eitaa logo
شهدا شهرک ولیعصر (عج)
162 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
20 ویدیو
0 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
بسیجی شهید مالک ازوم چلویی  تاریخ ومحل شهادت 66/11/1 ماووت عراق ,عملیات بیت المقدس دو,ساکن خ شهید احمد حسینی  جنب مسجد حضرت ابوالفضل(ع) مزار شهید  قطعه 40 ردیف46 شماره 24
قسمتی از وصیتنامه شهید مالک ازوم چلویی:دردمندی که کند درد نهان پیش طبیب درد او بی سببی قابل درمان نشود هرکه در پیش بتان از سر وتن میلرزد  بی تکلف تن او لایق قربان نشود گوهر پاک بباید که شود قابل فیض  ورنه هر سنگ وگلی لولو مرجان نشود من خانه خاکی ام با خود فرشی بیاورید من خانه گرسنگی وتشنگی هستم با خود توشه ای بیاورید.
قسمتی از وصیتنامه شهید مالک ازوم چلویی:دردمندی که کند درد نهان پیش طبیب درد او بی سببی قابل درمان نشود هرکه در پیش بتان از سر وتن میلرزد  بی تکلف تن او لایق قربان نشود گوهر پاک بباید که شود قابل فیض  ورنه هر سنگ وگلی لولو مرجان نشود من خانه خاکی ام با خود فرشی بیاورید من خانه گرسنگی وتشنگی هستم با خود توشه ای بیاورید.
فرازهایی از وصيتنامه پاسدار و بسيجى عارف و مداح اهل بيت عصمت و طهارت شهید مالك ازوم چلويى : ... از آنجايى كه انسان بايد هميشه آماده رفتن باشد زيرا كه بنا نبوده كه در جائى ساكن شود و به اينجا آمده است تا به وظائفش عمل و در عبادت و بندگى او را امتحان كنند و از آنجائى كه «الدنيا مزرعه الاخره» مى‌باشد و انسان بايد در اين دو روزه دنيا خود را براى سفر طولانى مهيا سازد. سفرى كه معلوم نيست چقدر مى‌توان با اين توشه‌اى كه ما داريم طاقت آورد و از آنجائى كه قبر ندا مى‌دهد كه من خانه تنهائى‌ام با خود انيسى بياوريد- من خانه تاريكى‌ام با خود چراغى بياوريد- من خانه گرسنگى و تشنگى‌ام با خود توشه‌اى بياوريد- من خانه‌اى خاكى‌ام با خود فرشى بياوريد- هنوز كه هنوزه نتوانستم تمام اين وسايل را فراهم سازم نمى‌دانم چگونه جواب او را بدهم و با چه روئى روبروى او بايستم ... اما اى خدا ! گناهان من به بزرگى آسمانها و زمين و درياها مى‌باشد ،آيا بخشش و كرم تو شامل من نمى‌شود و آيا گناهانم بزرگتر است يا بخشش و عفو تو اما نمى‌دانم چه كنم؟ اگر بعد از عمليات سالم برگردم اين را مى‌دانم كه بايد بنشينم در گوشه‌اى و فقط گريه كنم و اگر در اين عمليات هم نشد تا آخر عمر مشكى مى‌پوشم هم براى بدبختى و روسياهيم و هم براى رفقا و دوستانى كه از دست داده‌ام اما مولاى كريم بيا اين دفعه مرا هم ببر. آرى همه خواهيم رفت اما چه رفتنى و كى همه خواهيم مرد ... اما چه خوب رفتنى كه در راه او و فى سبيل الله باشد . ما كه خواهيم مرد پس چه بهتر كه الان كه مرگى به نام شهادت وجود دارد و چه بهتر كه با اين مرگ با سعادت بميريم و برويم و كوله‌بارمان را جمع كنيم. هنگامى كه مرا در قبر مى‌گذاريد برايم زيارت عاشورا بخوانيد و دستمالى مشكى كه در جيبم مى‌باشد و روى آن نوشته شده «يا فاطمة الزهرا (س) كه با آن اشكهايم را پاك مى‌كردم ، روى پيشانيم قرار دهيد ... چه كسانى و چه گلهائى اين دفعه پرپر خواهند شد گويا آنها مى‌شنوند نداى «هل من ناصر ينصرنى» امام حسين (ع) را مى‌بينند كه زينب (ع) مى‌گويد :«محلا محلا ياابن الزهرا (س)»و مى‌بينند كه تيرهاى سه شعله‌اى كه سوى مولا پرتاب مى‌كنند و امام دوست دارد كه نقش قبرم چنين باشد. بى عشق حسين جهان چه ارزش دارد بى روح حسين جهان چه ارزش دارد با ذكر حسين است زبان را قيمت بى ذكر حسين زبان چه ارزش دارد « زائر كربلاى حسينى مالك » دستنوشته ای از شهید : امروز نماز شب قضا شد و فهمیدم که خیلی گناه انجام داده ام و به خود مغرور بودم. اول ناراحت بودم بعد که برای نماز صبح بیدارمان کردند رفتم وضو گرفتم. به چادر برگشتم . نماز صبح خواندم با جماعت بعد دعا و تعقیبات و بعد زیارت عاشورا ... بعد از زیارت نماز خواندم و بعد تجدید وضو و دو رکعت نماز قضای شب خواندم. دیدم حال نمیدهد. آمدم سوره الرحمن را خواندم و بعد خواستم کتاب بخوانم که حال نداد و گفتم اعمالم را بررسی کنم ببینم چه قدر وا مانده ام ... ! زمان ایصال به مطلوب است. زمان در خون غلطیدن است و نماز خون بپاداشتن ! زمان مادری حضرت زهرا(س) فرا رسیده ، زمان کنار رفتن پرده های حجاب بین عاشق و معشوق است. گویا زمان آن فرا رسیده که سر به زانوی ابی عبداله (ع) قرار دهی و جلوه روی مهدی فاطمه را ببینی .
بسیحی شهید داود طاهری  تاریخ ومحل شهادت 66/11/4 ماووت عراق عملیات بیت المقدس دو ,دانش آموز سال سوم هنرستان شهید باهنر ,مزار شهید قطعه 40ردیف 44 شماره 15 بهشت زهرا (س)
بسیحی شهید داود طاهری  تاریخ ومحل شهادت 66/11/4 ماووت عراق عملیات بیت المقدس دو ,دانش آموز سال سوم هنرستان شهید باهنر ,مزار شهید قطعه 40ردیف 44 شماره 15 بهشت زهرا (س)
مختصری از زندگینامه شهید داوود طاهری تاریخ تولد : 1350/6/27 تاریخ شهادت : 1366/11/4 محل شهادت : ماووت کردستان عراق ، عملیات بیت المقدس2 نشانی مزار : بهشت زهرا(س) ، قطعه 40 ، شماره 15 ، ردیف 44   شهید از زبان مادر : بچگی هایش خیلی شیطنت می کرد . یک لحظه آرام و قرار نداشت . سرش درد می کرد برای دعوا . همیشه مشغول کوبیدن بود ! البته با چکش روی میخ و آهن ، آخر عاشق کارهای فنی بود ، اما ... خاطره شیطنت های کودکی داود ، لبخند شیرینی به لب مادر می نشاند ، اما مثل رفتارهای کودکی او، لبخند مادر هم زود محو می شود : .. اما وقتی به بلوغ رسید ، یک دفعه از این رو به آن رو شد. اخلاقش خیلی فرق کرد. پسر مومن و سربه زیری شد. نمی دانم آن همه تغییر چطور در او به وجود آمد. جوری شده بود که خودمان هم از دیدنش تعجب می کردیم . داود یکباره آدم دیگری شد. یا من یا بابا علاقه اش به کارهای فنی ، اورا به هنرستان کشاند . همان جا که مسیر زندگی اش را تغییر داد. داود در رشته اتومکانیک درس می خواند و سال دوم بود که از طرف مدرسه در دوره آموزش نظامی شرکت کرد . با خودمان می گفتیم اشکالی ندارد ، برای کسب آمادگی است ، حالا کو تا سربازی اش ! بچه ها چقدر زود بزرگ می شوند ! انگار دور از چشم پدر و مادر قد می کشند و راه میان کودکی تا جوانی را طی می کنند که گاهی پدر و مادر هم آنها را نمی شناسند . مادر هنوز هم با ناباوری از بزرگ شدن داود می گوید : اصلا فکر نمی کردیم به فکر جبهه رفتن بیفتد . هنرستانشان با صنایع دفاع قرارداد همکاری داشت و هنرجویان هنرستان هم از طرف صنایع دفاع به جبهه اعزام می شدند . اوایل سال تحصیلی ، یک روز از مدرسه برگشت و همان طور که دستانش را روی بخاری گرم می کرد بی مقدمه گفت : مامان ! یا بابا باید برود جبهه و از مملکت دفاع کند ، یا من ! گفتم : تو که هنوز بچه ای ، وقت جبهه رفتنت نیست . نمی دانستم او تصمیمش را گرفته. چند روز بعد ، نامه اعزام به جبهه اش را آورد خانه . دخترم گفت : چطور به خودت اجازه دادی بی خبر این کار بکنی ؟ داود وقتی دید من گریه می کنم ، سرش را پایین انداخت و او هم آرام اشک ریخت اما در همان حال گفت من باید بروم . مادر از اولین اعزام داود به جبهه می گوید ، همان که به آخرین دیدارشان تبدیل شد : سال سوم هنرستان بود که عزم رفتن کرد. در مدتی که تا اعزامش باقی بود می گفت : تو برای نماز صبح بیدارم نکن ! خودم باید بیدار شوم . می خواهم برای شرایط جبهه خودم را آماده کنم . روزی که می خواست برود ، به من و پدرش گفت : دنبالم تا دم در نیایید ، این طوری همه مردم خبردار می شوند . نمی خواست اهل محل از جبهه رفتنش با خبر شوند. دهم آذر بود که رفت ؛ برای اولین و آخرین بار . دو روز بعد با نامه خبر داد که در اندیشمک مستقر شده است. کمتر از دو ماه مدت حضورش در جبهه آنقدر کوتاه بود که حتی یک بار هم مرخصی نیامد . اما مرتب نامه می نوشت . یک بار در نامه اش تقاضای مقداری پول کرد . اما نامه ما که حاوی پول بود ، برگشت خورد . 15 روز در بی خبری و نگرانی گذشت تا بالاخره نامه اش آمد که نوشته بود دیگر برایش نامه ننویسیم چون به جای دیگری منتقل شده است . در واقع ، چون عملیات در پیش بود ، از این طریق می خواست نامه ننوشتن های احتمالی اش را توجیه کند. روزهای چشم انتظاری ، تلخ ترین روزهای عمر آدمی است . روزهایی که نمی دانی عزیزت کجاست و کی برمی گردد . مادر آن روزها را خوب به یاد دارد : هیچ خبری از داود نبود همه اهل محله از شهادتش خبردارشده بودند ، اما هیچ کس چیزی به ما نمی گفت . یک روز که دلشوره عجیبی داشتم ، در کوچه یکی از همشهری هایمان را دیدم . چشمانش اشک آلود بود. وقتی دلیلش را پرسیدم ، طفره رفت. با خودم گفتم اگر هم برای داود اتفاقی افتاده باشد ، به من نمی گوید . همین که به خانه رفتم ، یک دفعه همه همسایه ها به خانه مان آمدند ، دیگر مطمئن شدم داود شهید شده , هرچه آنها گفتند داود زخمی شده باور نکردم . می دانستم پسرم شهید شده . داود چهارم بهمن در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید و ما 10 روز بعد ، از شهادتش مطلع شدیم . مثل آب حیات تحمل فقدان یک عزیز ، وقتی سخت تر می شود که نشانی از او نیابی . مادر از این رنج هم بی نصیب نبود . خبر شهادت داود را بدون پیکرش به ما دادند . پدر داود همراه چند نفر دیگر همان شب به اندیمشک رفت تا پیکر داود را تحویل بگیرد. از خود بیخود شده بودم . داغ داود از یک طرف و نگرانی پدرش از طرف دیگر آرام و قرار را از من گرفته بود . تا صبح اشک می ریختم . یک لحظه خوابم برد و درخواب دیدم واردمکانی شدم . پله های زیادی را به طرف زیرزمین پایین رفتم و به آب بسیار زلال و خنکی رسیدم . یک مشت از آن آب برداشتم و نوشیدم . وقتی بیدار شدم ، آرام شده بودم. همسرم دست خالی برگشت و ده روز طول کشید تا بعد از پیگیری های فراوان ، پیکر داود را تحویلمان دادند. وقتی در تابوت را باز
کردند ، انگار آرام خوابیده بود . تیر به قلبش خورده بود . صورتش را بوسیدم و با آب گلاب معطرش کردم. روز 24 بهمن ، داود 17 ساله ام را 20 روز پس از شهادتش دفن کردیم . خدا خواست بماند مادرم پیر و مریض احوال بود . داود را خیلی دوست داشت و همیشه همراه من سر مزارش می آمد . گریه می کرد و به داود می گفت : تو باید برای من گریه می کردی ، نه من برای تو! ده ماه بعد از شهادت داود ، مادرم فوت کرد . من همیشه می گفتم که خدا مادرم را برای من نگه داشته بود تا تنها نباشم وبتوانم داغ داود را تحمل کنم . او همیشه کنارم بود و دلداری ام می داد. داود راضی اش کرد شهیدان زنده اند و ناظر بر احوال خانواده خود . اگر اینگونه نبود ، اعضای خانواده مشکلات خود را به آنها عرضه نمی کردند و امید به حل آن نداشتند . مادر در این باره می گوید : پسر دومم که سه سال از داود کوچک تر است ، دلبستگی شدیدی به او داشت . شهادت داود برای او غم سنگینی بود طوری که دیگر نتوانست درسش را ادامه دهد . همیشه به یاد داود بود . اصلا راضی به ازدواج نمی شد و می گفت می خواهد کنار من و پدرش بماند . برادر کوچک ترش هم ازدواج کرد ، اما او تغییر عقیده نداد . خیلی نگران آینده اش بودم . رفتم سر مزار داود و گفتم داود جان ! تو یک کاری بکن ! به دلش بینداز که به زندگی اش فکر کند و راضی به ازدواج شود . چیزی نگذشت که نظرش تغییر کرد و بالاخره رضایت داد و ازدواجش را جشن گرفتیم . راضی ام اما دلم می سوزد ! هیچ وقت اعتراض نکردم که چرا پسر من شهید شد؟ هیچ وقت نگفتم داود من حیف شد . همیشه خوشحال و راضی بوده و هستم که پسرم به راه خلاف نرفت ، بلکه راه خدا را انتخاب کرد و با شهادت از دنیا رفت و وقتی هم که او را در بهشت زهرا(س) دفن کردیم گفتم : من پسرم را در راه حضرت علی اکبر(ع) قربانی کردم . امیدوارم خداوند به عوض او ، درآن دنیا به ما پاداش دهد. مادر که با افتخار این کلمات را به زبان می آورد در ادامه با افسوس می گوید : اما وقتی جوانانی را می بینم که گرفتار اعتیادند و گوشه خیابان ها افتاده اند دلم به درد می آید. دلم می سوزد که آن جوانان دسته گل به جبهه رفتند و شهید شدند ، اما حالا این جوان ها اسیر اعتیادند . واقعا مرگ مقابل وضیعت اینها ، جای شکر دارد. مرگ ، یک بار دل کندن است اما اینها هر لحظه در نظر پدر و مادرشان می میرند . نه شغلی دارند ، نه می توانند ازدواج کنند ، نه .... خدا نصیب هیچ خانواده ای نکند.
بسیحی شهید داود طاهری  تاریخ ومحل شهادت 66/11/4 ماووت عراق عملیات بیت المقدس دو ,دانش آموز سال سوم هنرستان شهید باهنر ,مزار شهید قطعه 40ردیف 44 شماره 15 بهشت زهرا (س)
بسیجی شهید صفر عبا نواز  کرده میهنی تاریخ ومحل شهادت 66/11/5 ماووت عراق عملیات بیت المقدس دو ساکن محله زاهدی,مزار شهید گلزار شهداء سراب
بسیجی شهید صفر عبا نواز  کرده میهنی تاریخ ومحل شهادت 66/11/5 ماووت عراق عملیات بیت المقدس دو ساکن محله زاهدی,مزار شهید گلزار شهداء سراب