eitaa logo
شهدا شهرک ولیعصر (عج)
187 دنبال‌کننده
4هزار عکس
26 ویدیو
0 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
بسیجی شهید حسین بیژنی تاریخ ومحل شهادت 61/3/6 شلمچه عملیات بیت المقدس ,ساکن خ شهید میرزایی ,از پایگاه بسیج مسجد امام هادی (ع) مزار شهید قطعه 26 ردیف22 شماره 19
بسیجی شهید حسین بیژنی تاریخ ومحل شهادت 61/3/6 شلمچه عملیات بیت المقدس ,ساکن خ شهید میرزایی ,از پایگاه بسیج مسجد امام هادی (ع) مزار شهید قطعه 26 ردیف22 شماره 19
سرباز شهید عباس حبیبی  تاریخ ومحل شهادت 73/3/6 پادگان عجب شیر متولد  1354 مزار شهید بهشت زهرا(س) ، قطعه 71 ، ردیف 41 شماره 67 ساکن محله بهداشت
شهید عباس حبیبی در سال 1354 در محله مولوی تهران متولد شد. او اولین فرزند خانواده بود و 2 برادر و یک خواهر داشت. تحصیلات خود را تا مقطع اول دبیرستان در مدرسۀ یاسر واقع در نزدیکی امامزاده زید(ع) سپری نمود و پس از آن وارد حرفۀ تراشکاری شد و تا زمان خدمت سربازی در همان حرفه به کار و تلاش پرداخت. وی کمتر از نه ماه در خدمت مقدس سربازی انجام وظیفه نمود و سرانجام به آرزوی خود رسید و به مقام شهادت نائل آمد. شهید از زبان مادر : عباس علاقه عجیبی نسبت به خواهر و برادرهایش داشت ، طوری که وقتی شهید شد احساس کردم سرپرست بچه هایم را ازدست دادم. حتی پسر کوچکم را احساس می کنم به عوض او برایم به یادگارمانده است. عباس با آن سن و سال کم ، مثل سرپرست خانواده رفتار می کرد و مراقب تمام اعضای خانواده بود. دنیا جای فرشته ها نیست عباس فرزند ارشد خانواده ، به خوش اخلاقی و خوش رویی معروف بود. ذره ای کینه نسبت به کسی در دل نداشت. دوست داشت هرچه دارد با دیگران قسمت کند. با ویژگی های اخلاقی که داشت مثل یک فرشته بود. فرشته ای که برای زندگی در این دنیا خلق نشده بود. میفهمیدم بر خلاف ظاهر شادش ، غم بزرگی در دلش دارد. گاهی می گفت : هیجده سال سن دارم اما احساس می کنم 60 ساله ام ، آنقدر در این دنیا به من سخت می گذرد ! انگار زندانی بود در بسیج مسجد حضور داشت. و برای نماز جماعت به مسجد المهدی (عج) می رفت. هنوز هجده سالش نشده بود که یک روز با دفترچه نظام وظیفه به خانه آمد. شوکه شده بودیم. گریه کردم و گفتم: زود است ، تو که هنوز سرباز نیستی ! او گفت : تصمیمم را گرفته ام. سعی کن مادرخوبی باشی و روزی که می خواهم بروم خودت مرا راه بیندازی ، اما یادت باشد فقط تا جلوی در خانه ! چون اگر تا کنار اتوبوس بیایی ، من هرگز نمی توانم از تو خداحافظی کنم. در آن هجده روزی که تا اعزامش طول کشید اصلا آرام و قرار نداشت. انگار قلبش رفته و خودش مانده بود. انگار زندانی بود. دائم گوشش به زنگ در و زنگ تلفن بود. از خانه بیرون نمی رفت. انگار قراربود دنبالش بیایند. وقتی خواست برود ، مثل سرپرست خانواده ، سفارش بچه ها را به من کرد. دست و سرم را بوسید ، خم شد پایم را بوسید ، اما نگذاشت ببوسمش. گفت : می خواهم از محبتت به من کم نشود. آخر می ترسم بعد از من نتوانی تحمل کنی . به فکر بقیه بچه ها باش ، به آنها توجه کن ! عباس به کردستان اعزام شد و تا پروازش به ملکوت فقط 25 روز طول کشید. وقتی می رفت ، گویی امیدم از او قطع شد. احساس کردم برای همیشه رفت. قبل از رفتن به پادگان ، در عکاسی محل چند تا عکس گرفت و آنها را به من داد و خواست که آنها را نگه دارم. من از او پرسیدم : عکسها را برای چه می خواهی ؟ کی از پادگان برمی گردی ؟ او در جواب گفت : رفتنم با خودم است اما آمدنم با خداست . چند وقت دیگر عکسهای من برای اعلامیه هایم لازم می شود. می دانستم همسرم روزی برای ماموریت عازم سفر شد. با اینکه این موضوع در خانه ما عادی بود ، اما آن دفعه دلشوره عجیبی پیدا کردم. فکر می کردم اتفاقی برای او می افتد. نمی دانستم دلشوره ام دلیل دیگری دارد. خواهرم که مادر شهید بود ، قبل از همه ، از شهادت عباس باخبر شد ، اما نپذیرفته بود این خبر را به ما بدهد. ناچار به همسرم اطلاع داده بودند که عباس مجروح است و به همین دلیل او به بهانه ماموریت به کردستان می رفت تا عباس را ببیند.شوهرم  با پیکر عباس برگشت بعد از شهادت عباس ، فردی به خانه مان آمد و تا اعلامیه عباس را دید ، منقلب شد و شروع به گریه کرد. او برایمان تعریف کرد ، در تراشکاری با عباس همکار بوده است. یک روز عباس به او می گوید : چرا چند وقت است خانه نمی روی ؟ مگر نگفته بودی زن و بچه داری؟ او جواب می دهد : دستم خالی است ، رویم نمی شود این طور به خانه بروم. عباس با شنیدن این حرف ، حقوقش را از صاحبکارش می گیرد و همه را به او میدهد آن فرد آمده بود بدهی اش را به عباس بدهد ، اما پدرعباس قبول نکرد و گفت : برای شادی روح عباس ، این پول را برای خانواده ات خرج کن. اشعاری از شهید عباس حبیبی: این دست من از خاک است هم خاک شود روزی این خط از کاغذ هم پاک شود روزی هر کس که مرا داند این خط مرا خواند شاید که کند یادی افسرده شود روزی
شهید مجتبی عبادی  تاریح ومحل شهادت 65/3/7 مهاباد ساکن محله زاهدی ,مزار شهید گلزار شهداء کرج
شهید مجتبی عبادی  تاریح ومحل شهادت 65/3/7 مهاباد ساکن محله زاهدی ,مزار شهید گلزار شهداء کرج
شهید مجتبی عبادی  تاریح ومحل شهادت 65/3/7 مهاباد ساکن محله زاهدی ,مزار شهید گلزار شهداء کرج
گروهبان دوم شهید ولی غفوری  تاریخ ومحل شهادت 61/3/13 شلمچه ,خرمشهر ,ساکن خ بازرگان _خ سپیده شمالی ,مزار شهید قطعه 26 ردیف 15 شماره 20
گروهبان دوم شهید ولی غفوری  تاریخ ومحل شهادت 61/3/13 شلمچه ,خرمشهر ,ساکن خ بازرگان _خ سپیده شمالی ,مزار شهید قطعه 26 ردیف 15 شماره 20
سرباز شهید احمد کامرانی  تاریخ ومحل شهادت 65/3/15 حاج عمران .ساکن خ شریعتی _شهید به خیال،مزار شهید قطعه 53 ردیف 173 شماره 4
سرباز شهید احمد کامرانی  تاریخ ومحل شهادت 65/3/15 حاج عمران .ساکن خ شریعتی _شهید به خیال،مزار شهید قطعه 53 ردیف 173 شماره 4
سرباز شهید احمد کامرانی  تاریخ ومحل شهادت 65/3/15 حاج عمران .ساکن خ شریعتی _شهید به خیال،مزار شهید قطعه 53 ردیف 173 شماره 4