✨﷽✨
#شهدایی
°🦋°
مَـزارَش بوی عطر میدهد..
اسمش را گذاشتهاند..
"شهیدِ عطری"
مادرش میگوید:
از سـن تکلیفتا شـهادتش..
#نماز_شب اش ترک نشده بود..
#شهیدسیداحمدپلارک🌸
کانال جوانان انقلابی👇👇👇
@javanane_enghelabi
✨﷽✨
#شهدایی
#رهبری
♦️*سه درس #ولایت_پذیری از سه شهید*♦️
شهیـد حاج قاسم سلیمانی :*❤️
♦️ *«اگـر ڪسی صدای رهبـر خود را نشنود به طور یقین صدای امامزمانِ (عج)خود را هم نمیشنود؛و امروز خط قرمز بایدتوجه تمام واطاعت از ولی خود #رهبریِ_نظام باشد.»*
شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده :❤️
✔️ *سخنان #مقام_معظم_رهبری را حتما گوش کنید، قلب❤️ شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد.*
شهید مدافع حرم #حسین_معزغلامی :❤️
✔️ *در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و .. ، پیرو #ولی_فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید...*
کانال جوانان انقلابی👇👇👇
@javanane_enghelabi
✨﷽✨
#داستان_شهدا
🌸دستگیری شهید همت از یک جوان🌸
اواخر شب بود که پسرم تازه به خواب رفته بود و من هم فرصت را غنیمت شمردم و تعدادی از برگههای امتحانات میانترم دانشجوهایم را تصحیح کردم. از بس با پسرم کلنجار رفته بودم و بازی کرده بودم خسته شده بودم، به رختخواب رفتم و زود خوابم برد، در خواب شهید همت را دیدم. با موتور تریل آمد ، چشمان درشت و زیبایش را به من دوخت و با لبخند گفت: بپر بالا! محو تماشای چشمان او بودم و بی اختیار سوار موتور تمیز و نوی او شدم. از کوچه ها و خیابان ها که گذشتیم، به در یک خانه رسیدیم.
ناگهان از خواب پریدم، سابقه نداشت که نیمههای شب بدون دلیل از خواب بیدار شوم. چهرهی نورانی و چشمان مشکی شهید همت در خاطرم تازه بود و به خوبی همه جزییات خوابم را میدانستم. به امید دوبارهی دیدن چشمهایش به خواب رفتم ، صبح زود بیدار شدم اما بدون دیدن دوبارهی چشمهایش!
خوابی که دیدم بودم آنچنان شفاف و روشن بود که آدرس خانهای که با شهید همت رفته بودم به خوبی در ذهنم مانده بود ، به دانشگاه که رسیدم در جمع دوستانم این خواب را تعریف کردم و گفتم: به نظر شما تفسیر این خواب چیست؟
هر کس اظهار نظری میکرد ، بعد از دقایقی همه با هم گفتند: آدرس خانه را بلدی؟
گفتم: بله. گفتند: خوب معلوم است، حاج ابراهیم بهت گفته باید آنجا بروی!
دل تو دلم نبود کلاس درس که تمام شد بلافاصله خودم را به در آن خانه رساندم. همه شواهد و جزییات مو به مو در خاطرم بود و این خانه دقیقا همان خانه بود، با آشوبی در دل و دستی لرزان زنگ خانه را زدم. پسر جوانی دم در آمد، با ابروهایی برداشته و موهایی ژولیده گفت: بله کاری دارید؟!
با عجله گفتم: شما با حاج ابراهیم همت کاری داشتی؟
نام حاج ابراهیم را که شنید ناگهان رنگش عوض شد و بدون مقدمه شروع به گریه کرد. شانههای نحیف و استخوانیاش میلرزید و گلوله گلوله اشک بر محاسن نداشتهاش میلغزید.
حال او را که دیدم بی اختیار اشکم روان شد و دست او را گرفتم و یک یا الله گفتم و داخل خانه شدم. در میان اشک و هق هق گریه گفت: چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم. دیشب آخرای شب داشتم تو خیابون راه می رفتم و فکر می کردم، که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت. گفتم: می گن شماها زنده اید، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه. الآن هم که شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید.
او را در بغل گرفتم، تنها بود تنهای تنها! شانههای او میلرزید و قلب مرا هم میلرزاند. ذراتی از اشک که از حدقه چشمم جوشیده بود بر روی عینکم ریخت و دیدم را کم میکرد اما دید باطنیام را زیاد.
تا دیشب معنای آیه قرآن را که میفرماید: شهیدان زنده هستند و عند ربّهم یرزقوناند را نمیفهمیدم اما حالا ...واقعا شهیدان زندهاند[1]!
چقدر دلتنگ شما و مردانگی هاتون هستیم.
ابر مردای اسمونی دوستتون داریم🌹🌹🌹🌹🌹
۱- برداشتی از خاطره ۴۰ کتاب شهیدان زندهاند
😭😭😭
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷..
#شهید_همت
#شهدایی
کانال جوانان انقلابی👇👇👇👇
@javanane_enghelabi
#یادت_نره عضو شی😉☝️☝️☝️