🦋خیلی از مردم از لحاظ سلامتی مشکل دارند.
نمی توانند شب ها بخوانند، غذای آنها به خوبی هضم نمی شود، زخم معده گرفتند. همه این ها به این خاطر است که اجازه نمی دهند ذهنشان استراحت بکند.
آنها به طور مداوم سعی می کنند از همه چیز سر در بیاورند، درباره ی سلامتی شان نگران باشند، درباره
شغلشان ناراحت باشند یا به خاطر ترافیک استرس بگیرند.
دوستان ذهن شما نیاز به استراحت دارد، نمی شود همیشه این طور ادامه داد.
🦋 محافظت از خودتان و زندگیتان را به خدا بسپارید.
شما آفریده نشده اید که بار سنگینی را به دوش بکشید، چون در نهایت ناامید خواهید شد.
#قاعده این است که وقتی شما به خداوند ایمان داشته باشید و مشکلات را به او بسپارید و از گله و شکایت دست بردارید ،و استراحت کنید، خداوند دست به کار می شود.
#رهایی_از_افکار_منفی_و_استرس
با ذکر #صلوات عضو کانال شوید 👇🏼
http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
🔴 #نــــــــشر حداکثری ☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿غصه میخوری، ناامید میشی، افسرده میشی
میدونی چرا؟؟؟!!
🦋چون احساس میکنی
هیچ حامی و نیرویی بزرگتر از مشکلاتت تو دنیا وجود نداره
🌺🌿گاهی بایست و به خودت بگو
خدای من بزرگتر از تمام مشکلاتمه
اون اگه بخواد حله
اگرم نخواد قطعا از من بیشتر میفهمه و چیزی رو که برام خوب باشه رو ازم دریغ نمیکنه
پس اگر نداده مطمئنن حکمتی تو کارش بوده ❤️
آرامش سهم کسانی است که قلبشان در تصرف خداست.
🦋 هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ ۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا
.
🌺🌿اوست که آرامش را در دل های مؤمنان نازل کرد، تا ایمانی بر ایمانشان بیفزاید. و سپاهیان آسمان و زمین فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایی خداست؛ و خدا همواره دانا و حکیم است.(فتح، آیه۴)
با ذکر #صلوات عضو کانال شوید 👇🏼
http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
🔴 #نــــــــشر حداکثری ☝️
🌸🍃🌸🍃
#قصه_های قرانی ۴
یوسف علیه السلام
نام ستارگانی که بر یوسف سجده کردند (طارق، خوبان، ذیال، ذوالکتفین، ثاب، قابس، عموران،
فیلق، مصبح، صبوح، غروب، ضیاء، نور) بودند.
بالاخره، برادران بزرگتر از رؤیای شگفت انگیز یوسف باخبر شدند و آتش بغض و دشمنی در دل و
جانشان شعله ورتر گردید. برادران کینه به دل افکندند و می گفتند؛ چرا یوسف از ما نزد پدر
دوست داشتنی تر است و پدر همه مهر و محبّت خود را صرف این کودک می کند و چرا
نباید به ما توجهی داشته باشد؟ این خیالات تا آنجا در ذهنشان قوّت گرفت که تصمیم گرفتند
یوسف را از صحنه زندگی و خانوادگی خارج کنند. بالاخره تصمیم گرفتند که یا یوسف را بکشند و
یا به هر شکلی که شده او را نابود کنند.
💢 افکندن یوسف در چاه
در همان شب یعقوب در خواب دید که ده گرگ به یوسف حمله می کنند اما یکی از گرگها از
یوسف دفاع می کند تا اینکه زمین دهان می گشاید و یوسف را می بلعد. سرانجام برادران
تصمیم به انجام کار خود گرفتند و از پدر خواستند تا یوسف را با خود به صحرا ببرند. یعقوب اجازه
نداد.
«آنها گفتند؛ ای پدر تو را چه می شود که ما را بر یوسف امین نمی دانی در حالی که ما
خیرخواه او هستیم؟ فردا او را با ما بفرست تا در چمن بگردد و بازی کند و ما به خوبی نگهبان او
خواهیم بود.»
یعقوب گفت؛ اینکه او را ببرید سخت مرا اندوهگین می کند، می ترسم از او غافل شوید و گرگ
او را بخورد.»
زیرا در منطقه که یعقوب در آن زندگی می کرد گرگهای بسیاری زندگی می کردند.
«گفتند؛ اگر گرگ او را بخورد با اینکه ما گروهی نیرومند هستیم، در آن صورت قطعاً ما مردمی
بی مقدار هستیم. و هنگامی که او را با خود بردند با هم همدست شدند و او را در عمق
چاهی انداختند.»
در این میان بنیامین با این عمل آنها مخالف بود امّا به ناچار تسلیم رأی آنها شد چون به تنهایی
نمی توانست کاری انجام دهد.
یوسف را در چاه انداختند و پیراهنش را از تنش خارج کردند و آنگاه آن را خونی ساختند.
«شامگاهان گریان نزد پدر خود باز آمدند و گفتند؛ ای پدر ما رفتیم مسابقه بدهیم و یوسف را
پیش کالای خود گذاشتیم، آنگاه گرگ او را خورد ولی تو ما را هرچند راستگو باشیم، باور نداری،
یعقوب گفت؛ نه، این نفس شماست که کار بد را برای شما آراسته است، اینک، صبری نیکو
برای من بهتر است.»
در آن زمان یعقوب مردی چهل ساله و یوسف کودکی 10 ساله بود. و پیراهن یوسف همان
پیراهن ابراهیم خلیل اللّه است که جبرئیل از بهشت به هنگام افکنده شدن در آتش برایش به
ارمغان آورده بود بعد از او به اسحاق و بعد به یعقوب و در نهایت به تن یوسف رسید و رایحه ای
بهشتی از آن منتشر می گشت و یعقوب از انتشار آن بوی خوش وجود یوسف را حس کرد.
یعقوب آنقدر در فراق یوسف گریست تا دیده اش سپید شد و کور گشت.
ادامه دارد...
با ذکر #صلوات عضو کانال شوید 👇🏼
http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
🔴 #نــــــــشر حداکثری ☝️
7.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چگونه از چشم بد دور باشیم؟
🎙استاد فاطمینیا
خداوند رحمتشون کنه، صلوات و فاتحهای، به روح ایشون هدیه کنیم.
با ذکر #صلوات عضو کانال شوید 👇🏼
http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
🔴 #نــــــــشر حداکثری ☝️
🌸🍃🌸🍃
#سواد_زندگي
اﮔﺮ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ...
ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﺑﺎﺵ،
ﺍﮔﺮ ﻧﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺵ!
ﺍﮔﺮ ﻧﻪ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺵ!!
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﯾﮏ ﺭﻭﺩ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﺎﺵ؛
ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺩﺍﺏ ﻧﺸﻮ...
ﻧﻬﺮﯼ ﺑﺎﺵ ﺟﺎﺭﯼ، ﺯﻻﻝ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺟﻮﺷﺶ ﺯﯾﺒﺎﯾﺖ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻫﺪﯾﻪ ﮐﻦ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺎﺷﯽ، ﻫﻢ ﺯﻧﺪﻩﺍﯼ ﻭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﺪﻫﯽ...
ﺳﺒﺰﻩﻫﺎﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩﺍﯼ؟
ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﭼﺸﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯿﺪهد ﻭ ﻣﺎﻭﺭﺍﯼ ﺁﻥ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪﻫﺎﯼ ﻟﻄﯿﻒ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ...
ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻭ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﻧﻬﺮ ﮐﻮﭼﮏ، ﺍﻣﺎ ﺟﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ...
ﭘﺲ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﺎﺵ، ﺍﻣﺎ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﻮ...
با ذکر #صلوات عضو کانال شوید 👇🏼
http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
🔴 #نــــــــشر حداکثری ☝️
#حکایت
🔴 قیمــت مُلــک
"شقیق بلخی" از عرفـای قرن دوم هجری و معاصر هارونالرشید، خلیفه مقتدر عباسی است.
نقل است که چون شقیق بلخی، قصد کعبه کرد و به بغداد رسید، هارونالرشید او را نزد خود خواند. چون شقیق به نزد هارون آمد، هارون گفت: تو شقیق زاهدی؟ گفت: شقیق منم، اما زاهد نیستم.
هارون گفت: مرا پندی ده!
شقیق پرسید: اگر در بیابان تشنه شوی، چنانکه به هلاکت نزدیک باشی و آن ساعت آب بیابی، آن را به چند دینار میخری؟
هارون پاسخ داد: به هرچند که فروشنده بخواهد.
شقیق گفت: اگر نفروشد مگر به نیمی از سلطنت تو، چه خواهی کرد؟
هارون پاسخ داد: نیمی از ملک خود را به او میدهم و آب را از او میگیرم تا در بیابان، بر اثر تشنگی نمیرم.
شقیق گفت: اگر تو آن آب بخوری ولی نتوانی آن را دفع کنی، چه خواهی کرد؟
هارون: همه أطبا را از هر گوشه مملکتم، جمع میکنم تا مرا درمان کنند.
شقیق باز پرسید: اگر طبیبان نتوانستند، مگر طبیبی که دستمزدش نیمی از سلطنت تو باشد، چه خواهی کرد؟
هارون گفت: برای آنکه از مرگ رهایی یابم، نیمی از ملک خود را به او میدهم تا مرا درمان کند.
و شقیق رو به او کرد و گفت: ای هارون! پس چه مینازی به ملکی که قیمتش یک شربت آب است که بخوری و از تو بیرون آید؟
هارون بگریست و شقیق را گرامی داشت.
با ذکر #صلوات عضو کانال شوید 👇🏼
http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
🔴 #نــــــــشر حداکثری ☝️
🌺#ذکری از #اسرار🌺
👈برای #پولدار_شدن فرموده بودند:هر روز هفت مرتبه دعای زیر را بخواند،بسیار #مجرب است واز #اسرار پنهان است:
🌸بسمُ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم 🌸
🌹🍃اللَّهُمَّ إِنّی ضَعیفٌ فَقَوِّنی،اللَّهُمَّ إِنّی ذَلیلٌ فَأَعِزَّنی،اللَّهُمَّ إِنّی فَقیرٌ فَاَغنِنی،بِرَحمَتِکَ یا أَرحَمَ الرّاحِمینَ.🍃🌹
📚تحفة رضوی.ص38
کانال امام جواد علیه السلام 👇
لطفاً با ذکر صلوات عضو شوید
http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حداقل یکبار در عمرتان نماز شب بخوانید!
البته کسانی که نمازشب خوان باشند دیگه نمیتونن ترک کنند👌
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#اللهمعجللولیڪالفرج
کانال امام جواد علیه السلام 👇
لطفاً با ذکر صلوات عضو شوید
http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
🌺🌺🌺🌺🌺حدیث 30506
میت و آتش هایی در قبر
1803 - وَ قالَ اَمِيرُالْمُؤْمِنيِنَ عَلِىٌّ عليه السلام: إِذا وُضِعَ الْمَيِّتُ فِى قَبْرِهِ، إِعْتَوَرَتْهُ نِيرانٌ أَرْبَعٌ، فَتَجِيىءُ الصَّلاةُ فَتُطْفِىءُ واحِدَةً، وَ يَجِيىءُ الصَّوْمُ فَيُطْفِىءُ واحِدَةً، وَ تَجِيىءُ الصَّدَقَةُ فَتُطْفِىءُ واحِدَةً، وَ يَجِيىءُ الْعِلْمُ فَيُطْفِىءُ الرَّابِعَةَ، وَ يَقُولُ: لَوْ أَدْرَكْتُهُنَّ لَأَطْفَأْتُهُنَّ كُلَّهُنَّ فَقَرَّ عَيْناً، فَأَنَا مَعَكَ، وَ لَنْ تَرى بُؤْساً.
هر گاه مرده اى را در قبرش بگذارند چهار آتش او را در ميان مى گيرند: 1 - نماز مى آيد و يكى از آن چهار آتش را خاموش مى كند. 2 - روزه مى آيد و يكى ديگر را خاموش مى سازد. 3 - صدقه مى آيد و آتش ديگر را خاموش مى سازد. 4 - و علم و دانش مى آيد و آتش چهارم را خاموش مى سازد و سپس (علم) مى گويد: اگر من به آن ها مى رسيدم حتماً خودم همه ى آن ها را خاموش مى كردم، پس چشمت روشن باد كه من با تو هستم و هرگز بدى و ناگوارى نخواهى ديد.
کتاب احادیث الطلاب ص 503
با ذکر #صلوات عضو کانال شوید 👇🏼
http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
🔴 #نــــــــشر حداکثری ☝️
8.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوشا به حال ڪسی که شوَد مسافر تو
که جنّ وانس وملَک بوده اند زائر تو
تمام ثروت عالم نصیب هرکس شد
که مشهدی شده وآمده مجاورِ تو
#السلام_علیک_یاامام_رئوف
#یاامام_رضاجانم😍✋
اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ
🌱#اللہمعجللولیڪالفرج
🍃🌹عضویت در کانال امام رضا ع
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3275096289Cce99d6ef61
💠حضرت آیتالله جوادی آملی فرمود:
✅ ⬅️ مال حرام تا " آبروی آدم" را نبرد انسان را رها نمیکند،
هرگز خیال نکنیم حرفی که زدیم، و یا مال حرامی که گرفتیم و یا آبروی کسی رابردیم،گذشته، ویاتمام شده،،،خیر!!! چیزی نمیگذرد!!!
هرکاری که کردیم بالاخره ثمر آن را می بینیم مگر اینکه با توبه آن راترمیم کنیم ....
با ذکر #صلوات عضو کانال شوید 👇🏼
http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
🔴 #نــــــــشر حداکثری ☝️
🌸🍃🌸🍃
#قصه های قرانی ۵
یوسف درون چاه مشغول استغاثه با خدا بود، جبرئیل نزد او آمد و پرسید؛ آیا دوست
داری از چاه نجات یابی؟
یوسف گفت؛ آن را بر عهده پدرانم، ابراهیم، اسحاق و یعقوب می گذارم. و جبرئیل نیز دعایی به
او آموخت تا بخواند و از چاه رهایی یابد.
زمانی گذشت تا اینکه کاروانی از اهالی مصر از نزدیک چاه عبور کردند. رئیس قافله مردی از
کاروان را برای تهیه آب به سوی چاه فرستاد و هنگامی که مرد سطل را درون چاه انداخت به
جای آب، یوسف را به بالا کشید. مرد با دیدن پسرکی بسیار زیبا متعجب شد و او را نزد رئیس
کاروان برد، تا اینکه تصمیم گرفتند او را به مصر برده و به عنوان غلام بفروش برسانند.
💢فروش یوسف علیه السلام
یوسف را به بازار مصر برده و به قیمت اندک فروختند. عزیز مصر یوسف را به غلامی خرید و او را
به مصر برد و چون فرزندی نداشت رو به همسرش گفت؛ این فرزند را گرامی بدار و از او بخوبی
مراقبت کن.
«شاید به حال ما سودی داشته باشد.»
اینگونه یوسف نجات یافت و با احترام نزد عزیز مصر و همسرش زندگی کرد، و در آنجا به خوبی
تربیت شد. یوسف نیز برای آنان با کمال جدیت و امانت به کار پرداخت و آنان را مردمانی شایسته
یافت.
💢یوسف و زلیخا
زلیخا چو از آن جوانِ رشید
چنان حُسن بیرون ز توصیف دید
شد او عاشقش با تمام وجود
از آن آتش عشق برخاست دود
یوسف به سن بلوغ رسید و زیبایی او چشمگیر شد و هر زنی که یکبار او را می دید دلباخته او
می شد. هنوز رنج به چاه افتادن از یاد یوسف خارج نشده بود که این بار دست
روزگار، مصیبت را از دریچه زیبایی و حُسن جمالش بر او وارد کرد و برای او دردسر بزرگی فراهم
کرد که مدتها در دام آن گرفتار بود.
یوسف به مرور زمان، بزرگ شد و بتدریج لباس کودکی را افکند و خلعت جوانی پوشید تا جایی
که فکر زلیخا هم مشغول و متوجه او شد. و مهر او را در دل گرفت و در همه وقت و همه زمان
پیوسته حرکات و سکنات او را زیر نظر داشت. و برای رسیدن به او هر کاری می کرد و آرزوی
کام گرفتن از یوسف را در دل می پروراند، همانگونه که هر زن جوان و خوش سیمایی به هنگام
تنهایی آرزوهایی در سر می پروراند. و آیا ممکن است که زن عزیز با آن مقام و مرتبه از یوسف
کام دل بستاند.
زلیخا همواره پی نقشه ای زیرکانه بود، تا اینکه روزی یوسف نزد او بود.
«درها را چفت کرد و گفت، بیا که من از آن توأم.»
و به طرف یوسف آمد.
«یوسف گفت؛ پناه بر خدا او آقای من است.»
ادامه دارد....
با ذکر #صلوات عضو کانال شوید 👇🏼
http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
🔴 #نــــــــشر حداکثری ☝️