دوستانش میگفتند: ازپست که برمی گشت می گفت: خُب، بگید چکارهست من انجام بدم. میگفتیم : بابا پست بودی خسته ای برواستراحت کن.
میگفت: نه وقت برا استراحت زیاده، فعلا وقت کاره!
هر روز مشکلات فنی قرارگاه را درست میکرد و کار بچه ها را راه می انداخت، شب دستانش را بهم میزد و باخوشحالی می گفت: خوب خداروشکر امروزمفید بودم.
خاطره ای از شهید مدافع حرم محمد کاظم توفیقی
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
جوان انقلابی
آمریکا جواب بهانهزدایی ظریف را داد پس از تصویب لوایح مرتبط FATF و گرفتن بهانه از غرب! آمریکا با صدو
واقعا که چه بهانه ای از آمریکا زدودید آقای ظریف...!
به اینکه چرا جنابتان اصرار دارید از دشمن قسم خورده ای بهانه زدایی کنید که نیش بد عهدی اش بارها شما و هم فکرانتان را گزیده و بهتر از هرکس میدانید بهانه هایش تمامی ندارد، کاری ندارم. اما جای سوال است که بعد از این تیر خلاص دیگر با چه معاهده مشکل دار و استدلال صد من یک غازی بهانه بعدی آمریکا و اروپا که همان مسئله موشکی و منطقه است را میخواهید از دستش بگیرید؟!
#ما_اجازه_نمیدهیم
#مطالبه_گری
به این آتش برس، هیزم مهیاکن، مهیاتر
گلستانیم ما در آتش نمرود، زیباتر
مهیا کن که مل از آتش شیطان نمیترسیم
که در آغوش آتش میشود ققنوس، ماناتر
خبر از دود آه ما به دلها می رود مادام
تو در هر شعله نفرینی تری،هر شعله رسواتر
بسوزانیدمان خورشید محشر نیز در راه است
خدا،تنها خدا با ماست،با مایی که تنهاتر
بسوزان و تماشا کن شهادت پوشی مارا
رقم کی میزند این شعله ها خاموشی مارا
اذان آه ما آتش زده طومار عصیان را
بسوزان تا رساتر بشنوی نام شهیدان را
مسلمانان مسلمانان، مسلمانی ز سر گیرید
در این بتخانه ابراهیم باشید و تبر گیرید
به یک دریای واحد میرسند این رودها روزی
می آید از شبستان مساجد صبح پیروزی...
میلاد عرفان پور
#و_سیعلم_الذین_ظلموا_أیّ_منقلب_ینقلبون
اولین برنامه ی فرهنگی که بعد از فرمانده شدنش توی مسجد گرفت،نمایشگاه دفاع مقدس بود.
یه روز بهم گفت :میخوام تو حیاط نمایشگاه درست کنم.
منم گفتم :باشه ولی فکرنکنم بشه. آخه فضا جوری بود که نمی شد کار کنیم.
گفت "کار شهدا رو زمین نمیمونه"
فردا ی اون روز شروع کردیم به کار. تو نمایشگاه یه جایی که خیلی دید داشت،عکس شهدای مدافع حرم که رفیقاش بودن رو زد.
شهید بیضائی ،شهید خلیلی
از جیب خودش تمام خرج نمایشگاه رو داد. بدون اینکه به کسی بگه ...
زمان بازدید از نمایشگاه که شد با عجله اومد تو حیاط گفت بریم. گفتم علی کجا؟
گفت: بریم به خانواده شهدا سر بزنیم.
با چند نفر از ریش سفیدای محل به تک تک خانواده شهدا سر زد. خانواده هاشون خیلی خوش حال شده بودن .
یاد اون موقع ها میفتم میگم: واقعا علی برا شهدا از جون گذاشت که آسمونی شد.
دل همه رو یه تکونی داد....
آخه اون موقع ها کسی مثل الان شهدای مدافع رو نمیشناخت ولی اون با عکسایی که از اونا میاورد و خاطراتی که تعریف میکرد، باعث شدخیلی ها مدافعان حرم وشهدای مدافع رو بشناسن...
خاطره ای از شهید علی امرایی
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک