به بزرگي خودتان مرا حلال كنيد و از تمام آشنايان برايم حلالي بگيريد كه عذاب دوزخ بسيار سخت است. خواهشي كه از شما دارم همانطور كه قيد كردهام و بارها نيز به شما گفتهام به هيچ وجه برايم حجله نگذاريد و عزاداري نكنيد هر موقع به ياد من افتاديد بخنديد و هيچ وقت افسرده و ناراحت نشويد كه باعث رنجش من و شادي دشمنان اسلام و انقلاب ميگردد.
با هم مهربان دوست و غمخوار يكديگر باشيد بيشتر سخنم با اسكندر و كريم است تمام كدورتها را دور بريزيد و مانند سابق گذشت و فداكاري نسبت به يكديگر داشته باشيد. مهمترين خواسته و خواهش من اينست كه غمخوار پدر و مادرم باشيد.
از خداوند متعال ميخواهم كه صبر جميل به تمام پدر و مادران شهدا اعطا فرمايد. به اميد پيروزي كامل اسلام بر كفر و اشاعه دين مقدس و بر حق اسلام بر تمام جهان و به اميد پيروزي مستضعفان بر مستكبران و به اميد ظهور هر چه زودتر امام زمان فرمانده واقعي جنگ بين ايران و عراق. والسلام و عليكم و رحمته الله و بركاته.
مختصری از زندگینامه شهید فرهاد نوری
شهید فرهاد نوری در سال 45 در خانواده ای مذهبی در محله خیابان فرهنگ تهران متولد شد. پدرش را در 7سالگی از دست داد او را به همراه دو برادر و تنها خواهرش در کنار مادر در روزگاری سخت تنها گذاشت ولی لطف خدا در مهر و محبتی بود که بین اعضا خانواده حاکم بود و سختیها را با هم در کنار هم تحمل می کردند. تا مادر برایشان هم پدر باشد و هم مادر. وی پس از گذراندن دوره دوم راهنمایی ، همچون برادرش برای تامین معاش خانواده به سر کار رفت. نجابت ، مهربانی و وقار شهید بگونه ای بود که شرایط محیط نتوانسته بود در روحیات او اثر منفی بگذارد. او مقید به رعایت اصول دین خود بود و از همان ابتدا با وجود بیماری شدید تنگی نفس ، به نماز و روزه خود مقید بود . بعد از انقلاب بود که شهید وارد بسیج شد تا در این برهه از زمان پا به پای دیگر انقلابیون به کشور خویش کمک کند. درست قبل از سربازیش بود که در پادگان بلال حبشی خدمت می کرد تا نوبت خدمت مقدس سربازیش فرارسید. مادر شهید به علت سختیهای زیادی که دیده بود شدیداَ به فرزندان وابسته بود. خدمت سربازی فرهاد در ارومیه بود. بعد از پایان آموزشی برای تعطیلات عید به منزل آمد و با همه فامیل به گرمی گفتگو و صحبت می کرد. گویی خود نیز می دانست که این آخرین دیدار خواهد بود . بعداز پایان مرخصی و رفتن او به جبهه ، بی تابی های مادر بیشتر شده بود زیرا جنگ بود و هر از گاهی اخبار بدی به گوش می رسید ولی پسر بزرگتر، مادر را به آرامش دعوت می کرد و مادر تنها با دعا برای رزمندگان و نماز ، خود را آرام می کرد. روزی مادر در خواب می بیند که در حال بی تابی از دوری فرهاد است که فرهاد به نزدیکش می آید و او را بغل می کند و می بوسد و می گوید مادر من خیلی راحتم . جایم خیلی خوب است. مادر در خواب خیلی آرام می شود و وقتی بیدار می شود ،احساس می کند که دلش گواهی شهادت او را می دهد. دلش درست گفته بود و روز بعد ،خبر شهادت او را آوردند. شهید به همراه گروه دیگری به منطقه حاج عمران اعزام شده بود که به علت پاتک نیروهای عراقی و درگیری با عراقی ها بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و پیکر مطهر او و همرزمانش بمدت یک هفته بر روی زمین مانده بود تا اینکه بعد از حمله مجدد رزمندگان ، توانسته بودند اجساد شهدا را به خانواده هایشان برسانند . جملاتی چند از شهید : قدر خانواده و محبت خانوادگی را بدانید و با هم به مهر رفتار کنید زیرا وقتی جوان در محیط خانواده مهر و صفا باشد هرگز جذب دوست نماها نمی شود. خصوصاَ در مورد حجاب تاکید زیادی داشت و حجاب را مایه دوام خانواده ها می دانست . علاقه خاصی به رهبرانقلاب داشت و وقتی مطرح شد که به واسطه بیماری خاصش به جبهه نرود ، گفت : در این زمان وظیفه ما دفاع از دین و میهن است و همه باید گوش بفرمان رهبر باشیم هر کس به اندازه توان خود