#روضه_های_حضرت_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
ما که تهمت نچشیدیم، امان از زینب
درد غربت نکشیدیم، امان از زینب
تَهِ گودال و سرِ نیزه و بالای درخت
حنجرِ پاره ندیدیم، امان از زینب
ازدحامِ دمِ دروازه و بازارِ شلوغ
ناسزایی نشینیدیم، امان از زینب
از دلِ مقتل و زندان و اسیری و بلا
عشق را برنگزیدیم، امان از زینب
از ميان همهی دار و ندار دنیا
درد و غم را نخریدیم امان از زینب
وای بر حال دل قافله سالار حرم
که به اوجِ غم و اندوه شده یار حرم
گه ز گودال گذشت و تنِ بی سر را دید
گاه بر نیزه نظر کرد و برادر را دید
گه به دروازه رسید و وسط معرکه ها
هلهله کردنِ یک لشکر کافر را دید
گه به بزم خفقانِ پسر مرجانه
مسخره کردن ناموسِ پیمبر را دید
سرِ بازارچهی برده فروشانِ عرب
به خطر، آبروی عترت کوثر را دید
آری از شرمِ غریبِ رخِ بی معجرها
چشمِ خون ریخته ی ساقیِ لشکر را دید
اینهمه داغ روی داغ و کند شکرِ خدا
لحظه ای قافله، غافل نشد از ذکرِ خدا
چه بگویم ز غمِ خونجگرِ کوچه و شهر
شام ویران و حرم دربدرِ کوچه و شهر
سرِ بازارِ یهودی و دو صد تیرِ نگاه
گذرِ آل علی و خبر کوچه و شهر
تا کنون کوچه و بازار نرفته بودند
وای از درد و غم و دردسرِ کوچه و شهر
مجلس شومِ شراب و نظرِ سوءِ یهود
ارمغانی است پس از رهگذر کوچه و شهر
تهمتِ دستِ پلیدانه و ناموس حسین
کاش میمرد یتیمش به بر کوچه و شهر
سرِ ببریده ی مظلوم به فریاد آمد
آیه ی ینقلبون بود به امداد آمد
در شبِ گوشه ی ویرانه چه غوغایی بود
در طبق، پیشِ یتیمان سرِ آقایی بود
دختری خیره کنان، خیره به راس پدر و
دائماً زمزمه اَش، نالهی بابایی بود
آسمان بر سرِ ویرانه سرا، ویران شد
که یتیم حرم از بُهت، به شیدایی بود
زخمهای کفِ پا را به پدر داد نشان
صورت نیلیِ این طفل، چه زهرایی بود
آخرین حرف گل یاس، قدِ خَم شده بود
اولین حرف پدر روضه ی لالایی بود
ز کبودیِ تنش، هیچ دگر حرف نزد
دیده بربست ز هجرانِ پدر حرف نزد
#روضه_های_حضرت_زینب_کبری_سلام_الله_علیها