11.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جانم
#لبیڪ_یا_حسیݧ❤️
جز با خیال عشق تو دردم دوا نشد
چون من کسی به درد غمت مبتلا نشد
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
جاودانه های لشکر۳ کانال شهیدان🌷
https://eitaa.com/joinchat/390792037C1f32809d62
✅جاودانه های لشکر ۳ را به دیگران معرفی کنید
🔴#حدیث_روز
🔹حضرت لقمان عليه السلام:
🔹لا تَعرِفُ أخاكَ إلاّ عندَ حاجَتِكَ إلَيهِ.برادرت را نشناسى، مگر زمانى كه به او نياز پيدا كنى.
🔹ميزان الحكمه ج6 ص209
جاودانه های لشکر۳ کانال شهیدان🌷
https://eitaa.com/joinchat/390792037C1f32809d62
✅جاودانه های لشکر ۳ را به دیگران معرفی کنید
enc_16924868824522504442227.mp3
4.18M
✅ بسیار دلنشین..
به دو زبان..
🍂لحظه شماری میکنم، اشکامو جاری میکنم
زهرا رو یاری میکنم ،دارم یه کاری میکنم فقط بیام به کربلا..
🍂شکر خدا این دل مانوسه، با راه کرببلا
شکر خدا میرم پابوسِ، ارباب و علمدارش
خورشید و ماه کربلا ...
🎙پیامکیانی
#رفیق_بچگیم_ارباب
#امام_حسین_زندگیم_ارباب
#عزیزم_حسین
#یادشهداباصلوات🥀
جاودانه های لشکر۳ کانال شهیدان🌷
https://eitaa.com/joinchat/390792037C1f32809d62
✅جاودانه های لشکر ۳ را به دیگران معرفی کنید
15.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرمانده عزیزم نه غمت پایانی دارد نه عشقت جایگزینی ...💔
لحظه خداحافظی وقتیکه برای همیشه باشه واقعا لحظه سختیه 😔
#آخرین_وداع یاران و رفیقان و بچه محل ها و اقوام با شهید کاوه برای همیشه
دیدار به قیامت #ناجی_کردستان
دیدار به قیامت مرد آرام روزهای ناآرام و بحرانی...
#سالروزشهادت
#مدیون_شهداییم
#یادشهداباصلوات🥀
جاودانه های لشکر۳ کانال شهیدان🌷
https://eitaa.com/joinchat/390792037C1f32809d62
✅جاودانه های لشکر ۳ را به دیگران معرفی کنید
🔰فرمانده جوانی که پای درس رهبر انقلاب بزرگ شده بود
🔹رهبر انقلاب: من شهید محمود کاوه را از بچگىاش مىشناختم. پدر اين شهيد جزو اصحاب و ملازمين هميشگى مسجد امام حسن بود - كه بنده آنجا نماز مىخواندم و سخنرانى مىكردم - دست اين بچه را هم مىگرفت با خودش مىآورد، و من مىدانستم همين يك پسر را دارد، گاهى حرفهاى تندى هم مىزد كه در دوران اختناق آنجور حرفى كسى نمىزد.
🔹اين بچه آنجور توى اين محيط خانوادگى پرشور و پرهيجان تربيت شد و خوراك فكرى او از دوران نوجوانيش عبارت بود از مطالب مسجد امام حسن. كه از نوارها و آثار آن مسجد [مىشد فهميد ]كه چه نوع مطالبى بود. در يك چنين محيط فكرى اين جوان تربيت شد، و جزو عناصر كمنظيرى بود كه من او را در صدد خودسازى يافتم؛ هم خودسازى معنوى و اخلاقى و تقوايى، هم خودسازى رزمى.
🔹در يكى از عمليات اخير دستش مجروح شده بود تهران آمد سراغ من؛ من ديدم دستش متورم است.
بنده نسبت به اين كسانى كه دستهايشان آسيب ديده يك حساسيتى دارم، فورى مىپرسم دستت درد مىكند. پرسيدم دستت درد مىكند گفت كه نه. بعد من اطلاع پيدا كردم، برادرهاى مشهدىاى كه آنجا هستند، گفتند دستش شديد درد مىكند، اين همه درد را كتمان مىكرد و نمىگفت - كه اين مستحب است، كه انسان حتىالمقدور درد را كتمان كند و به ديگران نگويد - يك چنين حالت خودسازى ايشان داشت.
🔹یک فرماندهى بسيار خوب بود، از لحاظ ادارهى واحد خودش در تيپ ویژه شهدا. این تیپ یک واحد خوب بود جزو واحدهاى كارآمد ما محسوب مىشد.
خود او هم در عمليات گوناگونى شركت داشت، و كارآزمودهى ميدان جنگ شده بود؛ از لحاظ نظم ادارهى واحد، مديريت قوى، دوستى و رفاقت با عناصر لشگر و از لحاظ معنوى، اخلاق، ادب، تربيت توجه و ذكر یک انسان جوان اما برجسته بود.
🔹اين هم يكى از خصوصيات دوران ماست، كه برجستگان هميشه از پيرها نيستند، آدم جوانها و بچهها را مىبيند كه جزو چهرههاى برجسته مىشوند. رهبان الليل و اسدالنهار غالبا توى همين بچههايند، توى همين جوانهايند. ۶۶/۵/۲۷
🗓 ۱۱شهریور، سالگرد شهادت شهید محمود کاوه فرمانده لشکر۵۵ ویژه شهدا
جاودانه های لشکر۳ کانال شهیدان🌷
https://eitaa.com/joinchat/390792037C1f32809d62
✅جاودانه های لشکر ۳ را به دیگران معرفی کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 خواب مادر #شهید_علی_قوچانی
وگشتوگذار با فرزند شهیدش و پیش بینی آینده انقلاب و کمک در فتنه ها به انقلاب توسط شهدا حتی در فتنه ۸۸
#پیشنهاد_دانلود
جاودانه های لشکر۳ کانال شهیدان🌷
https://eitaa.com/joinchat/390792037C1f32809d62
✅جاودانه های لشکر ۳ را به دیگران معرفی کنید
🌷🌷 داستان #نامزد_شهادت🌷🌷
#قسمت_اول
▪️ ماشین را که از پارکینگ بیرون زدم، سرایدار شرکت با نگرانی تأکید کرد: «خانم مهندس، خیلی مواظب باشید! میگن خیابون کلاً بسته شده، یکی از بچهها میگفت خواسته بره، حمله کردن همه شیشهها ماشینش رو خورد کردن.»
ترسی که از اخبار امروز به جانم افتاده بود، با هشدارهای پیرمرد بیشتر به دلم چنگ میزد و چارهای نداشتم که با کلافگی پاسخ دادم: «چیکار کنم؟ بلاخره باید برم!» و اضطرابم را با فشردن پا روی پدال خالی کردم که گاز دادم و رفتم.
▫️از ظهر گزارش همه همکاران و دوستان خبر از شهری میداد که در این روز برفی اواخر آبان ماه، گُر گرفته و آتشش بسیاری از خیابانها را بند آورده بود.
بخاری ماشین روشن بود و در این هوای گرم و گرفته، قلبم بیشتر سنگین می شد. مادر مدام تماس میگرفت و با دلواپسی التماسم میکرد تا مراقب باشم، اما کاری از من ساخته نبود که به محض ورود به خیابان اصلی، آنچه نباید میشد، شد!
▪️روبرویم یک ردیف اتومبیلهای خاموش به خط ایستاده و مقابل این رانندگان تماشاچی، نمایشی وحشتناک اجرا میشد. عده زیادی جمع شده و در هیاهوی جمعیت، تعدادی حسابی در چشم بودند، با صورتهای پوشیده و چوب و زنجیری که در دست تاب میدادند.
از سطلهای زباله آتش میپاشید و شدت دود به حدّی بود که حتی از پشت شیشههای بسته اتومبیل، نفسم را میسوزاند.
▫️اتومبیل من در حاشیه خیابان بود و میدیدم که شیشههای بانک کنار خیابان شکسته و خرده شیشه از پیاده رو تا میان خیابان کشیده شده است. حتی سقف پل عابر پیاده در انتهای خیابان، کاملاً منهدم شده بود و همان چند نفر همچنان به خودروها هشدار میدادند جلوتر نیایند.
آنچنان نگاهم مبهوت مهلکه روبرویم شده بود که نمیدیدم دستان سردم روی فرمان چطور میلرزد. فقط آرزو میکردم لحظهای را ببینم که سالم به خانه رسیده و از این معرکه آتش و شیشه شکسته فرار کرده باشم.
▪️در سیاهی شب و نور زرد چراغهای حاشیه خیابان، منظره دود و آتش و همهمه جمعیت، عین میدان جنگ بود! اما میدان جنگ که در میانه شهر نیست، جای زن و کودک و غیرنظامی هم نیست، پس خدایا این چه جنگی است که آرامش شب تهران را از هم پاشیده است⁉️
دو شب پیش که نرخ جدید بنزین اعلام شد، هرچند سخت شاکی شدم اما فکرش را هم نمی کردم که آتش این شکایت، دامن خودم را هم بگیرد؛ البته دامنم که نه، از شدت وحشت احساس می کردم امشب این جنگ جانم را می گیرد.
▫️تمام رانندهها اتومبیلها را خاموش کرده بودند و من هم از ترس، در سکوت اتومبیل خاموشم به خودم میلرزیدم. میان اتومبیل من و این میدان جنگ، فقط یک ردیف از خودروها فاصله بود و احساس میکردم حتی با نگاهشان تهدیدم میکنند. باید چشمانم را میبستم تا این کابووس زودتر تمام شود که فریادی پلکم را شکافت.
وحشتزده چشمانم را باز کردم. با نگاهی که از ترس جایی را نمی دید، در فضای تاریک و دودگرفته خیابان می چرخیدم تا بفهمم چه خبر شده که دیدم درست در کنار اتومبیل من، آن هم دقیقاً همین سمت چپ ماشین که نشسته بودم، در پیاده رو، مقابل شیشه های شکسته بانک چند نفر با هم درگیر شدهاند.
▪️افراد نقابدار بودند که کسی را دوره کرده و انگار با زنجیر به سمتش حمله می کردند. از محاسن کوتاه و ظاهر لباسش پیدا بود به خاطر مذهبی بودن و شاید به جرم بسیجی بودن، در مخمصه افتاده است.
از کلماتش که گاهی میان فریاد نقابداران شنیده میشد به نظر میرسید میخواسته راه را باز کند که امانش ندادهاند. کسی جرأت پیاده شدن از ماشینش را نداشت. عابرین در پیاده روها خودشان را کناری کشیده و همه وحشتزده نظاره میکردند.
▫️به قدری به ماشین من نزدیک بودند که فریادهایشان قلبم را از جا میکَند. با هر زنجیر و چوبی که در هوا میچرخاندند و به سوی او حمله می کردند، جیغم در گلو خفه میشد.
از وحشتی که به جانم افتاده بود، لبهایم میلرزید و با هر جیغ، بیشتر گریه ام میگرفت که ماشینم بهشدت تکان خورد.
▪️یک نفرشان یقه کاپشنش را گرفت و او را با تمام قدرت به ماشین من کوبید. از سطح بدنش که شیشه کنارم را پوشانده بود دیگر چیزی نمی دیدم و تنها جیغ میکشیدم.
از ترس همه بدنم رعشه گرفته بود و با همین دستان رعشه گرفته، تلاش می کردم در ماشین را از داخل قفل کنم و نمیتوانستم که همه انگشتانم می لرزید...
✍فاطمه ولی نژاد
#ادامه_دارد
جاودانه های لشکر۳ کانال شهیدان🌷
https://eitaa.com/joinchat/390792037C1f32809d62
✅جاودانه های لشکر ۳ را به دیگران معرفی کنید
9.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹آقا فرمودند من باید برم گلزار شهداء
بدون برنامه قبلی.. ما محافظ ها فقط باید میگفتیم چشم
رفتیم رسیدیم به گلزار شهداء، آقا فرمودند کسی دنبال من نیاد
و بعد....
جاودانه های لشکر۳ کانال شهیدان🌷
https://eitaa.com/joinchat/390792037C1f32809d62
✅جاودانه های لشکر ۳ را به دیگران معرفی کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عزا عزای حضرت پیغمبره...
جاودانه های لشکر۳ کانال شهیدان🌷
https://eitaa.com/joinchat/390792037C1f32809d62
✅جاودانه های لشکر ۳ را به دیگران معرفی کنید