eitaa logo
شبهات جوان و نوجوان
992 دنبال‌کننده
721 عکس
606 ویدیو
30 فایل
❤کانال ویژه جوانان و نوجوانان عزیز❤️ پاسخ به سوالات و شبهات روز تحت نظر حجة الاسلام حجت عابدینی استاد و مدرس حوزه علمیه سخنران حرم مطهر رضوی پاسخگوی مسائل دینی در حرم مطهر رضوی @pasokhgo00 👈 ارسال سوالات و پیشنهادات وهماهنگی جلسات استاد عابدینی
مشاهده در ایتا
دانلود
«عمر بن سعد» با لشکر خود وارد کربلا شد. با ورود «عمر بن سعد» به کربلا تعداد نیرو‌هایی که در مقابل «اباعبدالله (علیه السلام)» قرار گرفتند به پنج هزار نفر رسید. یعنی چهار هزار نفر نیرو‌های همراه عمر بن سعد و هزار نفر نیرو‌های حر بن یزید ریاحی که از قبل وارد زمین کربلا شده بودند. برخی نوشته‌اند: قبیله عمر بن سعد (بنی زهره) نزد او آمده و او را سوگند دادند تا از این کار «داوطلب جنگ با امام حسین (علیه السلام) شدن» بر حذر باشد تا باعث دشمنی میان آن‌ها و بنی‌هاشم نگردد. اما عمر بن سعد به خاطر دستیابی به حکومت ری که هرگز به آن نایل نیامد، فرماندهی سپاه یزید را پذیرفت و مرتکب جنایات بزرگ غیر انسانی در واقعه عاشورا شد. ⚫️از وقایع روز سوم محرم الحرام که در تاریخ ذکر شده، این است که امام حسین علیه‏ السلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع شده را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد. البته حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) زمین کربلا را دوباره به قبیله بنی اسد برگرداند، ولی شرط کرد: «کسانی که به این سرزمین می‌آیند از آن‌ها پذیرایی کنید.» به عبارت دیگر امام این سرزمین را وقف نکرد بلکه آن را در اختیار اهالی آن منطقه نهاد و با آن‌ها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان کنند. ⚫️در این روز «عمر بن سعد» مردی بنام «کثیر بن عبداللّه‏» که مرد گستاخی بود را نزد امام علیه‌‏السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. کثیر بن عبداللّه‏ به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم. هنگامی که «کثیر بن عبدالله» نزدیک خیام رسید، «ابو ثمامه صیداوی» (همان مردی که ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا کرد) نزد امام حسین علیه‌‏السلام بود. همین‏‌که او را دید رو به امام عرض کرد: «این شخص که می‌‏آید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: «شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه‌‏السلام برو.» اما او گفت: «هرگز چنین نمی‏کنم. ابوثمامه گفت: «پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی.» گفت: «هرگز!» ابوثمامه گفت: «پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت‏کاری هستی و من نمی‏گذارم بر امام وارد شوی.» باز هم او قبول نکرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو کرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده‏‌ای؟ حضرت در جواب فرمود: «مردم کوفه مرا دعوت کرده‌‏اند و پیمان بسته‌‏اند، بسوی کوفه می‌‏روم و اگر خوش ندارید بازمی‏گردم....  ارشاد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۸۴ مستدرک الوسایل، ج ۱۴، ص ۶۱؛ مجمع البحرین، ج ۵، ص ۴۶۱ تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۱۰ https://eitaa.com/joinchat/1124860036C5d0c3baef1