eitaa logo
شهدا شهرک ولیعصر (عج)
181 دنبال‌کننده
3هزار عکس
20 ویدیو
0 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید یدالله حیدری دوم فروردین ماه سال 1344 در روستاي اشترجین شهرستان اسدآباد از توابع همدان دیده به جهان گشود. پدرش آقا عزت الله کشاورز بود و با کار بر روی زمین کشاورزی و دامداری مخارج زندگی را تامین می کرد. سال 1351 وارد دبستان شد و تحصیلات خود را تا مقطع سوم متوسطه ادامه داد. با آغاز جنگ تحمیلی به نیروی بسیج مستضعفین پیوست و روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. همراه با دیگر جوانان و نوجوانان سلحشور جبهه های نبرد حق علیه باطل در عملیات های مختلف شرکت کرد و حماسه ها آفرید. سرانجام پس از ماه ها مجاهدت در راه خدا در 28 آذر ماه سال 1360 در منطقه عملیاتی گیلان غرب بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و به کاروان عظیم شهدا پیوست. مزار وي در گلزار شهداي شهرستان زادگاهش واقع است. در بخشی از وصیتنامه شهید آمده است: اى نامردان زمان ما بدانيد كه حزب الله پرخروش تر از هميشه و با عزمى راسخ و ايمانى استوار همچنان پيرو فرامين الهى و انسان ساز امام خود بوده و هست و انگيزه اى كه باعث شد ما به جبهه بياييم فقط اسلام بود و در جبهه براى آن مى جنگيم كه محمد در احد و على در صفين و حسين سردار شهيدان در كربلا جنگيد.
سرباز شهید سعید جمدر  تاریخ ومحل شهادت 62/9/28 سردشت ,ساکن خ بازرگان,خ شریعتی,مزار شهید قطعه 28 ردیف 42 شماره 4 مکرر
سرباز شهید سعید جمدر  تاریخ ومحل شهادت 62/9/28 سردشت ,ساکن خ بازرگان,خ شریعتی,مزار شهید قطعه 28 ردیف 42 شماره 4 مکرر
سرباز شهید سعید جمدر  تاریخ ومحل شهادت 62/9/28 سردشت ,ساکن خ بازرگان,خ شریعتی,مزار شهید قطعه 28 ردیف 42 شماره 4 مکرر
🌹کارگران حضرت زهرا (س)در شاهرود! 🔹تابستان ۱۳۶۳_شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردیم که در حال درو کردن گندم‌هایشان بودند. فرمانده‌ی گروهان، ستوان آسیایی به من گفت: مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع کنیم و برویم گندم‌های آن پیرزن را درو کنیم. گفتم: چه بهتر از این! پس از سلام و خسته نباشید گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بیرون بروید تا گندم‌هایتان را درو کنیم؛ فقط محدوده زمین خودتان را به ما نشان دهید و دیگر کاری نداشته باشید. پیرزن پس از تشکر گفت: پس من می‌روم برای کارگران حضرت فاطمه‌ مقداری هندوانه بیاورم! از ۹ صبح تا ظهر، با پانصد سرباز تمام گندم‌ها را درو کردیم؛ بعد از اتمام کار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند؛ من هم از این فرصت استفاده کردم و گفتم: مادر چرا صبح گفتید می‌روم تا برای کارگران حضرت فاطمه هندوانه بیاورم؟ گفت: دیشب حضرت فاطمه به خوابم آمد و گفت: چرا کارگر نمی‌گیری تا گندمهایت را درو کند؟ این کارها، دیگر از تو گذشته! عرض کردم: خانم شما که می‌دانی تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسیده است و درآمدمان نیز کفاف هزینه کارگر را نمی‌دهد؛ مجبوریم خودمان کار کنیم. بانو فرمودند: نگران نباش! فردا کارگران از راه خواهند رسید. ... از خواب پریدم. امروز هم که شما این پیشنهاد را دادید، فهمیدم این سربازان، همان کارگران حضرت زهرا می‌باشند. با شنیدن این حرفها، ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد و گفتم: سلام بر تو ای حضرت زهرا؛ فدایت شوم که ما را به کارگری خود قابل دانستی. 📚 کتاب نبرد میمک، احمد حسینا
پاسدار شهید سعید شاهدی  تاریخ ومحل شهادت  74/10/2 فکه (گروه تفحص شهدا ) ساکن محله بهداشت خ شهید سلیمانی مزار شهید  قطعه 29 ردیف 14 شماره 7 بهشت زهرا (س)
پاسدار شهید سعید شاهدی  تاریخ ومحل شهادت  74/10/2 فکه (گروه تفحص شهدا ) ساکن محله بهداشت خ شهید سلیمانی مزار شهید  قطعه 29 ردیف 14 شماره 7 بهشت زهرا (س)
زندگينامه شهید سعید شاهدی: در اسفند ماه سال 1347 نوزادی به نام سعید كانون پر مهر خانواده را گرما بخشید. خردسال بود كه به بیماری سختی دچارشد. مادر كه بی‌تاب شده بود به غنچه نشكفته اهل بیت حضرت علی اصغر(ع) توسل یافت و شفای فرزند را طلبید. سعید كودكی آرام و شاداب بود. روح پرتلاطمش در امواج خروشان انقلاب قرار گرفت و به ساحلی آرام رسید. به دنیا و ظواهر آن تمایلی نداشت و به شركت در مجالس مذهبی علاقمند بود و حضور در تشییع جنازه شهدا را بر خود فرض می‌دانست. سعید در سال 1361 عضو پایگاه بسیج شهید مطهری شد و همزمان نیمكت تحصیل را رها كرده و دانش‌آموز مدرسه عشق گشت. او تا سال 1367 در تسلیحات لشگر 27 محمد رسول‌الله و سپس در گردان حمزه سید‌الشهدا به نبرد با دشمن مشغول بود. شاهدی در اكثر عملیات‌ها حضور داشت و 5 بار مجروح شد. در جریان عملیات كربلای5 و مرصاد از ناحیه بازو و شكم و پا جراحات شدیدی برداشت. پس از اتمام جنگ جهاد اكبر را آغاز نمود. درشب ولادت مولای متقیان علی(ع) سال 1369 هیئت عشاق‌الخمینی را تأسیس كرد و خود اداره آن را بر عهده گرفت. دو سال بعد طبق سنت نبوی ازدواج كرد و برای فرزند شهید رضا مؤمنی (علیرضا مؤمنی) پدری مهربان شد. سعید شاهدی در همان سال وارد كمیته تفحص شد و با عنوان تخریبچی به جستجوی پیكر پاك شهدا پرداخت. سرانجام در روز دوم دی‌ماه سال 1374،‌ در ارتفاعات 112فكه بر اثر انفجار مین جام شهادت را نوشید و گرد یتیمی بر چهره فرزندش محمد صادق نشست و علیرضا مؤمنی بار دیگر از سایه پر مهر پدر محروم گشت. یك فرزند برای دو شهید (از قول علیرضا مومنی) سلام بابا همیشه كه به خانه می‌آمدی من و صادق را درآغوش می‌كشیدی و می‌بوسیدی و با خنده‌هایمان شاد بودی. اما حالا چرا بلند نمی‌شوی؟ زمانی كه مرا از مدرسه به خانه آوردند حدس زدم باید اتفاقی افتاده باشد. دلم لرزید و با خودم گفتم: نكند دوباره یتیم شده باشم. آن لحظه كه در كانون اباذر بدن سوراخت را غسل می‌دادند غم بزرگی در دلم ریخت. هرچه به آنها اصرار كردم اجازه ندادند ببینمت. به آنها گفتم بابا سعیدم مرا از پسر خودش هم بیشتر دوست دارد. باید به اندازه تمام سال‌های یتیمی چهره‌اش را ببینم. یك بار دیگر دستش را بلند كنم و بر سرخود بكشم. دستان پر مهری كه خیلی چیزها را به من یاد داد. پدرم را به خاطر ندارم ولی هیچگاه بابا سعید را فراموش نمی‌كنم. خصوصاً زمانیكه با هم نماز می‌خواندیم. می‌دانم از چند روز دیگر بهانه‌گیری‌های محمد صادق شروع می شود. به عكس بابا خیره می ‌شود و با شیرین زبانی بابا بابا می‌گوید. سرانجام او نیز بزرگ خواهد شد و خواهد فهمید كه پدرش برای چه و به كجا رفته است. «وقتی صدای دلنشین سعید در فضای سبز آوارگیمان می‌پیچد وجود حقیقی ما پرده از حجاب غفلت‌ها، خستگی‌ها و دل‌مردگی‌ها برمی دارد. درمی‌یابیم كه آواره كوی حسین(ع) هستیم.»(1) 1- سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی راوی:فرزند شهید فضای جبهه سعید بعد از ازدواج تصمیم گرفت یكسری كارهای اقتصادی انجام دهد. معدنی در دسترنج داشتیم و به نوبت برای كار به آنجا می‌رفتیم. او قبل ازاینكه به كارآنجا و درآمدش فكركند به هدف والای خود كه عبادت بود می اندیشید. به جای اینكه بگوید اینجا عجب سنگی دارد می‌گفت: آدم اینجا می‌‌آید یاد كوههای غرب و غربت جبهه جنوب می‌افتد. سعید خلق و خوی زمان جنگ را حفظ كرده بود و به بقیه هم انتقال می‌داد. نماز جماعت به راه انداخت و به همه می‌گفت: اینجا جبهه است سعی كنید اینجا هم به خاطر خدا كار كنید. دستنوشته شهید سلام بر تو ای شلمچه، ای مشهد شهیدان ...شلمچه ما به دیار تو آمدیم. همان جایی كه ملائك خاكش را تا عرش برده‌اند و معصومین برآن نظر دارند. تو سرزمین عشق و ایمانی ... اما شلمچه! ما این بار محزونتر از گذشته آمده‌ایم. غمگین و دل‌خسته در سالگرد پیر می‌فروش آمده ایم. آمده‌ایم تا یاد بچه‌هایی را كه مردانه بر روی خاكریزهایت جنگیدند و گمنام شهد شیرین شهادت را نوشیدند زنده نگه داریم.
پاسدار شهید سعید شاهدی  تاریخ ومحل شهادت  74/10/2 فکه (گروه تفحص شهدا ) ساکن محله بهداشت خ شهید سلیمانی مزار شهید  قطعه 29 ردیف 14 شماره 7 بهشت زهرا (س)
◼️ *إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ* ◼️           متاسفانه با خبر شدیم مادربزرگوار شهیدان والامقام عباس وحسین یکدله پور ،مرحومه حاجیه خانم قمر گودرزی به رحمت خدا رفتند ، درگذشت این مادر شهید را به  خانواده محترم شهیدان یکدله پور  تسلیت عرض نموده و آرزوی صبر و سلامتی برای  بازماندگان آن عزیز از دست رفته داریم. مراسم تشیع جنازه این مادر بزرگوار   صبح شنبه 1402/10/2از جلودرب منزل شهیدان واقع در خ شهید مسلمی ،مسجد امام هادی (ع) بسوی بهشت زهرا (س)برگزار میگردد                                                                  ◾ شهیدعباس یکدله پور 61/1/9 ریجاب و شهید حسین یکدله پور 61/8/8 بوکان   بشهادت رسیدند
مراسم ختم حاجیه خانم قمر گودرزی مادر شهیدان والامقام عباس و حسین یکدله پور روز دوشنبه 1402/10/4 از ساعت 14لغایت 16 در مسجد امام هادی علیه السلام واقع در خ شهید مسلمی شهرک ولیعصر برقرار میباشد
جاوید الاثر شهید حسین ایمانزاده  اردبیلی تاریخ شهادت 67/10/3  سومار , ساکن محله زاهدی,سمت بازار شهرک ولیعصر