eitaa logo
شهدا شهرک ولیعصر (عج)
182 دنبال‌کننده
3هزار عکس
20 ویدیو
0 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
پاسدار کمیته  شهید رضی زمانی  تاریخ ومحل شهادت 67/1/2 شلمچه،متولد 9 بهمن 1312 شهرستان قزوین ،مزار شهید روستای بکندی تابعه قزوین @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر
گرامی باد یاد شهداء روز  دوم فرودین شهیدان اسماعیل قندی ,علیرضا به خیال ,حسین کاووسی ,محمد حسین اوصالی ,رضی زمانی ,صفر محمدی فرد ,قاسم کاظمی ,احمد عربی @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر
شهید اسماعیل صفادار  تاریخ ومحل شهادت 61/1/3 کرخه نور عملیات فتح المبین مزار شهید  قطعه 24 ردیف 114 شماره 4 @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر
شهید اسماعیل صفادار  تاریخ ومحل شهادت 61/1/3 کرخه نور عملیات فتح المبین مزار شهید  قطعه 24 ردیف 114 شماره 4 @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر
شهید اسماعیل صفادار  تاریخ ومحل شهادت 61/1/3 کرخه نور عملیات فتح المبین مزار شهید  قطعه 24 ردیف 114 شماره 4 @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر
سرباز شهید موسی حسن پور  تاریخ ومحل شهادت 61/1/3 کرخه نور  عملیات فتح المبین ,ساکن خ شهید ولی محمدی (جلالی شمالی),مزار شهید  ورزقان روستای جوشین ,اذربایجان شرقی @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر
سرباز شهید موسی حسن پور  تاریخ ومحل شهادت 61/1/3 کرخه نور  عملیات فتح المبین ,ساکن خ شهید ولی محمدی (جلالی شمالی),مزار شهید  ورزقان روستای جوشین ,اذربایجان شرقی @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر
بسیجی شهید عادل کرمی  تاریخ ومحل شهادت 61/1/3 شوش دانیال  عملیات فتح المبین ,ساکن خ شهید میرزایی, 16 ساله ,مزار شهید قطعه 24 ردیف 120 شماره 32 @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر
بسیجی شهید عادل کرمی  تاریخ ومحل شهادت 61/1/3 شوش دانیال  عملیات فتح المبین ,ساکن خ شهید میرزایی, 16 ساله ,مزار شهید قطعه 24 ردیف 120 شماره 32 @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر
مختصری از زندگینامه شهید عادل کرمی , عادل` در یکی از روزهای سال 1344 در یکی از خانواده‌های معتقد، مذهبی و مستضعف ساکن تهران پا به عرصه وجود نهاد. از آن جا که خانواده وی متدین و عامل به دستورات عالیه اسلامی و نمونه خوبی برای کوچکترها بودند فرزند از همان هفت سالگی شروع به اقامه نماز نموده و روزه‌هایش را نیز کم و بیش می‌گرفت. در 12 سالگی از شاگردان دائمی و پا بر جای قرآن و مکتب اهل‌بیت (ع) بود این دوران عمر وی همزمان با اوج‌گیری انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی شد که عادل با وجود سن کم با پخش نوارها و اعلامیه‌های امام امت و رسانیدن آنها به مشتاقان و علاقمندان در بارور شدن و به ثمر نشستن انقلاب اسلامی آگاهانه فعالیت می نمود. در اکثر راهپیمائی‌ها و تظاهرات شرکت می‌کرد و بیشتر وقت خود را در حسینیه و مسجد محل می‌گذرانید به طوری که کمتر خانوداه‌اش وی را می‌دیدند روز ورود امام امت به میهن اسلامی ایران چون موفق گشته بود ایشان را از نزدیک زیارت کند از خوشحالی در پوست نمی‌گنجید. با شکل گیری انقلاب اسلامی «عادل» به واسطه کهولت سن پدر، در مغازه ایشان کار می کرد و بدین سبب نتوانست به طور مستقیم در هیچ یک از نهادهای انقلابی فعالیت کند. اما آن هنگام که دشمن بعثی چهره متجاوز خود را به میهن اسلامی نشان داد عادل به جبهه رفت و چند ماهی در مسجد آیت الله شفیعی شهر اهواز فعالیت می‌کرد که کوشش شبانه‌روزی وی زبانزد رزمندگان دیگر بود و شب ها که به نماز شب می‌ایستاد اشک هایش سند پاکی و صداقتش در پیشگاه الله بود. وی در نامه‌ای هم برای خانواده‌اش نوشته است: «فکر جبهه و جنگ با دشمنان اسلام و متجاوزان بعثی یک لحظه مرا آرام نمی‌گذارد که درس بخوانم و یا کار دیگری را انجام دهم از طرفی احساس تکلیف شرعی و مسئولیت در مقابل مظلومین می‌نمایم.» سرانجام ایشان در سوم فروردین ماه سال 1361 در عملیات فتح‌المبین به فیض شهادت نائل آمدند و به سعادت دائم رسیدند. @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر
سه شهید در یک قاب بخصوص  ,شهید عادل کرمی ,شهید عابدی ,وشهید داداشی @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر
یوکابت نظری(مادر شهید عادل کرمی): وقتی خبر شهادتش را به من دادند گفتم او به آرزویش رسید. روز خاکسپاری پیکرش را به خانه آوردند هر چه التماس کردم رویش را باز کنید تا یک بار دیگر چهره جگر گوشه ام را ببینم راضی نشدند خودم را بر روی جنازه انداختم به ناچار رویش را باز کردند من منتظر دیدن صورت عادل و آخرین بوسه بر لبانش بودم اما ... مشما کنار رفت ناگهان رگ های بریده گلویش ظاهر شد و من جایی را بوسیدم که هرگز تصور نمی کردم. عادل من بی سر و دست به خانه برگشته بود. حال هر وقت دلم هوای عادل را می کند برایش فاتحه و 5مرتبه آیه امن یجیب می خوانم. ای کاش هرگز تابوت عادل را باز نمی کردم خواهر با اشک چشم به بیان وقایع آخرین وداع با برادر ادامه داد: عادل یک طوطی در پشت بام منزل داشت آن روزی که پیکر برادرم را آوردند همه به سر و سینه می زدند ناگهان متوجه شدم طوطی خود را به در و دیوار قفس می کوبد آنقدر این کار را تکرار کرد تا مرد . برادر بزرگ عادل متوجه شد که خواهر دیگر نمی تواند ادامه دهد از تلخ ترین لحظه زندگیش گفت. 14فروردین بود که به ما خبر دادند به معراج شهدا برویم به همراه پدرم رفتیم . تابوت ها را کنارهم چیده بودند تابوت عادل را پیدا کردم بی تاب و بی قرار دیدن عادل با عجله در تابوت را باز کردم کاری که بارها آرزو کردم ای کاش انجامش نمی دادم. پدرم کنار من ایستاده بود. مشما را کنار زدم در آن لحظه با جسم بی سر عادل روبرو شدیم . لباس بسیجی اش غرق در خون و گلی بود. دست نداشت و پایش هم زخمی شده بود. به خود آمدم رو به پدر نمی دانستم چه بگویم تا تسلی این مصیبت باشد گفتم پدرجان بگو عادل جان شهادتت مبارک. پدرم از ابتدا تا انتهای خاکسپاری حتی یک قطره هم اشک نریخت. عادل وصیت کرده بود اگر شهید شدم نه برایم گریه کنید و نه لباس مشکی بپوشید چون نمی خواهم دشمنان شاد شوند. معجزه تدفین برادر به مراسم تدفین عادل و معجزه آن اشاره کردو ادامه داد: عادل همیشه می گفت اگر من شهید شدم مرا در قطعه 24 دفن کنید وقتی پیکر پاکش را به بهشت زهرا بردند من از مسئول آن زمان خواستم تا در این قطعه قبری به ما بدهند اما گفت پر شده است و یک قبر در قطعه 26 به ما داد. تابوت عادل بر روی سر و دست دوستان و آشنایان حمل می شد از قطعه 24 می گذشتیم در آن قطعه خانواده ای مشغول خاکسپاری فرزند شهیدشان بودند ناگهان پدر آن شهید ما را صدا زد و گفت تابوت را به کجا می برید گفتیم قطعه 26 گفت کنار قبر فرزند من یک قبر خالی است که نفر قبلی هم شهید بوده و برای این که به وصیت شهید عمل کنند نبش قبر کردند و به شهر خود بازگرداندند، و این قبر شهید شماست با خشنودی عادل را در آرامگاه مورد علاقه اش به خاک سپردیم. نامه ی آخر عادل خواهر در رابطه با نامه ی یکی مانده به آخرش که برای خانواده نوشته بود"مخصوص پدرم"، من پدر را خیلی اذیت کردم برایش بخوانید حاج آقایی که یک بار هم به من تو نگفته بود و با من تندی نکرده بود، اگر فرزند خوبی برایش نبودم حلالم کند اگر لیاقت شهادت داشته باشم می دانم که بدون اجازه ی پدر و مادر وارد بهشت نمی شوم، در پاکت 2500 تومان پول فرستاده بود در نامه ذکر کرده بود این پول را به ما در جبهه به عنوان حقوق می دادند که من نیازی با آن نداشتم و به پدر و مادرم بدهید. خواب مادر مادر درباره خوابی که دیده بود برایمان گفت خواب دیدم به شهرستان رفتم و دیدم عروسی برادر زاده ام است و من کادویی برایشان نبرده بودم بعد چند لحظه به برادرم گفت کسی صدایت می کند دیدم عادل از طرفی اشاره می کند که مادر بیا و یک بسته اسکناس داد که عکس کربلا رویش چاپ شده بود، و به عادل گفتم که این که پول ما نیست و عادل رو به من کرد و گفت اصل پول همین است. خواب دیگر مادر این بود یک نفر در خانه را دق الباب کرد و در را باز کردم دیدم عادل کت و شلوار کرم رنگ بر تن با یک خانم محجبه و یک دختربچه ی کوچک پشت در ایستادند از عادل پرسیدم "اینها چه کسانی هستند؟ عادل گفت:همسر و فرزندم  هستند"، یوکابت اعتقاد داشت که پسرش در بهشت با یکی از حوریان بهشتی همنشین شده است. @javad20jj کانال شهدای شهرک ولیعصر