وصيتنامه شهید امير هوشنگ خادمى سهى : ...و من يقاتل فى سبيل الله فيقتل او يغلب فسوف نوتيه اجراً عظيماً (نساء 73) و هر كه در راه خداى جنگ كند پس كشته يا فاتح گردد به زودى او را اجرى عظيم عطا كنيم. با درود به رهبر كبير انقلاب اسلامى و آرزوى طول عمر براى ايشان و با سلام به شهيدان طول تاريخ اسلام و سلام به پدر و مادر و برادر و خواهر عزيزم كه برايتان از خداى بزرگ آرزوى سلامتى دارم. مبارك باد بر ملت شريف و رزمندگان دلباخته كه شهادت را آرزو مى كنند و جانبازى در راه محبوب را آرمان اصيل خويش مى دانند. (امام خمينى) خانواده عزيزم ! بعد از شهادت من چون كوه استوار باشيد ، بجاى عزادارى خوشحالى كنيد چون در اسلام آنچه منجر به شهادت يعنى مرگ آگاهانه در راه هدف مقدس مى گردد بصورت يك اصل در آمده است و نام آن جهاد است. در قرآن خداوند درباره جهاد مى فرمايد : ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتح الله لخاصة اوليائه. همانا جهاد درى از درهاى بهشت است درى است كه خداوند اين در بهشتى را به روى همه كس نگشوده است. پس بايد خوشحال باشيد چون درى از درهاى بهشت روى ما گشوده شده است و هر فردى لياقت ندارد كه باب الجهاد به رويش گشوده شود و خداوند اين در را به روى دوستان خاص خويش گشوده است. مجاهدين بالاترند از اين كه بگوييم مساوى با اولياء الله هستند. مجاهدين مساوى با خاصة اولياء الله هستند. از تمام دوستان و آشنايانى كه در خط امام نيستند مى خواهم كه براى اينكه از بندگان خاص خدا شوند ، راهى را كه رهبر كبير انقلاب اسلامى مى پيمايد بروند وگرنه روزى مى شود مردم وقتی حسين زمان خويش را مى شناسند كه آن روز ديگر او نيست تا در ركابش بجنگند و واى به روزگار كسى كه كارش به آن روز بكشد. و تو اى خواهر و برادر عزيز اين پيام يك شهيد است در هر كجا هر مكان حسين زمان را يارى كنيد و به نداى هل من ناصر حسينى او لبيك بگوييد. به آرزوى اينكه در ازاى قطره قطره خون هر شهيدى كسانى باشند كه راه آنها را ادامه دهند.
شهید والامقام امیرهوشنگ خادمی سهی در تاریخ 11/5/1345 در تهران محله سرآسیاب به دنیا آمد. مقطع دبستان را در مدرسه لاهیجان 2 در شهرک ولیعصر ، کلاسهای راهنمایی را در مدرسه مطهری و متوسطه را در دبیرستان یاسر سپری نمود و زمانی که مشغول تحصیل در مقطع دوم متوسطه بود از طریق مدرسه به جبهه اعزام گردید. او همواره در مجالس مذهبی و کلاسهای قرآن مسجد محل شرکت داشت ، عضو بسیج و انجمن اسلامی مدرسه بود و در بخش تبلیغات دینی فعالیت داشت. شهید خادمی پس از گذراندن آموزشهای نظامی به جبهه اعزام شد و در اهواز ، پادگان شهید رجایی و پادگان امام حسین(ع) به دفاع از میهن اسلامی پرداخت. وی سرانجام تاریخ 10/2/61 در عملیات بیت المقدس 1 در منطقه خرمشهر بر اثر اصابت خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل شد .
مختصری از زندگی نامه شهید محرم خوش بیان: در اردیبهشت ماه سال 43 در جنوب تهران و در خانواده ای متدین چشم به جهان گشود و در کانون گرم خانواده رشد کرد تا اینکه در سن هفت سالگی به مدرسه رفت و در مدرسه نیز دانش آموزی فعال، منظم و درس خوان بود. پدر و مادر از همان دوران کودکی او را به خواندن نماز ترغیب می کردند و به امام حسین(ع) هم عشق می ورزید. پس از دوران ابتدایی و در دوره راهنمایی با موج توفنده حرکت انقلاب اسلامی به رهبری امام امت مواجه شد و با تمام عشق وعلاقه در جریانات انقلاب از جمله تظاهرات و راهپیمایی ها، همکاری با مسجد محل حضور یافت. وی عصرها بعد از تعطیلی مدرسه از شهرک ولی عصر محل سکونتش، با موتور به جوادیه می رفت تا پدرش را از سر کار به خانه بیاورد، شبها نیز شعار مرگ بر شاه را بر پشت بام خانه سرمی داد و یا در تظاهرات شبانه بر علیه رژیم شاه شرکت می کرد. اوج تلاشهای او در روزهای 21 و 22 بهمن سال 57 بود. آن روزها از مسجد تا قلب بازار و نقاط مختلف شهر در امر کمک رسانی، ساختن سنگر، سوزاندن لاستیک و امداد به مجروحین فعال بود. با طلوع خورشید انقلاب اسلامی شهید خوش بیان در گروه مقاومت مسجد محل ثبت نام کرد. البته این نام نویسی به سادگی صورت نگرفت. ابتدا به علت سن کمی که داشت موافقت نکردند ولی با تلاش و پیگیری زیاد موفق شد بعد از گذراندن دوره ای شش ماهه به عضویت گروه مقاومت محله درآید و از آن زمان سلاح بر دست گیرد و از میراث خونبار انقلاب اسلامی دفاع کند. در دل شبهای تیره و در هوای سرد زمستانی و گرمای سوزان تابستان با هوشیاری از نوامیس و امنیت مردم حراست می کرد و در این وظیفه بنا به گفته دوستانش حتی لحظهای خستگی به خود راه نمی داد. محرم علاوه بر مسئولیت کتابخانه مسجد امام حسین(ع) و فعالیت در این زمینه، در مراسم عبادی سیاسی نمازجمعه، دعای کمیل، دیدار از خانواده های شهدا نیز شرکتی فعال داشت و در مدرسه نیز خارج از ساعات درسی در انجمن اسلامی فعالیت می کرد. با شروع جنگ تحمیلی انگیزه های او وسیعتر شد و دفاع از کیان میهن اسلامی را بر هر چیز دیگر مقدم دانست و به پدرش گفت: من چه چیز از این جوانها که در راه خدا در جبهه شهید می شوند کمتر دارم! چرا ما به جبهه نرویم؟ مگر آن جوانان برای این کشور به جبهه نمی روند و خون نمی دهند! پس چرا من نروم؟ سرانجام با اصرار فراوان اعضای خانواده را راضی نمود و در مدرسه ای که درس می خواند برای رفتن به جبهه نام نویسی کرد و بعد از چند روز به جبهه اعزام شد. یکی از دوستانش هم بعنوان تیربارچی همراه او بود. هر دو با هم به جبهه رفتند و این رفتن دو ماه بطول انجامید تا اینکه با اصرار خانواده برای دیدار به تهران آمد. وقتی به میان خانواده پا گذاشت گویی متعلق به جای دیگری بود و حالتی عرفانی داشت. اعضا خانواده نمی خواستند حتی یک لحظه از او جدا شوند ولی او بعد از سه روز قصد بازگشت نمود. این بار کوله بار سفر را بست و با حالتی خاص با همه خداحافظی کرد که گویی می خواهد برود و دیگر نیاید. در کلام آخر رو به تمام اعضای خانواده کرد و با آن صمیمیت دوست داشتنی گفت: اگر این جنگ برای سالها طول بکشد من هستم و اگر به کشورهای دیگر هم بروند من نیز می روم و تا آن موقع نمیآیم. مادر و پدر! دیگر منتظر من نباشید چون ما می خواهیم به خط برویم و تقاص خون این شهیدان را بگیریم. سرانجام در میان نگاه پر امید مادر و دعای اعضا خانواده عازم جبهه جنوب شد و پانزده روز بعد خبر شهادتش را در تاریخ 61/2/10 در جبهه خرمشهر دادند
مختصری از زندگینامه جاویدالاثر احمد مختاری:
شهید احمد مختاری متولد ۱۳۴۰/۳/۱۵ تهران می باشد. همزمان با آغاز جنگ تحمیلی (۱۳۵۹) به خدمت مقدس سربازی رفت و همراه تیپب ۵۸ تکاور ذوالفقار راهی جبهه های غرب و جنوب شد. علاقه ی وافرش به رهبری امام خمینی به حدی بود که هیچ تعلقی وی را از ادامه جنگ باز نداشت. در سال ۱۳۶۰ به گیلانغرب، و اواخر همان سال به منطقه جنوب اعزام گردید. در تاریخ ۱۳۶۱/۲/۱۰ در منطقه جاده ی اهواز _خرمشهر، در مرحله اول عملیات بیت-المقدس (آزادی خرمشهر) جاوید الاثر گردید و تاکنون خبری موثق از ایشان به دست نیامده است.