eitaa logo
اشعار آیینی جواز نوکری
898 دنبال‌کننده
11 عکس
1 ویدیو
32 فایل
کانال اصلی گروه فرهنگی جواز نوکری 👉 @javazenokari ادمین کانال اشعار آئینی جواز نوکری برای ارسال اشعار آئینی 👉 @HmH1395
مشاهده در ایتا
دانلود
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ حضرت رقیه(س) حالا که هستی توی آغوشم دوباره خیلی خلاصه حرف دارم با اشاره خورشید و ماهی داشتم در آسمانم در آسمانم نیست حتی یک ستاره از فکر سوغاتی بیا بیرون که دیگر گوشی ندارم که بخواهم گوشواره از دختران لوس شامی دلخورم من سنگم زدند و شد لباسم پاره پاره دیدی که زن های یهودی را چه کردند دادیم از کف ما در آنجا راه چاره از جا پریدم تا که دیدم خیزران را با گریه میکردم تو را آنجا نظاره دیگر ندارم لحظه ای تاب اسارت دیگر گذشته دردهایم از شماره در اینکه من بابائی ام شکی نداری من را ببر دل دل نکن بی استخاره 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ حضرت رقیه(س) در شام راه افتاد کم کم یک سپاه از شب جوری که می ترسید شب از راه و راه از شب سمت خرابه راه افتاده سپاه کُفر با یک جناح از تازیانه یک جناح از شب با گنبد مهتاب وبا یک مرقد فرضی دور خرابه ساخت دختر بارگاه از شب آن وقت بابا را طلب کرد وبرای او بر دور خود پیچید یک چادر سیاه از شب مویم اگر خاکستری وصورتم نیلی ست بابا ببین دارم فقط یک سر پناه از شب در آن بیابان دختر دردانه ات بابا گاه از نگاه «زجر» می ترسید گاه از شب بعد از شبی که «زجر» زجرش داد می ترسد این دختر بی ادعا وبی گناه از شب در هق هقش تکرار کرد این چند مطلب را آه از شب شلاق، آه از ضربه، آه از شب 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ حضرت رقیه(س) گفتند کمتر گریه کن؛ دیگر نمی‌آید! از دختر چشم‌انتظار این برنمی‌آید سر می‌رسد امشب به تلخی انتظار من با سر پدر می آید و غم سر نمی‌آید شانه نمی‌خواهم که دیگر تار مویی نیست روی سرم دیگر به من معجر نمی‌آید جز مرگ، از ضعف تنم راه گریزی نیست گرچه نفس می‌آید اما درنمی‌آید چیزی نمانده در کف دردانه‌ات، بابا از چشم‌های خسته‌ام گوهر نمی‌آید بدجور دلتنگ برادرهای خود هستم اصغر چرا ساکت شده؟ اکبر نمی‌آید؟ عمه هوای بچه‌ها را دارد و دیگر باران سنگ طعنه از معبر نمی‌آید از پشت بام خانه‌ها با شعله‌ی آتش روی سر سجاد خاکستر نمی‌آید شد میهمانم حیدر و زهرا و پیغمبر ماندم چگونه بعد از این، محشر نمی آید! 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ حضرت رقیه(س) از هرکه پرسیدم نمیدانست بابا جان رقیه از علی تو با خبر باش بابا ببین که بر سرم موی سپید است عمه نمیداند ولی تو با خبر باش درد فراق تو مرا بیچاره کرده میدانم آخر دخترت از پا می افتد من که ندیدم عمه گفته در قنوتم دستم شبیه مادرت زهرا می افتد دیر آمدی خیلی من از عصر همان روز هر لحظه میگفتم نشان می آید از تو من که گرسنه خواب رفتم بی تو اما الحمدلله بوی نان می آید از تو 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ حضرت رقیه(س) وقتی که شده فاطمه الگوی رقیه داده ست فلک تکیه به زانوی رقیه ماه ست گدای سر بازار نگاهش خورشید بود مشتری کوی رقیه چشمان علمدار اگر چشمه ی خون شد میخواست نباشد خجل از روی رقیه دست چه کسی خورده به آیینه رویش زخم ست چرا گوشه ی ابروی رقیه یک روزه شده پیر چه گفتید به این طفل ای زجر سفید ست چرا موی رقیه وادار نکن دختر نالایق خود را اندازه ی او نیست النگوی رقیه ترسیم نکن داغ غم مادرمان را باپات نزن ضربه به پهلوی رقیه 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ حضرت رقیه(س) از سوی نیزه سرو خرامان خوش آمدی ای گل به دامن گلِ ویران خوش آمدی مرهم به زخم خار مغیلان خوش آمدی مهمانِ ریگهای بیابان خوش آمدی آغوش من شده پدرم سایبانِ تو شرمنده ام خرابه شدم میزبان تو خورشید من شبانه به گلشن رسیده ایی با بوی نان و آتش و آهن رسیده ایی این بار جای من ، تو به دامن رسیده ایی ای باغبان به نیتِ چیدن رسیده ایی چون چاره ایی به یک سر بی تن نداشتم صورت به صورت تو پدر من گذاشتم تا دستِ تیره ایی به روی نور می زند بابا برای عمه دلم شور می زند با کعبه نی عدوی تو بدجور می زند تا آنکه دیده ایی بشود کور ، می زند عجِل وفات ، گشته دعایم ببر مرا در شام ، گریه گشته غذایم ببر مرا با عمه آندمی که تو را روبروت کرد ظالم به کینه پنجهٔ خود بین موت کرد وانگَه نگاه نحس خودش بر گلوت کرد لعنت به چکمه اش که تو را زیر و روت کرد آن دم رسید بانگ حزینی به آسمان گودال بود و زینب فریاد اَلامان 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ حضرت رقیه(س) دارد دوباره جان به پاهایم می‌آید عمه ببین، گفتم که بابایم می‌آید گفتند که پیش خدا بودی عزیزم جانم به لب آمد، کجا بودی عزیزم؟ خیلی برای دوری تو غصه خوردم من آبروی شام را با گریه بردم رفتی و از این پیکر ما، جان ما رفت وقتی تو رفتی، خواب از چشمان ما رفت با بوسه من را باز هم غرق عسل کن حالا دوباره دختر خود را بغل کن قربان چشمانت، چرا باران گرفتی؟ بابا کجا بودی که بوی نان گرفتی؟ تو روی نی، من پای نی، در زجر بودم منزل به‌منزل همسفر با زجر بودم دور سرت فعل حرام انجام دادند خیلی به زهرا مادرت دشنام دادند در شهر ما را خارجی اعلام کردند گفتم فقط «بابا»، چنان دعوام کردند آن‌شب نگاه این اراذل کشت ما را وقتی نشان دادند با انگشت ما را رفتی ندیدی که چه خاکی بر سرم ریخت مرد یهودی، خاک‌ و خاکستر سرم ریخت در زیر آتش، ذره ذره پیکرم سوخت من هم شبیه فاطمه، موی سرم سوخت از بس دویدم، خسته‌ام، باید بخوابم بابا کمی قصه بگو، شاید بخوابم قصه بگو از ماجرای قتلگاهت از شمر و از حال و ‌هوای قتلگاهت با من بگو از لحظه‌های آخر خود از چکمه‌های شمر، روی پیکر خود بابا بگو از لحظه‌ای که سر بریدند هی ضجه زد زهرا ولی آخر… 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ حضرت رقیه(س) کاش بابایی سر بی جان تو جان می گرفت اشکهایم غصه هایم با تو پایان می گرفت تشنه ام،لبهایم از خشکی ترک برداشته خوب می شد نه،اگر یک لحظه باران می گرفت وضع موهایم سر و سامان ندارد،کاش تو شانه می کردی و مویم باز سامان می گرفت دست و پایم زخمیست ای کاش دستت بود تا با نوازش های تو این درد درمان می گرفت جان من را بیشتر از سیلی خولی پست ریگ های تیز و داغ در بیابان می گرفت عمه می خندید،دلداری به من می داد تا خار را از پای من با چشم گریان می گرفت زجر با شلاق محکم بر تنم می زد ولی عمه مانع می شد و من را هراسان می گرفت بارها می شد که زیر کعبه نی های عدو عمه می آمد مرا از دست آنان می گرفت 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ حضرت رقیه(س) ای یوسف رسیده به کنعان من،سلام بابایی عزیزتر از جان من،سلام ای دلخوشی این دل پر غم،خوش آمدی بابا، به این خرابه ی ماتم خوش اومدی دیدم چِقَدر حالت عمه عجیب شد تو آمدی!…خرابه پر از بوی سیب شد منّت سر شکسته ی دختر گذاشتی وقتی به روی دامن من سر گذاشتی حالا به موی مختصرت شانه می زنم با دست کوچکم به سرت شانه می زنم بابا ندیده ای که چه زجری کشیده ام من روی خار تیز مغیلان دویده ام زلفم به دست باد مخالف کشیده شد این ارث فاطمه است که قدّم خمیده شد از روی مپرس که نیلی شده پدر یاست کبود ضربه ی سیلی شده پدر این معجرم که پاره و خاکی و نخ نماست سوغات غارت حرم بی پناه ماست این نیزه دارها چه گلی که نکاشتند بر نی سر عموی مرا کج گذاشتند کار رقیه ی تو پدرجان تمام شد تا نوبت مصائب پردرد شام شد نا محرمان به راه حریم تو سد زدند بر پهلوی سه ساله ی تو بد لگد زدند ما را میان خنده ی انظار برده اند ما را کشان کشان سر بازار برده اند دیدم که شامیان حرامی دریده اند دیدم که معجر از سر عمه کشیده اند دیدم بساط مستی بزم شراب را آن چشم شور دشمن خانه خراب را با داغ صحنه ای جگرم پاره پاره شد حرف کنیز شد،به سکینه اشاره شد امشب کنار پیکر بی جان من بمان یک فاتحه برای گل پرپرت بخوان 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ حضرت رقیه(س) نام تو را هرجا شنیدم،گریه کردم هر وقت دختر بچه دیدم گریه کردم دلْ سنگی ام شهره است،اما ناخوداگاه تا ماجرایت را شنیدم،گریه کردم پیش تو در رویا برایت روضه خواندم وقتی به پهلویت رسیدم گریه کردم از خواب خوش با تازیانه می پریدی اسپندوار از جا پریدم گریه کردم در مقتلی خواندم لباست پاره بوده است پیراهن خود را دریدم گریه کردم آتش گرفتم تا شنیدم گیسویت سوخت آه جگرسوزی کشیدم گریه کردم مادر برایم گفت:بهر خواهر تو هر دفعه که چادر بریدم گریه کردم 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ حضرت رقیه(س) همه لب تشنه و آبی به حرم آمد؟ نه قمرم رفت بیارد قمرم آمد؟ نه رفت با مشک که آبی برساند به حرم ساقی از همه لب تشنه ترم آمد؟ نه چند شب میگذرد نیست عمو…ای بابا تو بگو خواب به چشمان ترم آمد؟ نه در غریبی ز تمام تنم آتش می ریخت مرحمی بر جگر شعله ورم آمد؟ نه سنگ میخورد سرم خار به پایم اما هرچه فریاد نمودم پدرم آمد؟ نه ماه و خورشید و ستاره همه بر نی بودند سنگ بسیار ولیکن سحرم آمد؟ نه دیده کم سو شده از شدت سیلی اما غیر خونِ جگرم از بصرم آمد؟ نه 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ حضرت رقیه(س) ماهِ بعد از چارده یک روزه اش هم کامل است گاه طفلی در زمان کودکی اش عاقل است می رسد وقتی که تا ترقوه جان،بین عرب؛ گفتن یک یا رقیه راه حل مشکل است درعرب با اینکه نامت شد رقیه،آخرش پیش بابایت نشان دادی که جان ناقابل است گاه می میرد کسی در لفظ از دوری یار گاه مانند تو هم می گوید و هم عامل است ذکر تو زیر زبانم هست و تربت در کَفم آب وقتی هست درواقع تیمم باطل است هم که بابا را به یک لبخند جان تازه ای هم برایش بوسه ی از راه دورت قاتل است بعد از آنی که سر زینب به یک ضربه شکست تربت کرببلا در اصل چوب محمل است تا بگیرد بوسه خم شد نیزه سوی گونه ات قبله از آن روز نزد اهل معنا مایل است شد دخیل دامنت دستم که کشتی نجات؛ هرکجایی که توقف کرد آن جا ساحل است گوش پاره جای خود،اما دلیل گریه ام؛ ازشنیدن های الفاظی شبیه سائل است 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌