هدایت شده از کانال رسمی کامران غضنفری
🗒 از تاریخ صدر به تاریخ ذیل:
خط بازتولیدِ تزویر و بلاهت
مهدی جمشیدی
۱. گمان میکردند که استاد رجبیدوانی، متوقف در گذشتههای دور است و برای امروز و اکنون، سخنی ندارد. میگفتند او از صدر اسلام میگوید اما به ذیل اسلام، هیچ نظری نمیافکند تا مشابهت آدمهای تاریخی با آدمهای امروزی مشخص نشود و او هزینۀ تطبیق بر مصداق را متقبل نگردد. با گذشتهها خوش است و خودش هم تاریخی شده و جنگ و مبارزه و مقاومت و حقطلبی را فقط در اعماق تاریخ میخواند و میگوید، اما خودش، اهل عافیّت و سکوت و تسلیم است. او را محافظهکار و کلّیگو و نشسته در قفس ِتاریخِ سپریشده میدانستند و تصوّر نمیکردند که ناگهان بخروشد و زبان به صراحت بگشاید و صریح و قاطع، از مصداقهای امروزیِ آن آدمهای تاریخی بگوید. در گفتگوی اخیر، او همۀ این روایتها را در هم شکست و حقایق معاصر را گفت. او نشان داد که تاریخ، تکرار میشود و در تاریخ انقلاب نیز اشعثبنقیس و ابوموسی اشعری در بازار سیاست هستند و همان خط نفاق و حماقت را بازتولید میکنند؛ آن هم نه در بدنۀ قدرت، بلکه در سطوح عالی و بالا. به اندرونی قدرت راه یافتهاند و کارشکنی میکنند و قصد استحالۀ انقلاب را دارند.
۲. دولت حسن روحانی از هر جهت، آلودهترین و پلیدترین دولت پساانقلاب است و این در درجۀ نخست، به شخص حسن روحانی بازمیگردد. او همۀ کژیهای هاشمیرفسنجانی و خاتمی را، یکجا در خود جمع کرده است و مَثَل اعلای تعارض با اصالتهای انقلاب است. جامۀ پیامبر بر تن دارد، اما هرچه در توان داشت را در جهت متضاد با دعوت و غایتِ نبوی بهکار بست. دولت عقیم و علیل او، نان شب را از سفرههای مردم ستاند و آوار مصائب را بر زندگیشان فرود آورد. معیشت و معادِ مردم را به آتش کشید و جانشان را فرسود. امید و اعتماد را برچید و جامعه را سرخورده و افسرده کرد. به اطرافیان و مدیران بیکفایتش، حقوقهای نجومی بخشید، اما مردم را با فقر مطلق، دستبهگریبان کرد. هرگز به میان مردم نرفت و هرگز همانند آنها زندگی نکرد. از سخن راست، گریزان بود و با ولایت، سر ستیز داشت. نانجیبانه و آشکارا، در برابر ولایت سخن میگفت و کنایهپراکنی و گستاخی میکرد. دولتش، دولت اشراف و اغنیای بالانشین بود که ثروتهای هشتهزار میلیاردی داشتند. او مردم را به خاک سیاه نشاند و روزگارشان را تیره و تباه کرد. اینک با وقاحت تمام، مدّعی است و برای ما، نسخۀ شفابخش میپیچد. باید از خجلت و شرمندگی، گوشۀ عزلت و انزوا گزیند، اما طلبکارانه و فرادستانه سخن میگوید.
۳. و اما ظریف. دیپلماتی که هیچ نصیبی از هوشمندی نبرده و سادهلوحیِ ابوموسی اشعری را برای ما تصویر میکند. فریب خورده و نفهمید و عجبا که همچنان نیز نمیفهمد. داییجان ناپلئون او، همان فرانچسکو است که تنها یک نام از او میدانیم. برجام، یک متهم مجهولالهویه دارد و آن جناب فرانچسکو است. اینچنین بود تقدیر یک ملّت در کف یک نادیپلماتِ اشعریصفت افتاد و همهچیز به باد رفت. زبان دنیا را میدانست اما منطق دنیا را نمیفهمید. از همین سوراخ نیز گزیده شد. و ای کاش، او بر باد میرفت، نه حیثیّت و اعتبار یک ملّت. همچنان نیز چشم به آن سو دارد. حاجی واشنگتنِ عهد قجر، چند ماهه فهمید و دندان طمع را از آمریک کشید، اما ظریف، پس از یک سده کشمکش و نزاع، ماهیّت تجدّد و دولتهایش را درک نکرده است. از حسینقلیخانهای دورۀ ناصری، عقبتر و قشریتر است. صد سکه را به جیب زد، اما حتّی یک دلار یک جیب مردم نریخت. پاداش کار ناکرده را پیشاپیش گرفت. ضدقهرمان را قهرمان جا زدند و به خورد ذهن عوام دادند. افسوس که در عهد انقلاب، عنان قدرت در دست اینان بود و است. آدمهای قجری در عالَم انقلابی چه میکنند؟!
۴. ساعتی پیش با استاد رجبیدوانی تماس گرفتم و خشنودی بچههای انقلاب را به ایشان منتقل کردم. گفتم: هم سخن حق را گفتید و هم بههنگام گفتید. گفتم: شبیهسازی تاریخیتان، مطابق با واقع بود؛ اما بر شما غضب کردهاند چون حدس نمیزدند که چنین فریاد روشنگری از حنجرۀ شما برآید. گفتم: به باطنشان اشاره کردید و پرده از چهرۀ تزویر و بلاهت برافکندید. اینک، نفاق و سفاهت، در برابر دیدگان مردم، برهنه شدهاند. باید تاریخ را امتداد بخشید و به اکنون آورد تا مَحک تجربه، پادرمیانی کند و حق و باطل را از یکدیگر متمایز سازد. اگر گذشته به کار امروز نیاید، حاصلی نیز نخواهد داشت. و اگر اینچنین نیست، باید امروز را در آئینۀ دیروز خواند. نهفقط جبهۀ حق و باطل، بلکه حتی شخصیّتهای این دو جبهه نیز در متن تاریخ، تکرار میشوند، چنانکه باید گفت آدمها، نقشهای تکراری دارند؛ از اشعث تا روحانی و از اشعری تا ظریف. شاید فردا، لایۀ لیبرالشدۀ جبهۀ انقلاب، او را نیز با تعبیر رادیکالیسم، ملامت و تحقیر کنند.
#شبیهسازیتاریخی
#منافقانانقلاب
#لیبرالیسمسیاسی
🇮🇷 🆔 @kamranghazanfari