💠نفی ضرورت حکومت توسط قدرتگرایان جامعه و گروه خوارج
اگر از حوزهی زندگی و حكومت امیرالمؤمنین خارج بشویم دو جریان در مقابل این جریانی كه میگوید حكومت یك ضرورت است و لازم است قابل فرض است. یك جریان، جریان گرایشهای قدرتمندانه است. در یك جامعه همیشه كسانی یافت میشوند كه مایلند برای خود حیثیت و قدرت فردی كسب كنند، روال عمومی جامعه را برای خودشان قبول ندارند، مایلند از ضرورتهایی كه یك زندگی جمعی بر دوش انسانها میگذارد خودشان را خلاص كنند و تن به زیر بار قراردادهای اجتماعی و جمعی ندهند. از این گرایشها همیشه در جوامع وجود داشته، امروز هم هست، در آینده هم تا وقتی كه اخلاق انسانی كامل و درست همهگیر نشود، یك چنین گرایشهایی وجود خواهد داشت. اینها مانند آن جمعی هستند كه در یك كشتی سوارند و مایلند در آن جایی كه خودشان نشستهاند كشتی را سوراخ كنند. در یك قطار دارند حركت میكنند و مایلند آن واگن یا آن اطاقی كه آنها را حمل میكند در یك جایی كه به نظر آنها خوش آب و هواست بایستد و اگر لازم باشد كه همهی قطار هم با آنها بایستد حرفی ندارند. تسلیم ضرورتهایی كه یك زندگی جمعی بر انسان تحمیل میكند به مقتضای طبیعت اجتماعی انسان نمیشوند. این گرایشهای قدرتمندانه و قدرتگرایانه به هرج و مرج منتهی میشود. علی علیهالسّلام در مقابل این گرایش میگوید «لابد للناس من امیرٍ». البته این را تصحیح كنم، آنی كه در زمان امیرالمؤمنین هست آن جریان دیگر است، اگر چه چنین جریانی هم در زمان علی علیهالسّلام بوده، اما این جمله در مقابل آن جریان دیگر گفته شده. جریان دیگری كه ضرورت حكومت را نفی میكند آن جریانی است كه اگر علیالباطن از گرایش قدرتمداری و قدرتگرایی و زورگرایی ناشی میشود، اما علیالظاهر لعابی از فلسفهای بر روی این انگیزه كشیده شده و این همانی است كه در زمان امیرالمؤمنین بود.
خوارج عدهای صادقانه و از روی اشتباه، اما یقیناً عدهای از روی غرض میگفتند «لاحكم الّا لله» یعنی ما در جامعه حكومت لازم نداریم. امیرالمؤمنین این كلمهی «لاحكم الّا لله» را برایشان معنا میكند و اشتباه آنها را به آنها نشان میدهد. باور نمیكنیم ما كه اشعثبنقیس هم كه رئیس خوارج است دچار اشتباه بوده و باور نمیكنیم كه دستهای سیاستمدار رقیبان موذی علی علیهالسّلام در ایجاد این گرایش علیالظاهر الهی و توحیدی نقش نداشتند. اینها میگفتند «لاحكم الّا لله» یعنی حكومت نمیخواهیم. منظور از حكومت نمیخواهیم، یعنی مقصود واقعی این بود كه حكومت علی را نمیخواهیم. آن روزی كه علی تسلیم این مغلطهی واضح میشد یا تسلیم هیجان اجتماعی مردمی كه سادهدلانه این سخن باطل را قبول كرده بودند میشد و از صحنه كنار میرفت آن وقت همانهایی كه گفته بودند ما حكومت لازم نداریم مدعیان حكومت میشدند و قدم در صحنه میگذاشتند. امیرالمؤمنین میگوید نه، در جامعه حكومت لازم است. «كلمة حقٍ یراد بها باطل»(۱) این یك سخن حقی است در قرآن هم هست، «ان الحكم الّا لله»(۲) حكم و حكومت متعلق به خداست فقط، اما این به معنای این نیست كه جامعه یك مدیر نمیخواهد. «نعم، انه لاحكم الّا لله و لكن هؤلاء یقولون لا امرة الّا لله» اینها میخواهند بگویند ادارهی جامعه را هم خدا خودش باید بیاید بكند و هیچكس غیر از خدا حق ندارد مدیر جامعه باشد، یعنی جامعه بلا مدیر بماند. «و انه لا بد للناس من امیرٍ بّرٍ او فاجرٍ» این یك ضرورت اجتماعی است، یك ضرورت طبیعی و انسانی است كه جامعه احتیاج دارد به یك اداره كنندهای، به یك مدیری، یا مدیر خوب یا مدیر بد، مسألهی خوب و بد بودن مدیر مسألهی بعدی است، ضرورت زندگی انسان ایجاب میكند كه یك مدیری وجود داشته باشد. «لاحكم الّا لله»ای كه اینها میگفتند در حقیقت میخواستند حكومت علی را كه از آن ناراضی بودند نفی كنند، در حالی كه «لاحكم الّا لله» اندادالله را نفی میكرد، حاكمیت در عرض حاكمیت خدا و رقیب حاكمیت الله را نفی میكرد. حاكمیت علی حاكمیتی در عرض حاكمیت خدا نبود، محو در حاكمیت خدا بود، در طول حاكمیت خدا بود، سرچشمه گرفتهی از حاكمیت الله بود و امیرالمؤمنین این مسأله را روشن میكند. در یك اجتماع اگر حكومتی با این وضع یعنی منشاء گرفتهی از حاكمیت الله وجود داشته باشد آن وقت است كه هر حركتی كه نشاندهندهی مفهوم انحرافی «لاحكم الّا لله» باشد یك حركت ضد علوی است، یك حركت ضد الهی است و امیرالمؤمنین با حركات ضد علوی و ضد الهی آن روز با قاطعیت تمام برخورد كرد. خوارج را امیرالمؤمنین به شدت كوبید، همچنین آن كسانی را كه اگر چه این جمله را نمیگفتند اما همان راه را میرفتند.۱۳۶۰/۰۲/۲۹
بیانات در اولین کنگره بینالمللی نهجالبلاغه
خوارج, قدرت طلبی, حکومت
نهجالبلاغه
#نهج_البلاغه #رهبری #ضرورت_حکومت #ضرورت_مدیر
✅کارگروه جوانان جمعیت جانبازان استان البرز
@Javanane_Alborzi