eitaa logo
شهدا شهرک ولیعصر (عج)
196 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
20 ویدیو
0 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
بسیجی شهید سید یدالله نظری  تاریخ ومحل شهادت 65/12/13 شلمچه ,دریاچه ماهی ,عملیات تکمیلی کربلای 5 ,ساکن خ شهید احمد حسینی کوچه شهید بی پروا مزار شهید قطعه 29 ردیف 68 شماره 8
وصيتنامه شهيد يداله نظرى : فليقاتل فى سبيل الله الذين يشرون الحيوة الدنيا بالاخره و من يقاتل فى سبيل الله فيقتل او يغلب فسوف نوتيه اجرا عظيما. بايد بجنگيد در راه خدا آن كسانيكه زندگى دنيا را با آخرت معامله كرده‌اند و هر كس در راه خدا بجنگد و كشته و يا غالب شود به او پاداش بزرگى خواهيم داد. اينجانب يداله نظرى فرزند رضا، شماره شناسنامه يك- متولد گلپايگان شهادت ميدهم به وحدانيت خداوند و پيامبرى رسول اكرم (ص) و امامت دوازده امام معصوم كه آخرين آنها حضرت مهدى (عج) ميباشد و معتقد به ولايت فقيه و رهبرى امام خمينى ميباشيم و پايبند به اصول دين و فروع دين خود ميباشم . خانواده عزيز و گراميم اين چند كلام وصيتى كه براى شما مينويسم خاطره‌اى است از اولين شب عمليات ما كه به اميد خداوند تعالى با اين عمليات به كربلا خواهيم رسيد. آن فرصتى را كه از خداوند خواستم فرا رسيده. وقت آن است كه خون سرخ خود را پاى درخت ولايت فقيه بريزم و به جهانيان ثابت كنم كه جان ناقابل خود را فداى اسلام كرده‌ام. پدر و مادر عزيزم ! در زحمتى كه براى بزرگ كردن من در سالهاى زياد كشيده‌ايد مرا حلال كنيد كه اميدوارم خداوند پاداش اين كار شما را كه فرزند خود را به او هديه كرده‌ايد بدهد. برادران و خواهران عزيز ! اميدوارم كه درسهاى خود را خوب بخوانيد و در آينده يك فرد مفيد براى دين و جامعه و كشور خود باشيد و هرگز در مرگ من غم مخوريد كه دشمنان اسلام با اين كار شما شاد مى شوند. اى دوستان و اى برادران و اى خواهران ! چه گناهكار باشيد و چه نباشيد روزى از اين دنيا خواهيد رفت. چه بهتر كه در راهى قدم برداريم كه رضاى خدا در آن باشد و با رضايت كامل خداوند از اين دنيا برويم. با خلوص نيت قدم برداريم و در راه خداوند با دشمنان اسلام بجنگيم و در اين راه بشهادت برسيم. وقت آن رسيده كه به معشوق خود برسيم. انشاءالله انتظار به پايان رسيده و وقت را صرف اسلام كنم زيرا وقتى‌كه اسلام به پيروزى كامل دست يابد ما سرافراز مي باشيم. در پايان براى همه شما آرزوى موفقيت و پيروزى خواهان و خواستارم و از خدا ميخواهم كه همه رزمندگان اسلام را در جبهه‌هاى جنگ به پيروزى كامل برساند و با سربلندى اسلام به كنار خانواده خود برگرداند. ديگر عرضى ندارم سلامتى شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم. 19/10/65 سيديدالله نظرى
شهید یدالله نظری/ سوم فروردین 1348، در شهرستان گلپایگان به دنیا آمد. پدرش رضا وکارگر بود, یدالله دانش آموز دوم متوسطه بود. در شهرستان گلپایگان به دنیا آمد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سیزدهم اسفند 1365، با سمت آر پی جی زن در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر و سینه، شهید شد. پیکر وی را در بهشت زهرا(س) تهران به خاک سپردند. مزار شهید قطعه 29 ردیف68 شماره 8
بسیجی شهید منوچهر ترک  تاریخ ومحل شهادت 63/12/14 اشنویه ,ساکن انتهای خ شهید مسلمی,مزار شهید قطعه 27 ردیف 102 شماره 15
بسیجی شهید منوچهر ترک  تاریخ ومحل شهادت 63/12/14 اشنویه ,ساکن انتهای خ شهید مسلمی,مزار شهید قطعه 27 ردیف 102 شماره 15
وصيتنامه شهید منوچهر ترک : من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا. بسم رب شهدا و الصديقين. به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان خداوندا ! تو شاهدى كه براى رضاى تو و براى اسلام و براى اينكه نداى هل من ناصر ينصرنى حسين زمان ، خمينى بت شكن را لبيك گفته باشم و براى دفاع از ناموس و حيثيت به جبهه آمده‌ام و تو را سپاس مى گويم كه توانستم به جبهه بيايم و دینی را كه به دوشم بود از گردن خود ادا كنم . خدايا ! از تو طلب بخشايش و آمرزش گناهانم را دارم و از تو مى خواهم كه مرا نزد على‌اكبر حسين(ع) روسفيد گردانى و خود مى دانى كه شهادت آرزوى من بود و براى حاكميت حزب تو تا پاى جان پيش رفتم. از امت ايران تقاضا دارم كه امام را تنها مگذارند. براى سلامتى ايشان دعا كنند و سنگر مساجد را خالى نگذارند و در نماز جمعه‌ها و دعاها شركت كنند و به خانواده شهدا سر بزنند و جوياى حالشان شوند و جبهه‌ها را يارى كنند و توطئه ها را خنثى كنند و مستمندان را يارى نمايند . و از كليه كسانى كه از من خطايى ديده‌اند مى خواهم كه مرا ببخشند و حلالم كنند و اشتباهات و خطاهاى مرا بر مكتبم نگذارند. از پدر و مادرم پوزش مى طلبم كه نتوانستم فرزندى شايسته برايشان باشم و نتوانستم برايشان خدمتى انجام دهم و عصاى دستشان باشم و درختى باشم كه از ثمره من استفاده كنند . از مادرم و خواهرم مى خواهم كه همچون زينب(س) صبور باشند و از برادرانم مى خواهم كه ادامه دهنده راهم باشند و اسلحه افتاده‌ام را بردارند و سنگر خالى مرا پر كنند و از كليه دوستان و آشنايان و خانواده خود مى خواهم كه در شهادتم نگريند تا باعث شادى دشمن نشود و از همه آنها مى خواهم كه مرا دعا كنند تا باعث شادى روح من گردند ... به اميد پيروزى رزمندگان و زيارت كربلا و قدس و سلامتى و طول عمر رهبر كبير انقلاب اسلامى خورشيد جماران امام خمينى .
بسیجی شهید منوچهر ترک  تاریخ ومحل شهادت 63/12/14 اشنویه ,ساکن انتهای خ شهید مسلمی,مزار شهید قطعه 27 ردیف 102 شماره 15
بسیجی شهید مسلم محمدی تاریخ ومحل شهادت 65/12/14 شلمچه  عملیات کربلای 5 از پایگاه بسیج مسجد صاحب الزمان (عج) خ یاسر  مزار شهید امام زاده محمد کرج
بسیجی شهید مسلم محمدی تاریخ ومحل شهادت 65/12/14 شلمچه  عملیات کربلای 5 از پایگاه بسیج مسجد صاحب الزمان (عج) خ یاسر  مزار شهید امام زاده محمد کرج
بسیجی ودانشجوی شهید حمید دهقانی  تاریخ ومحل شهادت 65/12/14 شلمچه عملیات کربلای 5 ,ساکن محله بهداشت ,خ شهید کلانتری ,این شهید تا سال 74 جاویدالاثر بودند مزار شهید قطعه 44 ردیف 18 شماره 5
بسیجی ودانشجوی شهید حمید دهقانی  تاریخ ومحل شهادت 65/12/14 شلمچه عملیات کربلای 5 ,ساکن محله بهداشت ,خ شهید کلانتری ,این شهید تا سال 74 جاویدالاثر بودند مزار شهید قطعه 44 ردیف 18 شماره 5
شهید حمید دهقانی در سال 1346 در خانواده ای متدین و مذهبی در تهران متولد شد. او تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه شهید بهشتی منطقه 18 پشت سر گذاشت و با تلاش و استعداد فراوان مقطع راهنمایی را نیز با موفقیت در مدرسه دیالمه سپری نمود. وی سپس با سعی و تلاشی که داشت در دبیرستان استقلال در رشته ریاضی فیزیک تحصیل خود را ادامه داد و پس از آن در آزمون سراسری شرکت کرد و در رشته مهندسی متالوژی مواد در دانشگاه صنعتی شریف قبول شد و به تحصیل در دانشگاه پرداخت. این شهید بزرگوار همزمان با تحصیل در فعالیتهای بسیج شرکت می کرد که سرانجام داوطلبانه از سوی سپاه به پایگاه مقداد معرفی گردید. او پس از عزیمت به جبهۀ نبرد ، در واحد تخریب لشگر 27 حضرت رسول الله (ص) مشغول انجام وظیفه شد. وی در سال 1365 در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. شهید حمید دهقانی  از زبان پدر و خواهر : 4-5 سال بود مدام به جبهه می رفت. می گفت : بابا ! من که جوانم و زن و بچه ندارم ، باید بروم. نمی توانم با چشمهای خود ببینم که دشمن وارد خاک کشورم شده . یا من باید بمانم یا دشمن. بابا ! من تکلیف به گردنم است. فقط 13 سالش بود که با دستکاری کپی شناسنامه اش ، مجوز اعزام به جبهه را گرفت. آنقدر شب و روزش را در مسجد و بسیج گذرانده بود که جبهه رفتنش برایمان طبیعی بود. یک سال از جنگ می گذشت که به جبهه رفت و 5 سال برای دفاع از مملکت با دشمن جنگید. خواهر شهید می گوید : برای لحظه لحظۀ زندگی اش برنامه ریزی داشت. چند سال پیش ، میان وسایلش برگه ای را پیدا کردم که برنامه یک روزش را روی آن نوشته بود. از قرائت قرآن گرفته تا استراحت و درس خواندن و تمرین خطاطی ، برای تمام کارهایش طبق ساعت ، برنامه ریزی کرده بود. به همین دلیل هم در تمام کارهایش موفق بود. قاری قرآن بود. به عنوان خطاط بخشی از فعالیتهای فرهنگی مسجد را بر عهده داشت و همواره سعی می کرد در دعاهای کمیل و توسل مسجد شرکت کند. مادر نیز اشاره می کند : عادت داشت نماز شب بخواند ، اما وقتی نیمه های شب بیدار می شد ، چراغ را روشن نمی کرد تا مزاحم خواب دیگران نشود. یک رکعت نماز قضا نداشت. خواهر می افزاید : حمید دانش آموز بسیار زرنگی هم بود. کنار همه اینها ، از کارهای خانه هم غافل نمی شد. آن موقع من ، به عنوان تنها دختر خانواده کوچک بودم و این حمید بود که تمام کارهای خانه را انجام می داد. با آن همه فعالیتهای مذهبی و فرهنگی و با وجود 5 سال حضور دائم در جبهه ، آنقدر خوب درس خواند که سال اول در رشتۀ مهندسی متالوژی دانشگاه شریف قبول شد. او پس از قبولی ، در دانشگاه ثبت نام کرد اما قسمت نشد تحصیلات دانشگاهی اش را شروع کند. سال 74 از طرف وزارت آموزش عالی ، مدرک کارشناسی افتخاری رشتۀ مهندسی متالوژی به او اعطا شد. معلم وی تعریف می کند : شهید حمید دهقانی و شهید کاشی از جبهه به تهران آمدند تا در آزمون سراسری کنکور شرکت کنند . آنها با همان لباس رسمی جبهه در جلسه امتحان حاضر شدند. من یکی از مراقبان حوزه امتحانی آن دو بودم . آزمون که به اتمام رسید ، در همان محل آزمون پیش من آمدند تا خداحافظی کنند و به جبهه برگردند. پرسیدم : کی به تهران رسیدید ؟ کی می روید ؟ دعامون کنید. آنها در پاسخ گفتند : صبح برای کنکور رسیدیم و الان هم به جبهه برمی گردیم. گفتم : حتماً خونه بروید . جبهه دیر نمیشه حالا حالا جبهه است. در جواب گفتند : ما از فرمانده اجازه گرفتیم به تهران بیاییم و فقط کنکور بدهیم اجازه نداریم به خانواده خود سر بزنیم. در ضمن تمام بچه های جبهه دوست دارند خانواده های خود را بینند. خواهر شهید در ادامه می گوید : 17 اسفند ، نامه ای که برای حمید نوشته بودیم با این پیام که " گیرنده در منطقه نیست " برگشت خورد ، هیچ خبری از او نداشتیم. امیدوار بودیم جزو اسرا باشد ، اما اسرا هم برگشتند و از حمید خبری نشد. بالاخره سال 74 بود که پزشکی قانونی به پدر گفتند میان بقایای پیکر شهدایی که در جریان عملیات تفحص پیدا شده اند بقایای پیکر حمید را هم پیدا کرده اند و نشانی اش کارت شناسایی حمید بود. آنها خودشان بقایای پیکر حمید را دفن کرده بودند. بعضی از اطرافیان ، ما را به شک انداختند و گفتند از کجا معلوم این حمید باشد. اصلاً شاید زنده و اسیر عراقی ها باشد. اما من یک شب خواب شهید سعید شاهدی را دیدم که از دوستان و همرزمان حمید بود و آن موقع شهید نشده بود. او در خواب حمید را به من نشان داد و گفت : ببین این رفیق ، مرا با خودش نبرد. معنی خوابم را نمی فهمیدم و رفتم بیرون. وقتی برگشتم مادرم گفت : سعید شاهدی در جریان عملیات تفحص پیکر شهدا به شهادت رسیده ، شوکه شده بودم. همان موقع یاد خوابم افتادم و دیگر یقین پیدا کردم حمید هم شهید شده. خواهر در پایان می گوید : حمید یک دوست صمیمی به اسم مهدی کاشی داشت که نفر اول کنکور آن سال شد. آنها همیشه با یکدیگر بودند. با هم جبهه