eitaa logo
کانال امام جوادالائمه( ع)
163.6هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
7.1هزار ویدیو
17 فایل
🔷️🔸️سلام علیکم خدمت شما عزیزان🔸️🔷️ برای ارتباط با ما 👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/2516910423C1121ab7af0 https://eitaa.com/JavadalaimeGallery1403 از کانال حرز مون دیدن کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆ارزش ديدار برادران دينى 🌱امام صادق (ع ) فرمود: فرشته اى در حين عبور، ديد مردى كنار در منزل كسى ايستاده است ، به او گفت : اى بنده خدا براى چه اينجا ايستاده اى ؟ آيا حاجتى به صاحب منزل دارى ؟ و يا صاحب منزل از خويشان توست ؟!. 🌱او در جواب گفت : صاحب منزل نه از خويشان من است و نه حاجتى به او دارم ، فقط برادر دينى من است ، و من براى انجام وظيفه پيوند اسلامى ، براى خدا آمده ام از او احوالى بپرسم و بر او سلام كنم . 🌱فرشته به او گفت : من از طرف خدا به سوى تو فرستاده شده ام ، خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: 🌱تو به ديدار من آمده اى و تعهد و پيوند با مرا فراهم نمودى ، بهشت را براى تو واجب نمودم ، و تو را از خشم خويش ‍ بخشيدم و از آتش دوزخ پناه دادم . 🌱آرى كسانى كه به زيارت و ديدار همكيشان خود مى روند، اينها در حقيقت به زيارت خدا مى روند، و مشمول عالى ترين درجه عفو و لطف خدا هستند 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ کانال امام جواد علیه السلام با ذکر صلوات عضو شوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2 🔴 حداکثری ☝️
🔆فكر پليد 🍂در زمان حكومت موسى هادى (چهار خليفه بنى عباس ) مرد توانگرى در بغداد زندگى مى كرد. وى همسايه اى نسبتا فقيرى داشت كه هميشه به ثروت او حسد مى برد و براى اينكه به همسايه توانگرش آسيبى برساند از هيچ گونه تهمت نسبت به وى كوتاهى نمى كرد. ولى هر چه تلاش مى كرد به مقصد پليد خود نمى رسيد. روز به روز حسدش شعله ور گشته و خويشتن را در شكنجه سخت مى ديد. پس از آن كه از همه تلاش و كوشش نااميد شد. تصميم گرفت نقشه خطرناكى را پياده كند، لذا غلام كوچكى را خريد و تربيت كرد تا اينكه غلام جوانى نيرومند گشت . روزى به غلام گفت : فرزندم ! من تو را براى انجام كار مهمى خريده ام و به خاطر آن مساءله اين همه زحمتها را تحمل كرده ام و با چنان مهر و محبت تو را بزرگ نموده ام . در انجام آن كار چگونه خواهى بود؟ 🍂 اى كاش مى دانستم آن گاه كه به تو دستور دادم ، هدفم را تاءمين مى كنى و مرا به مقصود مى رسانى يا نه ؟ غلام گفت : اى آقا! مگر بنده در مقابل دستور مولا و بخشنده اش چه مى توانم بكنم ؟ آقا! به خدا قسم اگر بدانم رضايت تو در اين است كه خود را به آتش بزنم و بسوزانم يا خود را در آب انداخته و غرق بسازم ، حتما اين كارها را انجام مى دهم ... 🍂همسايه حسود از سخنان غلام سخت خوشحال گشت و او را در آغوش ‍ كشيد و چهره اش را بوسيد و گفت : - اميدوارم كه لياقت انجام خواسته مرا داشته باشى و مرا به مقصودم برسانى . 🍂غلام گفت : مولايم ! بر منت بگذار و مرا از مقصود خود آگاه ساز تا با تمام وجود در راه آن بكوشم . همسايه حسود گفت : هنوز وقت آن نرسيده . يك سال گذشت روزى او را خواست و گفت : 🍂- غلام ! من تو را براى اين كار مى خواستم . همسايه ام خيلى ثروتمند شده و من از اين جريان فوق العاده ناراحتم ! مى خواهم او كشته شود. غلام مانند يك ماءمور آماده گفت : اجازه بدهيد هم اكنون او را بكشم . 🍂حسود اظهار داشت : نه ! اين طور نمى خواهم ؛ زيرا مى ترسم توانايى كشتن او را نداشته باشى و اگر هم او را بكشى ، مرا را قاتل دانسته ، مرا بجاى او بكشند و در نتيجه به هدفم نمى رسم . لكن نقشه اى كشيده ام و آن اين كه مرا در پشت بام او بكشى تا به اين وسيله او را دستگير نمايند و در عوض من او را قصاصش كنند. غلام گفت : اين چگونه كارى است ؟ 🍂شما با خودكشى مى خواهيد آرامش روح داشته باشيد. گذشته از اين شما از پدر مهربان نسبت به من مهربان تريد. مرد حسود در برابر سخنان غلام اظهار داشت اين حرفها را كنار بگذارد من تو را به خاطر همين عمل تربيت كرده ام . من از تو راضى نمى شوم مگر اينكه فرمانم را اطاعت كنى . هر چه غلام التماس كرد مولاى حسودش از اين فكر پليد صرف نظر كند فايده اى نداشت . در اثر اصرار زياد غلام را به انجام اين عمل حاضر نمود. سه هزار درهم نيز به او داد. و گفت : پس از پايان كار، اين پولها را بردار و به هر كجا كه مى خواهى برو. فرد حسود در شب آخر عمرش به غلام گفت : 🍂- خودت را براى انجام كارى كه از تو خواسته ام آماده كنى . در اواخر شب بيدارت مى كنم . نزديك سپيده دم غلامش را بيدار كرد و چاقو را به او داد و با هم به پشت بام همسايه آمدند و در آنجا رو به قبله خوابيد و به غلام گفت : زود باش كار را تمام كن . 🍂غلام ناچار كارد را بر حلقوم آقاى حسودش كشيد و سر او را از تن جدا نمود و در حالى كه وى در ميان خون دست و پا مى زد، غلام پايين آمده در رختخواب خود خوابيد. 🍂فرداى آن شب خانواده مرد حسود به جستجويش پرداختند و نزديك غروب جسدش را آغشته به خون در پشت بام همسايه پيدا كردند! بزرگان محله را حاضر كردند. آنان نيز قضيه را مشاهده كردند. اين ماجرا به موسى هادى رسيد. خليفه ، همسايه توانگر را احضار كرد و هر چه از وى بازجويى نمود مرد ثروتمند اظهار بى اطلاعى كرد. خليفه دستور داد او را به زندان بردند. غلام هم از فرصت استفاده نموده و به اصفهان گريخت . اتفاقا يكى از بستگان توانگر زندانى در اصفهان متصدى پرداخت حقوق سپاه بود. غلام را ديد. چون از كشته شدن صاحب غلام آگاه بود قضيه را از وى پرسيد. 🍂 غلام نيز ماجرا را بدون كم و زياد به او بازگو نمود. وى چند نفر را براى گفتار غلام شاهد گرفت . سپس او را پيش خليفه فرستاد. غلام در آنجا نيز تمام داستان را از اول تا به آخر بيان نمود. خليفه از اين موضوع بسيار تعجب كرد. دستور داد زندانى را آزاد كردند و غلام را نيز مرخص نمودند. 📚داستانهاى بحارالانوار جلد دوم، محمود ناصری 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° 📚 کانال امام جواد علیه السلام 👇 لطفاً با ذکر صلوات عضو شوید http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔆سه جواب حقیقی 💥روزی امیرالمؤمنین علیه‌السلام با مردم سخن می‌گفت، در ضمن سخنان، سه سؤال از آنان کردند؛ امّا جواب آن‌ها را نپسندید و جواب صحیح را خودشان فرمودند. از آن‌ها پرسید: 🔅1. رَقوُب در میان شما کیست؟ گفتند: مردی را گویند که بمیرد و فرزندی نداشته باشد. امام علیه‌السلام فرمود: رقوب کسی است که بمیرد و یکی از فرزندانش را جلوتر از خود نفرستاده باشد که در پیشگاه خدا حساب شود، اگرچه فرزندان بسیار بعد از خود بگذارد. 🔅2. صُعلوُک در میان شما کیست؟ گفتند: مرد فقیر را گویند. فرمود: صعلوک کسی است که مالی را در راه خدا به پیش نفرستاده باشد هرچند بعد از خود ثروت کلانی بگذارد. 🔅3. صُرعه نزد شما کیست؟ گفتند: آن قهرمان پرتوانی که پهلویش به خاک نرسیده است! 💥فرمودند: آن قهرمانی که وقتی شیطان بر قلبش زد و خشمگین شد به‌طوری‌که خونش (از رگ‌هایش) آشکار گردید، به یاد خدا بیفتد و با حلم بر خشمش غالب و آن را به زمین بکوبد. 📚(مشکاه الانوار، ص 366 -حکایت‌های شنیدنی، ج 1، ص 115 ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ با ذکر عضو کانال شوید 👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2 🔴 حداکثری ☝️
📚 روزی باد به آفتاب گفت: من از تو قوی ترم. آفتاب گفت: چگونه؟ باد گفت آن پیرمرد را میبینی که کتی بر تن دارد؟ شرط میبندم من زودتر از تو کتش را از تنش در می اورم. آفتاب در پشت ابر پنهان شد و باد به صورت گردبادی هولناک شروع به وزیدن گرفت. هرچه باد شدید تر میشد پیرمرد کت را محکم تر به خود می پیچید... سرانجام باد تسلیم شد. آفتاب از پس ابر بیرون امد و با ملایمت بر پیرمرد تبسم کرد و طولی نکشید که پیرمرد از گرما عرق کرد و پیشانی اش را پاک کرد و کتش را از تن دراورد. در ان هنگام آفتاب به باد گفت... دوستی و محبت قوی تر از خشم و اجبار است. در مسیر زندگی گرمای مهربانی و تبسم از طوفان خشم و جنگ راه گشا تر است. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ با ذکر عضو کانال شوید 👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2 🔴 حداکثری ☝️
☘🔸☘🔸☘🔸☘🔸☘ 🔆پادشاه مصر ♨️شبی، یوسف علیه‌السلام پهلوی پدرش خوابیده بود و خوابی دید. فردای آن روز خواب را برای پدر نقل کرد و گفت که: «در رؤیا دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برای من سجده می‌کنند.» ♨️یعقوب علیه‌السلام فرمود: «تو به مقام سلطنت می‌رسی و برادرانت همه ذلیل تو می‌شوند و از برای تو سجده و تواضع می‌کنند؛ پس خوابت را برای برادرانت نقل مکن!» ♨️زن شمعون، از پشت پنجره این سخنان را گوش می‌داد. آن را بر شوهرش نقل کرد. پس برادران باهم گفتگو کردند و تصمیم بر قتل یوسف نمودند… وقتی یوسف، پادشاه مصر شد و برادران همه او را سجده کردند، پدر گفت: «این تعبیر خوابی است که قبلاً دیده بودم.» 📚(جامع النورین، ص 214) ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ با ذکر عضو کانال شوید 👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2 🔴 حداکثری ☝️
🔆پادشاه مصر ♨️شبی، یوسف علیه‌السلام پهلوی پدرش خوابیده بود و خوابی دید. فردای آن روز خواب را برای پدر نقل کرد و گفت که: «در رؤیا دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برای من سجده می‌کنند.» ♨️یعقوب علیه‌السلام فرمود: «تو به مقام سلطنت می‌رسی و برادرانت همه ذلیل تو می‌شوند و از برای تو سجده و تواضع می‌کنند؛ پس خوابت را برای برادرانت نقل مکن!» ♨️زن شمعون، از پشت پنجره این سخنان را گوش می‌داد. آن را بر شوهرش نقل کرد. پس برادران باهم گفتگو کردند و تصمیم بر قتل یوسف نمودند… وقتی یوسف، پادشاه مصر شد و برادران همه او را سجده کردند، پدر گفت: «این تعبیر خوابی است که قبلاً دیده بودم.» 📚(جامع النورین، ص 214) ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ با ذکر عضو کانال شوید 👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2 🔴 حداکثری ☝️
🔆بوی شما را دوست دارم 💥امام صادق علیه السلام به همراه پدرشان امام محمّد باقر علیه السلام از خانه خارج شده و به سمت مسجدالنّبی حرکت کردند. جمعی از شیعیان در مکانی میان قبر و منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم حاضر بودند. امام باقر علیه السلام نزد ایشان رفتند و به آنها سلام کردند. شیعیان از جا برخاستند و جواب سلام حضرت را محترمانه دادند. امام باقر علیه السلام به آنها نگاهی محبّت آمیز کرده و فرمودند: 💥«به خدا سوگند که من بوی شما را دوست دارم. پس با پارسایی و کوشیدن در عمل خود، مرا در این محبّت یاری رسانید و بدانید که ولایت (و دوستی) ما جز با تقوا و کوشش به دست نمی‌آید. هر گاه هر کدام از شما بنده‌ای را به امامت گیرد، باید به کردار او عمل کند.» 📚الکافی، ج 8، ص 212 سالنامه حدیث نور 1380 ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ با ذکر عضو کانال شوید 👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2 🔴 حداکثری ☝️
🔆عيادت از مريض و بهترين هديه 🔅مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خود، به نقل از حضرت جوادالا ئمّه عليه السلام حكايت كند: 🔅يكى از اصحاب امام رضا عليه السلام مريض شده و حضرت رضا عليه السلام فرمود: اين ناراحتى كه احساس مى كنى ، اندكى از حالات و علائم مرگ مى باشد كه اكنون بر تو عارض شده است ، پس اگر تمام حالات و سكرات مرگ بر تو عارض شود، چه خواهى كرد؟! 🔅و بعد از آن ، در ادامه فرمايش خود افزود: مردم دو دسته اند: عدّه اى مرگ برايشان وسيله آسايش و استراحت است . و عدّه اى ديگر آن قدر مرگ برايشان سخت و طاقت فرسا است ، كه پس از آن احساس راحتى مى كنند. 🔅حال چنانچه بخواهى كه مرگ برايت نيك و لذّت بخش باشد، ايمان و اعتقادات خود را نسبت به خداوند متعال و رسالت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و نيز ولايت ما اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام را تجديد كن و شهادتين را بر زبان و قلب خود جارى گردان . 🔅امام جواد عليه السلام فرمود: بعد از آن كه ، آن شخص طبق دستور پدرم شهادتين را گفت ، اظهار داشت : 🔅يابن رسول اللّه ! ملائكه رحمت الهى با تحيّات و هدايا وارد شدند و بر شما سلام مى دهند. امام رضا عليه السلام فرمود: چه خوب شد كه ملائكه رحمت الهى را مشاهده مى كنى ، از آن ها سؤ ال كن : براى چه آمده اند؟ 🔅مريض گفت : آن ها مى گويند چنانچه همه ملائكه با اذن خداوند سبحان ، نزد شما حاضر شوند، بدون اجازه حركتى نمى كنند. پس از آن ، با كمال راحتى و آرامش خاطر. چشم هاى خود را بر هم نهاد و گفت : ((السّلام عليك ياابن رسول اللّه !)) پيغمبر اسلام ، اميرالمؤ منين و ديگر امامان (سلام اللّه عليهم ) آمدند، و در همين لحظه ، جان به جان آفرين تسليم كرد 📚دعوات مرحوم راوندى : ص 248، ح 698، مستدرك الوسائل : ج 2، ص 126، ح 2، بحارالا نوار: ج 49، ص 72، ح 96. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ با ذکر عضو کانال شوید 👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2 🔴 حداکثری ☝️
‍ ‍ 🍪 در زمان جوانی، درویشی پیش من آمد و اثر گرسنگی در من دید. مرا به خانه خود خواند و گوشتی پخته پیش من نهاد كه بو گرفته بود و مرا از خوردن آن، كراهت می آمد و رنج می رسید. درویش كه آن حالت را در من دید، شرم زده شد و من نیز خجل گشتم.... برخاستم و همان روز، با جماعتی از یاران، قصد «قادسیه» كردیم. چون به قادسیه رسیدیم راه گم كردیم و هیچ گوشه ای برای اقامت نیافتیم... چند روز صبر كردیم تا به شرف هلاك رسیدیم. پس، حال چنان شد كه از فرط گرسنگی، سگی به قیمت گران خریدیم و بریان كردیم ... و لقمه ای از آن، به من دادند. خواستم تا بخورم، حال آن درویش و طعام گندیده یادم آمد. با خود گفتم؛ این ، جزای آن است كه این درویش، آن روز از من خجل شد... 📚 کانال امام جواد علیه السلام 👇 لطفاً با ذکر صلوات عضو شوید http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
دکتر ویکتور فرانکل از معدود کسانی بود که موفق شد از زندان آشويتس در لهستان، معروف به قتلگاه آدم‌سوزی زنده بیرون آید. او در نامه‌ا‌‌ی‌ خطاب به معلمان سراسر جهان برای تمام تاریخ این گونه می‌نویسد: چشمان من چیزهایی دیده است که چشم هیچ انسانی نباید ببیند؛ من اتاق‌های گازی را ديدم كه توسط بهترين مهندسين طراحی می‌شدند؛ من پزشكان ماهری را ديدم كه کودکانی معصوم و بی‌‌گناه را براحتی مسموم می‌كردند؛ من پرستارانی کاربلد را دیدم ‌که انسان‌ها را با تزریق یک آمپول به قتل می‌رسانند؛ من فارغ‌‌التحصیلان دانشگاهی را دیدم که می‌توانستند انسان دیگری را در آتش بسوزانند. و مجموع این دلایل مرا به آموزش مشکوک کرد! از شما تقاضا می‌کنم که تلاش کنید قبل از تربیتِ دانش‌آموزان‌تان، به عنوان یک دکتر یا یک مهندس، از آن‌ها یک انسان بسازید تا روزی تبدیل به جانوران روانی دانشمند نشوند! پزشک یا مهندس شدن کار چندان دشواری نيست و هرکسی می‌تواند با چند سال تلاش به آن برسد اما به دانش‌آموزان خود بیاموزید که بهترین و بزرگترين ثروت هرکدام از آن‌ها "انسانیت" است كه با هيچ مدرک تحصیلی در جهان قابل مقايسه نيست... کانال امام جواد علیه السلام 👇 لطفاً با ذکر صلوات عضو شوید http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌹ترمان مردی شیرین‌عقل، در شهر مشهور بود که غالباً در ترمینال با شستن و تمیزکردنِ اتوبوس‌ها امرار معاش می‌کرد. گویند: روزی مردی بازاری به او پیشنهاد داد، نزد او کار کند. (سابق که بیمه نبود، کارفرماها بعد از مدتی که کسی عمری نزدشان کارگری می‌کرد، هزینه‌ی ازدواج و مسکن و کمک برای خرید مغازه‌ را برای او انجام می‌دادند.) چون می‌دانست ترمان بر اثر شهرت در شیرینیِ گفتار و جذبه‌اش باعث جذبِ مشتری‌های زیادی برای او خواهد شد. ترمان در پاسخ پیشنهاد به آن مرد بازاری گفت: روزی در خانه کوزه‌ای عسل داشتم که گاهی از آن، در ظرف کوچکی می‌ریختم و می‌خوردم. روزی درب کوزه را باز گذاشتم، دیدم دو مگس در کنار لبه‌های کوزه‌ی عسل نشستند و از لایه‌ نازکی از عسل که دور آن بود، می‌خوردند. یکی از مگس‌ها برخاست و در بالای کوزه چرخی زد و درون کوزه رفت تا روی عسل بنشیند و با خیال راحت و بیشتر بخورد. آن مگس تا روی عسل رفت، عسل او را به خود گرفت و پاهایش گرفتار عسل شد و چاره‌ای ندید و روی عسل با شکم نشست و مرگ را با چشم خود انتظار کشید. از آن دو مگس یاد گرفتم، به اندازه‌ی نیازم که خدا مرا روزی می‌دهد، شکر کنم و دنبال روزیِ بیشتر نگردم که مگس از طمع عسل و شیره‌ی زیاد در چنگ مرگ افتاد. چه بسیار انسان‌هایی را به چشم خود دیدم که به روزی کم قانع نشدند و بدنبال توسعه‌ی سرمایه و کار و کسب ثروت بیشتر رفتند و طمع شیرینی دنیا بیشترشان را گرفت و برای ابد از دست بدهکاران در زندان حبس شدند و یا سکته کرده و جان دادند. من تصمیم گرفتم تا زنده‌ام، آن مگس کناره‌ی کوزه باشم و به همین شغل و روزی کفایت کنم. ترمان به مرد گفت: بدان! شهرت هم عذاب است و نعمت نیست و شکر خدا ما به حماقت و سفاهت در شهر شهره هستیم. اگر تو یک خطایی کنی در همین بازار و چند همسایه تو را می‌شناسند و آبروی تو در جایی غیر از اینجا نمی‌رود ولی من اگر خطایی کنم تمام شهر مرا می‌شناسند و آبروی من در کل شهر خواهد رفت. کانال امام جواد علیه السلام 👇 لطفاً با ذکر صلوات عضو شوید http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
🔆درخشش پنجمين نور ايزدى 🌱صفيّه ، دختر عبدالمطلّب گويد: هنگامى كه حسين عليه السّلام تولّد يافت ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى عمّه ! نوزادم را نزد من بياور، كه خداوند او را نظيف و تميز گردانيده است . 🌱هنگامى كه نوزاد را خدمت پيامبر خدا آوردم ، حضرت او را تحويل گرفت ؛ و زبان خود را در دهان نوزاد قرار داد و نوزاد آن را همچون شير و عسل مى مكيد و ميل مى نمود؛ و سپس حضرت رسول در گوش راست نوزادش اذان ؛ و در گوش چپش اقامه گفت . 🌱پس از آن ، جبرئيل عليه السّلام نازل شد و اظهار داشت :اى محمّد! خداوند متعال تو را سلام مى رساند و مى فرمايد: نام اين نوزاد را ((حسين ))، همچون ((شُبير)) فرزند هارون قرار ده . 🌱و روز هفتم ولادت ، حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله براى نوزاد دو گوسفند عقيقه و قربانى نمود، همچنين موهاى سر نوزاد را تراشيد و هم وزن آن به فقراء، نقره صدقه داد و فرمود: در همين روز هفتم سنّت ختنه را جارى كنيد. 🌱امام جعفر صادق عليه السّلام فرمود: زمانى كه حضرت ابا عبداللّه الحسين سلام اللّه عليه تولّد يافت ، خداوند به خازن دوزخ خطاب نمود: به احترام نوزاد محمّد صلّى اللّه عليه و آله آتش را بر أ هلش خاموش گردان ؛ و همچنين به مَلَك مسئول بهشت وحى فرستاد: به جهت نوزاد محمّد صلّى اللّه عليه و آله بهشت را مزيّن گردان ؛ و نيز حورالعين را دستور بده تا خود را بيارايند و زينت بخشند. 📚اعيان الشّيعة : ج 1، ص 562 - 510، بحارالا نوار:، ج 43، ص 240 و 243. تولد امام حسین علیه السلام بر همه شیعیان مبارک باد🪴🌷 کانال امام جواد علیه السلام 👇 لطفاً با ذکر صلوات عضو شوید http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️مجازات سه گناه ...! 🌹 شخصی به حکیمی گفت فلانی پشت سر تو تهمتی را به تو نسبت داد؛ حکیم گفت او به سمت من تیری انداخت که به من نرسید؛ تو آن تیر را برداشتی و در قلب من فرو کردی! داستان دوم: مردی نزد امام سجاد علیه السلام آمد و گفت: «الان از مجلس "فلان" شخص می آیم. او درباره شما می گفت که (علی بن الحسین) شخصی گمراه و بدعت گذار است!». امام سجاد در پاسخ فرمودند: «حرف هایی که در مجلس خصوصی زده می شوند، امانت هستند و تو رعایت (حقّ مجلس) آن مرد را نکردی. و حقّ مرا نیز مراعات نکردی زیرا از (برادرم) مطلبی را به من رساندی که از آن خبر نداشتم!» (الاحتجاج طبرسی، ج ۲، ص۱۳۸). داستان سوم: شخصی امام علی علیه السلام آمد و از کس دیگری سمایت کرد آن حضرت فرمود: ای مرد! ما درباره ی این گفتار تحقیق می کنیم، اگر درست بود (به خاطر سخن چینی) مورد خشم ما هستی و اگر دروغ بود تو را مجازات می کنیم و اگر میل داری از سخن خویش صرف نظر کن، مرد با عذر خواهی حرف خود را پس گرفت. (سفینة البحار،ج۴ص۵۶۷). ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ با ذکر عضو کانال شوید 👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2 🔴 حداکثری ☝️