مختصری از زندگی نامه شهید مجید سرایی:
شهید سرایی در سال 1349 در تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا اول راهنمایی ادامه داد و مدتی به شغل کفاشی پرداخت. این شهید بزرگوار پس از اعزام به خدمت مقدس سربازی از سوی نیروی انتظامی ، شانزده ماه در مرز افغانستان با کشورمان حضور یافت و بعنوان تیربارچی در امر مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر فعالیت نمود که در یکی از عملیاتهای درگیری با اشرار و قاچاقچیان ، در منطقه چابهار به شهادت رسید. او در مجالس و محافل مذهبی حضور فعالی داشت و در نمازهای جماعت مسجد محل شرکت می کرد. بسیار مهربان و کم صحبت بود و برای خانواده خود بویژه پدر و مادر احترام زیادی قائل بود. مادر شهید درباره او می گوید : مجید پسری مومن ، فداکار و دلیر بود. روزی که برای مرخصی آمد ، برایش یک دست لباس نو خریدم اما او لباسها را نپوشید. به او گفتم : چرا لباسها را نمی پوشی؟ او جواب داد: پسر همسایه شهید شده و من به همین خاطر لباس نو نمی پوشم. در روز آخر مرخصی به خانه خاله اش رفت تا خداحافظی کند. اما با ناراحتی به خانه برگشت و گفت : مادر ! برای دخترخاله خواستگار آمده. گریه کرد و گفت : برویم انگشتر دست دختر خاله بیاندازیم. پدر موافقت نکرد و مجید همان روز به سربازی برگشت. پدرش می گوید : در آخرین مرخصی قبل ازاینکه به محل خدمت بازگردد به او گفتم: دیگر به چابهار نرو چون 16 ماه در مرز حضور داشته ای. من آشنا دارم می توانم تو را برای ادامه خدمت به تهران منتقل کنم . او قبول نکرد و در پاسخ گفت : نه ، پارتی بازی نمی شود کرد. اونهایی که پارتی ندارند مگر انسان نیستند ! من دوست دارم بروم . مملکت مال ماست و ما باید از آن دفاع کنیم. زمانی که خواست برود صورت پدر را بوسه زد و به برادرش گفت : پدر خیلی خوبی داریم مبادا اذیتش کنید
لحظه_ای_با_شهدا 🇮🇷 ✨نمازشهیدان📿 🌸شهیدحکمت الله لشینی🌸 ✨چشمان ورم کرده 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔸یک شب جهت انجام فریضه نمازبیدارشدم,پس از وضوبه اتاقی رفتم که نمازبخوانم,ناگهان دردل تاریکی,متوجه صدای ناله ای شدم,چراغ راروشن کردم,دیدم حکمت الله است که سربه سجده نهاده وگریه میکندومحو نمازاست. هرچه صدایش زدم متوجه نشد. پس ازسجده دیدم ازفرط گریه چشمانش ورم کرده است. فردای آن شب به مزاح به وی گفتم:"اشک زیاد چشمت رااذیت میکند." درجوابم گفت:"چشمان من وقف سیدالشهدا است وباید درراه او فدا شود." که البته هم همین شدودر هنگام شهادت براثرموج انفجاروآتش آرپی جی دشمن, هردوچشمان مبارکش ازحدقه بیرون آمده بود