💖 #کمی_مثل_شهدا 💖
آخرِ میوه فروشهای 🍒 بازار
یہ پیرمردِ نحیف میوه میفروخت .
بساطِ ڪوچڪ و میوههای لڪ دارش
معلوم بود ڪه خریداری نداره . 😔
اما پیرمرد یہ مشتری ثابت داشت
بنامِ شهید رجایی ...👌
آقای رجایی می گفت : میوه هاش برڪت خدا هستن خوردنش لطفی داره ڪه نگو و نپرس .☺️
بہ دوستاش هم میگفت : این پیرمرد چند سر عائلہ داره ، از او خرید ڪنین ...😇💚
#رئیس_جمهور
#شهید_محمد_علی_رجایی🌷
🌹 @javad_mohammady 🌹
🇮🇷ڪانال شهیـد جواد محمـدے🇮🇷
شهید مدافع حرم جواد محمدی
💖 #کمی_مثل_شهدا 💖 آخرِ میوه فروشهای 🍒 بازار یہ پیرمردِ نحیف میوه میفروخت . بساطِ ڪوچڪ و میو
💖 #کمی_مثل_شهدا 💖
می گفـت :
حضرت آقا یا نماینده ایشان
امر ڪنند ڪه برو رفتگر محلہ باش ؛
نظام بہ جارو ڪردن نیاز دارد
مــن می روم ...
مهدی مطیع امر ولایـت بود
و همیشہ وسط میدان معرڪہ بود ...
#پاسدار_مدافـع_حـرم
#شهید_مهدی_نوروزی
🌹 @javad_mohammady 🌹
🇮🇷ڪانال شهیـد جواد محمـدی🇮🇷
شهید مدافع حرم جواد محمدی
💖 #کمی_مثل_شهدا 💖 می گفـت : حضرت آقا یا نماینده ایشان امر ڪنند ڪه برو رفتگر محلہ باش ؛ نظام بہ جا
🌷 #کمی_مثل_شهدا 🌷
زمانی ڪه شهید مهندس مهدی باڪری ، فرمانده دلیر لشڪر 31 عاشورا شهردار ارومیہ بود روزی برایش خبر آوردند ڪه بر اثر بارندگی زیاد ، در بعضی نقاط سیل آمده است .
مهدی گروه های امدادی را اعزام ڪرد وخود هم بہ ڪمڪ سیل زدگان شتافت .
در ڪنار خانہ ای ، پیرزنی بہ شیون نشستہ بود ، آب وارد خانہ اش شده بود و ڪف اتاقها را گرفتہ بود ؛
در میان جمعیت ، چشم پیرزن بہ مهدی خیره شده بود ڪه سخت ڪار می ڪرد .
پیرزن بہ مهدی گفت : «خدا عوضت بدهد ، مادر ، خیر ببینی ، نمی دانم این شهردار فلان فلان شده ڪجاست ؛ ای ڪاش یڪ جور از غیرت شما را داشت » . . . و مهدی فقط لبخند می زد .
#شهید_مهدی_باکری
#سالروز_شهادتشان
🌹 @javad_mohammady 🌹
🇮🇷ڪانال شهیـد جواد محمـدی🇮🇷
💖 #کمی_مثل_شهدا 💖
بعد از دفاع مقدس یڪ روز سردار ڪاظمی را در فرودگاه دیدم ؛
ضمن احوالپرسی به من گفت : دستت چطوره ؟ مواظبش هستی!؟
من ڪه از ناحیه دست جانباز بودم گفتم : گاهی عصبهای دستم اذیت میڪند و درد دارم .
حاج احمد نگاه معناداری ڪرد و گفت : منظورم این بود ڪه مواظب دستت باش تا یه وقت دستت رو با پُست و خانه ، مقام و موقعیت عوض نڪنی ......!!!!
#سردارعشق
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
#سالروزولادتشان
♥️ @javad_mohammady ♥️
🇮🇷ڪانال شهید جواد محمدی🇮🇷