از مردم باشد. باید به کسی رأی بدهیم که مرفه نباشد. به فکر مردم باشد. چشمش به وعده‌های خدا باشد نه وعده‌های آمریکا. مگر نگفتند اگر با آمریکا رفیق شویم همه چیز ارزان می‌شود و تحربم‌ها از بین می‌رود و .... حالا رفتند مذاکره کردند، ارزانی و رفاه و کاسبی آمد؟! همه گفتند: نه. همه چیز بدتر شد. خب این هم نتیجه اعتماد به دشمن. رهبر چقدر گفت من به اینها بدبین هستم؟! ولی گوش نکردند و این اوضاع مملکت نتیجه‌اش. گفتگوی خیلی خوبی بود. در آخر ما را به خانه‌هایشان دعوت می‌کردند و اینقدرررر برایمان دعا کردند که شرمنده شدیم😢 می‌گفتند خدا خیرتان بدهد که ما را آگاه کردید. واقعا دوست داشتم ساعتها کنارشان بنشینم ولی هوا تاریک شده بود و باید برمی‌گشتیم. شماره تماس دادیم و شماره گرفتیم و از هم جدا شدیم. @madaranemeidan