eitaa logo
شهدا شهرک ولیعصر (عج)
162 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
20 ویدیو
0 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
بسیجی شهید غلامرضا عیدوزایی  تاریخ ومحل شهادت 61/11/20 فکه عملیات والفجر مقدماتی ,ساکن محله زاهدی ,مزار شهید شهرستان زهک سیستان پلوچستان ,این شهید تا 73/11/22 جاویدالاثر بودن
بسیجی شهید غلامرضا عیدوزایی  تاریخ ومحل شهادت 61/11/20 فکه عملیات والفجر مقدماتی ,ساکن محله زاهدی ,مزار شهید شهرستان زهک سیستان پلوچستان ,این شهید تا 73/11/22 جاویدالاثر بودن
مختصری از زندگینامه شهید غلامرضا عیدوزایی: شهید والامقام غلامرضا عیدوزایی در سال 1344 در شهر زابل دیده به جهان گشود. پس از گذراندن دوران طفولیت راهی مدرسه شد و تا پنجم ابتدایی در محل جوادیه تهران تحصیل نمود. شرایط اقتصادی خانواده موجب شد او به شغل خیاطی روی آورد تا بتواند به پدر در تامین مخارج زندگی کمک کند. این شهید گرانقدر در بسیج حضوری فعال داشت و در مراسم دعا و نماز جماعت شرکت می نمود. وی پس از آغاز جنگ تحمیلی و حمله دشمن متجاوز بعثی به خاک میهن، دفاع از آرمانهای نظام اسلامی را بر هر کار دیگری مقدم دانست و لذا داوطلبانه راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و در یگانهای سپاه پاسداران مشغول انجام وظیفه گردید. او در تاریخ 19/11/61 در منطقه فکه و در جریان عملیات والفجر مقدماتی بر اثر پاتک دشمن در کانالهای حفر شده بعثی ها به درجه رفیع شهادت. نائل شد و به دیدار معبود شتافت. پیکر این شهید والامقام پس از شهادت به مدت 12 سال مفقودالاثر شد و سرانجام در تاریخ 22 بهمن ماه سال 73 در جریان تفحص شهدا در شمال فکه شناسایی و به آغوش خانواده بازگردانده شد.
سرباز شهید علی حاجی پور  تاریخ ومحل شهادت 61/11/20 مهاباد ,ساکن خ حیدری جنب بانک ملی سابق ,مزار شهید قطعه 28 ردیف 36 شماره 20
سرباز شهید علی حاجی پور  تاریخ ومحل شهادت 61/11/20 مهاباد ,ساکن خ حیدری جنب بانک ملی سابق ,مزار شهید قطعه 28 ردیف 36 شماره 20
گرامی باد یاد شهدا عملیات والفجر هشت ....عملیات والفجر 8در تاریخ 64/11/20 با رمز یا فاطمه الزهرا (س) در سه محور طراحی شد .در محور اول منطقه اروند کنار جهت تصرف شهر فاو عراق که با حرکت قایق ها و غواصان با توجه به مشکلات جزر ومد اروند بسیار سخت بود انجام شد.محور دوم تک پشتیبانی از سمت شلمچه تا کوشک تک های پشتیبانی یا انتحاری باعث گمراهی دشمن بودکه همین موضوع باعث شد دشمن فکر کند عملیات اصلی از سمت هور العظیم وشرق دجله میباشد واین کار را برای رزمندگان اسلام اسان نمودو زودتر فاو ازاد گردید ومحور سوم ایذایی محدوده شلمچه وجزیره ام الرصاص عراق نزدیک به بصره بود.این عملیات باعث قطع ارتباط ابی عراق با خیلج فارس گردید وهمین عملیات حدود 70 فروند هواپیمای جنگی عراق بدست رزمندگان اسلام نابود وشهر فاو عراق بدست رزمندگان اسلام فتح گردید @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر
بسیجی شهید یوسف قلی زاده  تاریخ ومحل شهادت 61/11/21 فکه عملیات والفجر مقدماتی ,ساکن محله زاهدی .از پایگاه بسیج مسجد باب الحوائج,مزار شهید قطعه 28 ردیف 42 شماره 18،شانزده ساله @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر
بسیجی شهید یوسف قلی زاده  تاریخ ومحل شهادت 61/11/21 فکه عملیات والفجر مقدماتی ,ساکن محله زاهدی .از پایگاه بسیج مسجد باب الحوائج,مزار شهید قطعه 28 ردیف 42 شماره 18،شانزده ساله @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر
بسیجی شهید یوسف قلی زاده  تاریخ ومحل شهادت 61/11/21 فکه عملیات والفجر مقدماتی ,ساکن محله زاهدی .از پایگاه بسیج مسجد باب الحوائج,مزار شهید قطعه 28 ردیف 42 شماره 18،شانزده ساله @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر
مختصری از زندگینامه شهید یوسف قلی زاده   از زبان برادر و خواهر : شهید متولد 1346بود, یوسف، نوزاد بود که پدرمان از دنیا رفت. از آن موقع او همه کس مادر شد. زندگی به او یاد داد که زود مرد شود. به همین دلیل از ده سالگی برای کار به تهران آمد و کنار ما زندگی کرد و من ناخودآگاه بجای برادر نقش پدرش را ایفا کردم. همسر برادر نیز می گوید: درست مثل پسر خودم بود. رفتار و سکناتش هیچوقت از یادم نمی رود. پسر مودبی بود و هیچگاه حرف زشت از زبانش بیرون نمی آمد. خیلی بیشتر از سنش می فهمید. مهربانی در ذاتش بود. خیلی زود با مسجد محله مان ( مسجد موسی بن جعفر(ع) ) انس گرفت و حتی قبل از سن تکلیف همیشه پای ثابت نمازهای جماعت مسجد بود. همیشه با خودش زمزمه می کرد. می گفتم: چه می گویی؟ میگفت: اگر امام حسین(ع) قبول کند ذکر او را می گویم. خیلی برای بزرگترها احترام قائل بود مخصوصا برای برادرش که حکم پدر را برایش داشت. برادر شهید در ادامه می گوید: خیلی حرمت مرا نگه می داشت. مدتی در یک خیاطی کار می کرد. هروقت حقوق می گرفت همه را تمام و کمال می آورد و با احترام در مقابل من می گذاشت. آن پسر نوجوان یک فرشته بود. یک روز وقتی از سرکار برگشت عکسی را که تازه گرفته بود از جیبش بیرون آورد به من داد و گفت: این را نگه دارید. اگر رفتم و خبری از من نیامد، بزرگش کنید. گفتم: مگر کجا قرار است بروی؟ گفت: عازم جبهه ام. غافلگیر شده بودم. گفت: اگر شهید شدم به مادرم بگویید گریه و بی تابی نکند. موقع خداحافظی فقط گفت: مراقب مادر باش. همسر برادر نیز اضافه میکند: یوسف مادر را راضی کرد و رفت. در 20 روز حضورش در جبهه فقط یک نامه داد که در آن نوشته بود: مادرم را به شما سپردم. امیدوارم دومین نامه ام از کربلا به دستتان برسد. برادر رشته کلام را به دست می گیرد و می گوید: وقتی به گوش مادر رسید که یوسف برای اعزام به جبهه راهی پادگان شده بی تابی اش شروع شد و آنقدر اصرار کرد تا بالاخره او را به پادگان بردم تا یوسف را دید. گفت: می خواهی بروی و مرا تنها بگذاری؟ اگر تو شهید شوی من چه کنم؟ یوسف در جوابش به لباس خاکی جبهه اشاره کرد و گفت: من دیگر این لباس را از تنم در نمی آورم. باید بروم. رفت اما دلتنگی های مادر زیاد طولانی نشد. یک بار هم پدر بچه های محل که همراه یوسف اعزام شده بودند، چند روز بعد برای دیدار آنها به جنوب رفتند اما من نتوانستم. مادرم وقتی شنید گفت: پسر من چون پدر نداشت کسی به دیدنش نرفت. خیلی ناراحت شدم و همان موقع راهی جنوب شدم صبح به دوکوهه رسیدم. یوسف از دیدنم خوشحال شد. صبحانه را کنار او و همرزمانش خوردیم. گفت: داداش! حرفش را نزن! غافلگیر شده بودم. گفت: می دانم چه در سر داری. می خواهی بروی پیش فرمانده و مرا برگردانی تهران. گفتم: یوسف جان! مادر بی تابی می کند. مریض شده و کارش به بیمارستان کشیده. در جوابم گفت: من خیالم راحت است که دو برادرم کنار مادرم هستند. اینجا کسانی هستند که مادرشان را تنها گذاشته و آمده اند. یعنی مادر آنها برایشان عزیز نیست! شما برگردید. من هم قول می دهم یک هفته دیگر بیایم. حرفهایش زبانم را بست. برگشتم و او هم یک هفته بعد به قولش وفا کرد اما... روزی که از دوکوهه عازم تهران شدم در تدارک عملیات بودند و همان شب عملیات والفجر مقدماتی شروع شد. یوسف از اولین شهدای عملیات در روز بعد بود. یکی از همرزمان یوسف برایمان تعریف کرد: شب عملیات فرمانده به یوسف گفت: تو نمی توانی با ما بیایی. سن و سالت خیلی کم است. بغض یوسف ترکید و گفت: چطور مرا نمی برید؟ من اینجا آمده ام تا شهید شوم. فرمانده هیچ جوابی برای یوسف نداشت. بلافاصله به او سلاح داد و او هم با ما آمد. علی آقا بقال محل برایمان نقل کرد: چند روز قبل از اعزام یوسف به جبهه، برایم بار خرما آمده بود. یوسف تا دید به کمکم آمد. در پایان کار گفتم دهانت را شیرین کن. یک خرما در دهانش گذاشت و گفت: به به عجب خرمایی! جان می دهد برای مراسم یادبود شهید! علی آقا قسم خورد و گفت: به خدا شما آمدید همان خرماها را برای مراسم شهادت یوسف خریدید.او هنگام شهادت 16سال نشده بود @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر
بسیجی شهید یونس شاکری گللو  تاریخ ومحل شهادت 61/11/21 فکه عملیات والفجر مقدماتی,ساکن محله زاهدی,از پایگاه بسیج مسجد باب الحوائج @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر
بسیجی شهید یونس شاکری گللو  تاریخ ومحل شهادت 61/11/21 فکه عملیات والفجر مقدماتی,ساکن محله زاهدی,از پایگاه بسیج مسجد باب الحوائج @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر