.🌙 ⃟🕯"
نماهنگ آرامجانِ حسین طاهری را با گوشی پخش کردهام، علی دست چپم را بغل گرفته و خواب رفته. حسنا هم سرش را گذاشته روی قلبم و با دست کوچکش همراهِ ریتم مداحی ضربه میزند به سینهام.
باز بغض پیچیده در گلویم و گاز کبودِ غم نشت کرده در دلم.
خودم را به روضههای محله رساندم تا بشکنم حناقی را که راه نفس بسته از صبح و سبکیِ دل، خیال بود انگار.
مداح میگفت رو به قبله بنشینید و سر هر سلام خونِ قلبم آتش میشد و میسوزاند و میآمد تا چشمهام.
میگویند عمود ۱۴۰۷ قلابِ نگاه گیر میکند به گنبد.
مسافر عزیزم را ظهر راهی کردم.
هزار بار گفته بود که اگر بگویم نرو نمیرود. من هم نگفتم، نمیتوانستم مانع زائری باشم که پیش پیش مجوزش امضا شده.
او رفت و من ماندم و اشکهای بچهها...
حالا یک نفر از ما هست که جای من و علی و حسنا قدم بردارد تا عمود ۱۴۰۷ بعد هی نگاهش تار و شفاف شود و یاد من باشد.
#جا_مانده
#آه_از_دوری
@daroniyat
📌 موکب تخصصی مادر و کودک
🔸محل اجتماع کنشگران مادر و کودک
🔸 عمود ۲۸۷ مسیر نجف تا کربلا
برنامه های اصلی:
- شبکه سازی و اعزام فعالان مادر و کودک
- برگزاری نشست های تخصصی آموزشی
- توزیع بسته های حمایتی کنشگران و موکب ها
- برگزاری ویژه برنامه های مخصوص کودکان
و...
@javanesho_ir
╚══════ ▪️
💠 از کوفه آمده بود مدینه
تمام تنش درد میکرد.
میخواست برود دیدن امامش،
اما تاب راه رفتن نداشت.
🔹 خدمتکار امام از راه رسید.
در دستش شربتی عطرآگین
گفت:
مولا فرموده این را بنوش و پیش من بیا.
🔹 شربت را که نوشید
اثری از درد و بیماری نماند.
راه افتاد.
🔹 به خانه امام که رسید گریه امانش نمیداد.
امام باقر علیه السلام پرسید:
محمد بن مسلم! چرا گریه میکنی؟
🔹 گفت:
گریهام از دوری شماست؛
راهم دور است،
نمیتوانم زیاد پیش شما بمانم و شما را سیر ببینم
💠 فرمود:
همین که دوست داری نزدیک ما باشی،
همین که دوست داری ما را ببینی و نمیتوانی،
بدان که خدا از حال دلت خبر دارد
پاداش این حسرت با خود اوست ...
📚 برگرفته از کامل الزیارات
باب ۹۱، حدیث ۷
✍ پینوشت:
مهم نیست الان پاهایت کجای دنیا و کجای تاریخ ایستاده؛
ببین پای دلت کجاست؟
خدا به دلت نگاه میکند.
دلت هرجا که باشد، خدا تو را همانجا میبیند ...
#فی_قلوب_من_والاه_قبره
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
@javanesho_ir
╚══════ ▪️
خیلی دوست دارم تو پیاده روی توی حال خودم باشم، هندزفری بذارم گوشم شور گوش بدم و بخونم باهاش،
اما باید همه حواسم به بچه ها باشه و باهاشون حرف بزنم و سرگرم شون کنم.
من میتونم مسیر پیاده روی رو تند برم و زودتر برسم.
اما با پای بچه ها باید رفت.
دلم میخواد روضه که میخونن بی مزاحم بشینم یه گوشه ببارم،
اما بچه ها تا صورت پر اشکمو میبینن بدو میان با دستاشون پاک میکنن و میگن بخند مامان گریه نکن
من میتونم کمتر بخوابم، حتی روی مبل های کنار جاده سرمو چند دقیقه تکیه بدم خستگی م میره میتونم راه و ادامه بدم.
اما بچه ها باید درست حسابی ولو بشن. و خوب استراحت کنن تا دوباره جون داشته باشن راه برن.
دوست دارم یه جعبه انار از کنار جاده بخرم نذری بدم همه رو غافلگیر کنم
اما باید برای بچه ها پول نگه دارم دمپایی یکی پاره میشه یه کدوم اسباببازی شو گم میکنه و...
من دوست دارم همه راه رو پیاده برم، حتی یه لحظه شو از دست ندم
اما بچه ها خسته میشن، کلافه میشن اصلا عشق سه چرخه دارن هی منو میکشونن سمت جاده که بریم سوار بشیم،
نصف شبهای پیاده روی حال و هوای مناجات و روضه است خیلی دوست دارم نماز شب بخونم اصلا دیوونه حرف زدن با خدا توی این سحر های خاصم،
اما شب رو تا دیر وقت درگیر بچه ها هستم که مراقب باشم کسی و بیدار نکنن و اذیت نکنن بعد برم لباس بشورم پهن کنم و... میام مثل مرده ها میفتم.
قبل بچه داری همیشه نمازمو اول وقت میخوندم و واقعا برام مهمه که هنوزم حتی توی سفر که هستم همه نمازهامو اول وقت بخونم، اما وقتی یکی گریه میکنه یا یکدوم گرسنه اس یا بهانه های دیگه، و نمیشه پیچوندشون، نمازم میره عقب و این هی حرص و جوشم میده،
یکی از فانتزیام اینه که صوت بلند از شعری که دوست دارم و وقتی میذارن با سرعت ماشین صوت پشت سرش برم و زیرلب باهاش بخونم.. اما بچه ها همیشه حوصله این همراهی و ندارن، یا میخوان یچیزی بخورن یا بشینن خستگی بگیرن،
من تنها مگر چقدر میخورم، هرچی شد میخورم و رد میشم اما با بچه ها گاهی باید دو سه بار برم توی صف تا اونی که دوست دارن و بگیرم بخورن و خوشحال بشن.
من مگر چقدر وسیله دارم یه کوله کوچک و سبک، اما الان اندازه کوله بقیه من فقط پوشک بچه همراهمه،
من دوست دارم سر موقع برسم به قرارهای مشخص شده با بقیه، اما با بچه ها همیشه بدقول میشم و دیر میرسم،
موکب خراسانی ها اگر برم کلی از دوست و رفقا مو میبینم اما،
تا موکبی اسباب بازی و فضای بازی برای بچه ها دارن، توقف میکنیم.
خلاصه به هر سختی هست چند روز متوالی عمود ها رو طی میکنم اما آخرش هم نمیرسم به حرم.
چون با اینها نمیتونم توی شلوغی برم حرم.
من این همه راه آمدم که بگم آقاجان به تو از دور سلام آقاجان، شاید من خیال کنم زیارت درستی از آب در نیامد اما مطمئنا شما از من اینطور خوشحال تر و راضی ترید، من برای شما چندتا دل همراه خودم آوردم من بجای یه سلام چندتا سلام آوردم این سلام با همه سلام های از راه دور متفاوته،بخاطر سختی که توی راه کشیدم، من اجر خودمو پیش پیش گرفتم شما توی دل من شیرینی ای گذاشتید که کل عمر تجربه نکردمش، من نمیدونم شما رو چقدر خوشحال و راضی کردم اما همه امیدم اینه که قبولم کرده باشین،
من از این نوکری راضی ام فوق راضی.
من افتخار میکنم برای شما نوکر بیارم. فقط شما من وبچه هامو به نوکری قبول کنین حله...
✍فاطمه سادات نمازی
#اربعین
#مادرانه
@javanesho_ir
╚══════ ▪️
12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 زندگیِ فردی؛ عامل غیبت امام زمان(عج)
🌷تعجیل در #فرج و سلامتی #امام_زمان عج صلوات...
#اربعین
#جمعه_های_امام_زمانی
@javanesho_ir
╚══════ ▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اِشرب مای زائر😍😍
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
@javanesho_ir
╚══════ ▪️
﷽
#گزارش_تصویری
#جوانه_استان_البرز
غرفه حضرت علی اصغر (ع)....(فرزندآوری)
گفتگوی چهره به چهره
تبیین موانع اقتصادی
تبیین معایب تک فرزندی و ...
با زوج های جوان صحبت و گفت و گو شد. حس و حال عجیب و وصف نشدنی
ناخودآگاه اشک ها سرازیر میشد
صحنه هایی که پر از احترام به گهواره آقا علی اصغر دیده میشد
مادری که کفش هاشو درآورد برای زیارت گهواره😢
گیفت های خوشگلی هم آماده کرده بودیم که در آخر اشک و خنده با هم ترکیب زیبایی روی چهرهی عزیزان ما پیدا میشد ☺️
خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما که در راه حسینت لشکری از خون من باشد.🤲
⏰یکم تا ششم مرداد ماه ۱۴۰۲
آستان مقدس امامزاده طاهر علیه السلام
#جوانه_استان_البرز
#استان_البرز
@javanesho_ir
╚══════ ▪️