115.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توهین وزیر بهداشت به دانشجویان منتقد دانشگاه اهواز:
به من میگید تکفیری! تکفیری شمایید...
امام على عليه السلام :
مردم، به ادب (فرهنگ و تربيتِ) درست ، نيازمندترند، تا به طلا و نقره.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص247
@javane_enghelaby
حرفاتو انگار واسه ماها نه، واسه یه ملت دیگه نوشتی
وای ببین چه خبره جهنم، دین اگه حرفای توئه بهشتی...
قاسم صرافان
@javane_enghelaby
ظریف: هدف برجام اقتصادی نبود
درسته آقای ظریف! هدف برجام که اقتصادی نبوده! هدفش گلابی بوده، گلابی!
اصلا مگه قرار بود با برجام مشکلی حل بشه؟ سوئیفت باز شه؟ تحریم ظالمانه بالمره و در روز اجرای توافق برداشته بشه؟ مشکل آب خوردن مردم حل بشه؟
نه داداش!
قرار بوده یه چند سال سر ملت با این بهانه ها گرم باشه تا آقایون به کارهاشون برسن... اونم نه کارایی مثل ایجاد شغل و عمل به وعده صد روزه؛ اینا واسشون افت داره..
کار از نظر بعضیا اینه که ملت رو دشمن شاد کنی، آب به آسیاب دشمن ملت بریزی، گرا بدی به دشمن تا بیشتر تحریم کنه و آخرشم خنده کنان به ریش ملت استعفا بدی...
بعله! گلابی گلابی که میگفتن آقای روحانی همین بود!
#برجام
#گلابی
#تقریبا_هیچ
@javane_enghelaby
4.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@javane_enghelaby
#برگ3⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
شب دوم
بعد رو به مردم کرد:
"شما هم بروید پی کار و زندگی تان"
جماعت پراکنده شدند. یکی دو نفر به حداد کمک کردند تا زخمی ها را به داخل ببرند. صالح سریع به سراغ اسب رفت و چابک بر آن پرید و به سمت فيليه تاخت. به نزدیک کاخ که رسید، آرام تر حرکت کرد و جلو در کاخ ایستاد و پیاده شد.
نگهبان جلو او را گرفت. پرسید:
"کجا صالح ؟"
" عرضحال دارم برای شیخ جابر."
نگهبان گفت:
" شیخ جابر رفته شکار. برو پنج روز دیگر برگرد."
صالح بلاتکلیف ایستاد. بعد آرام سوار اسب شد. نگاهی به نگهبان انداخت با خود گفت:
"پنج روز خیلی دیر است، خیلی!.."
و سر اسب را برگرداند و به تاخت دور شد.
گروهی از مردان و زنان حویزه در محوطه ای باز گرد هم آمده بودند و به تماشای مسابقه تیراندازی تفنگداران قبیله ایستاده بودند. در گوشه ای دیگر ریش سفیدان قبیله نشسته بودند. جلو آنها یک کرسی قرار داشت که با پارچه سفید پوشیده شده بود و روی آن یک تفنگ ماوزر نو برق می زد، با یک قطار فشنگ. در فاصله يكصد متری، آدمکی درست کرده بودند و هفت مرد قبیله روبروی آن آماده ایستاده بودند. بدران و ثامر کنار یکدیگر بودند.
هر یک به نوبت به طرف آدمک تیراندازی می کردند. تیر بدران و ثامر و دو نفر دیگر به هدف خورد. تماشاگران کل کشیدند.
آخرین تیر را بدران به سر آدمک زد. شیخ عاصف که حدود هشتاد سال داشت، به سختی بلند شد و جلو رفت.
گفت:
"مرحبا، اهلا، بارک الله، شما چهار نفر بمانید، شما هم بروید سر زندگی تان."
بعد به تفنگ روی کرسی اشاره کرد و گفت:
"صاحب آن تفنگ یکی از شما چهار نفر است."
فریاد یکصدای جمعیت بلند شد. شیخ عاصف رو به مردی کرد که سبدی با چهار اردک زیر بغل داشت.
گفت:
"های آماده باش ! این بار از این چهار نفر، هر کس مرغ ها را روی هوا بزند برنده است. اول سالم پسر آلبوناهی میزند."
سالم تفنگ خود را آماده کرد. از همان فاصله یکصد متری، مرد یک مرغابی از داخل سبد بیرون آورد و آن را پرواز داد. سالم شلیک کرد، اما تیر به مرغابی نخورد. صدای های و هوی جماعت بلند شد. شیخ عاصف گفت:
"برو پی زندگی ات، بعدی ثامر از بیت شیخ قاطع!"
ثامر تفنگ خود را آماده کرد، مرغابی دیگری به هوا پرواز دادند. ثامر نشانه گرفت و شلیک کرد. تیر به هدف خورد و مرغابی افتاد. جماعت کل کشیدند. شیخ عاصف با دست به پشت ثامر زد:
"مرحبا، بیت شیخ قاطع باید برایت شتر قربانی کنند. نفر به حمادی از بیت عطيه!"
حمادی تفنگ خود را آماده کرد. مرغابی دیگری به هوا پرتاب کردند.حمادی شلیک کرد، اما تیر به هدف نخورد. جمعیت های و هوی کردند.
"تو هم برو پی گله ات، بعدی بدران از بیت خودم."
بدران تفنگ خود را آماده کرد. مرغابی دیگری به هوا پرواز دادند...
ادامه دارد...
@javane_enghelaby
2.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تزویر سکه ای دو روست که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است. عوام خدایش را می بینند و اهل معرفت ابلیسش...
#فتنه
#بصیرت
#نقاب_دین
@javane_enghelaby