eitaa logo
مطالب ویژه و جذاب
1.3هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
18.4هزار ویدیو
111 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج 🚩 گلچین مطالب سایر کانال‌ها 🌈 #تبلیغات_رایگان 💯 @Hassan_Bidar :مدیر🔻 https://eitaa.com/joinchat/2893545718C09e944073d
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺از خاطرات دردناک هیتلر ‌ یک روز صبحِ سرد در سرمای شدید ، من کودکی 8 ساله بودم. لباس‌هایم هم آنقدر گرم نبود که بتوانم تحمل کنم. خانه‌مان هم که یک اتاق کوچک بود، من و خواهر و برادر و مادرم زندگی می‌کردیم. من برادر بزرگتر بودم. مادرم از سرطان سینه رنج می‌برد. تا اینکه آن‌روز صبح، نفس کشیدنش کم شد. اشک در چشمانش جمع شد. نمی‌دانست با ما چه کند. سه کودک زیر 9 سال که نه پدر دارند، نه فامیل. مادرشان هم که اکنون رو به مرگ است. دم گوشم به من چیزی گفت؛ او گفت که تو باید از برادر و خواهرت مراقبت کنی. من که هشت سال بیشتر نداشتم، قطره اشکم ریخت روی صورت مادرم. سریع بلند شدم تا پزشکی بیاورم. نزدیک‌ترین درمانگاه به خانه من، درمانگاهی بود که پزشکانش، بودند. رفتم التماسشان کردم. می‌خندیدند و می‌گفتند: به پدرت بگو بیاید تا یک پزشک با خود ببرد. آنقدر التماس کردم، آنقدر گریه کردم که تمام صورتم، قرمز بود؛ اما هیچکس دلش برای من نسوخت! چند دارو که نمی‌دانستم چیست، از آنجا دزدیدم و دویدم. آنها هم دنبال من دویدند. وقتی رسیدم به خانه، برادر و خواهرم گریه می‌کردند. دستانم لرزید و برادر کوچکم گفت: مادر، نفس نمی‌کشد، آدلف! شل شدم، داروها افتاد. آرام آرام به سمتش رفتم. وقتی صورت نازنینش را لمس کردم، آنقدر سرد شده بود که دیگر کار از کار گذشته بود. یهودیان وارد خانه شدند و مرا به بردند. آنقدر مرا زدند که دیگر خون بالا می‌آوردم. وقتی بعد چند روز آزاد شدم، دیدم خواهر و برادر کوچکم، نزد همسایه ما هستند. همسایه، مادرم را خاک کرده بود. دیگر هیچ چیز برای از دست دادن نداشتم. کارم شب و روز، درس خواندن و گدایی‌کردن بود، چه زمستان، چه بهار، چه... وقتی شدم، اولین جایی را که با خاک یکسان کردم، همان بود. سنشان بالا رفته بود و مرا نمی‌شناختند. اما هم‌اکنون من رهبر کشور آلمان بودم. التماسم می‌کردند، دستور دادم زمین را بکنند و هر 6 نفر را با دست و پای بسته، درون چاله بیندازند و چاله را پر کنند. تمنا می‌کردند و می‌گفتند: ما زن و بچه داریم. آنقدر بالای چاله‌ی پرشده ماندم تا درون خاک، نفسشان بریده شود و این شد آغاز مبارزه ... ✍️ 📚خاطرات کودکی 1941 ــــــــــــــــــــــــ : با کودکان به مهربانی رفتار کنیم، آنان از ما الگو می‌گیرند. اگر الگوی خوبی باشیم، جهانی در آرامش خواهیم داشت. 🇮🇷 کانال جذابترین‌ها 🇮🇷 @jazabtarin👈مطالب بیشتر .