eitaa logo
خاکریز
410 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
53 فایل
خاکریز، یک جبهه است جبهه‌ای برای کمک به تحلیل بچه‌های انقلاب، در حمله همه‌جانبه علیه دین، نظام و هیاهوهای رسانه‌ای ارتباط با مدیر : https://eitaa.com/Saeid2846
مشاهده در ایتا
دانلود
22.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ "تنهاترین" با نوای حاج مهدی رسولی متن شعر: اومدم تنهای تنها، من همون تنهاترینم اومدم تو این غریبی، زیر سایه‌تون بشینم اومدم دوباره اون که بی‌قرار و سربه زیره همه جاجتش اینه پای پرچمت بمیره اومدم با آه و گریه، این قشنگ‌ترین سلامه همه دار و ندارم، اشک روی گونه‌هامه از خودم گلایه دارم، من از خودم جدا کن روم سیاهه، یابن‌الزهرا تو برای من دعا کن یابن‌الزهرا، یابن‌الزهرا نکنه تو التهاب رو سیاهی‌ها بمونم امشب بگذر و من از رفیقام جا بمونم دل من هواتو کرده، من هوام رو از تو می‌خوام اومدم بگم که امسال، کربلام از تو می‌خوام @jebhetarom
خاکریز
✍️ رمان #سپر_سرخ #قسمت_چهارم 💠 پس از #نماز صبح دوباره در چادر درمانی مستقر شدیم و دست خودم نبود که
✍️ رمان 💠 قد بلند و قامت ظریفش تمام قاب نگاهم را پر کرد و به‌نظرم همه راه را دویده بود که نفس‌نفس می‌زد :«مادرش میگه همین آب معدنی‌هایی که اورده رو بهش می‌داده!» و نمی‌خواست مستقیم نگاهم کند که چشمش به کودک ماند و با همان لحن لطیفش پرسید :«عفونت کرده؟» نمی‌خواستم را ببیند که دستپاچه به صورتم دست می‌کشیدم و همین دست‌های لرزان بیشتر دلم را رسوا می‌کرد. 💠 در این لباس حتی از آن شب هم شده بود و نمی‌شد اینهمه تپش قلبم را پنهان کنم که صدایم در سینه فرو رفت و یک کلمه پاسخ دادم :«نمی‌دونم.» از نگاه سرگردانش پیدا بود از این پرستار بی‌دست و پا ناامید شده که به پشت سر چرخید و همزمان اطلاع داد :«من میرم و برمی‌گردم می‌برمش!» و دوباره مقابل چشمانم از چادر بیرون رفت. 💠 در تمام این سه سال، این لحظه برایم مثل بود و حالا که برابرم جان گرفته بود، حتی نشد اشک‌های آن شب را به خاطرش بیاورم و زبانم بنده آمده بود که نورالهدی وارد چادر شد. هنوز رطوبت به صورت مهربانش مانده و زیر لب ذکری می‌گفت که گیجی چشمانم، نگاهش را گرفت و میان ذکرش به حرف آمد :«چی شده آمال؟» 💠 دیگر طاقت گریه‌های مظلومانه این کودک را نداشتم که با دستم اشاره کردم به او برسد و با حالی که برایم نمانده بود از چادر بیرون رفتم. آوای ظهر از بلندگوی یکی از خودروهای سپاه بلند شده و من میان اینهمه آب و گِل دنبال او بودم که چشمم هر طرف می‌گشت و در این روز بهاری ، فقط شب‌های سیاه را می‌دیدم. 💠 سه سال پیش فلوجه آزاد شد و همان زمان سه سال از سقوط فلوجه به دست می‌گذشت. شهری که از زمان حمله ، بهشت و شده و حضور همین دشمنان تشنه به خون ، زندگی معدود خانواده‌های شیعه در این شهر را جهنم کرده بود. 💠 فلوجه زاویه سوم مثلث و بود و از همین نقطه، این دو شهر و حتی مسیر را با خمپاره می‌کوبیدند و هر روز شیعیان کربلا و ، قربانی عملیات‌های انتحاری حاضر در این منطقه می‌شدند. هنگام حمله هم با خیانت بعثی‌ها، فلوجه بی‌هیچ مقاومتی به استقبال داعش رفت و از همان ابتدا جوانان بسیاری از خانواده‌های سرباز داعش شدند. 💠 در اولین جشن بیعت سران عشایر بعثی در فلوجه با ، به جای گوسفند یکی از اسرای ارتش را مقابل پای شیوخ بعثی کشتند. البته این تنها برای جشن بیعت بود و همان روزهای اول، چهارصد نفر از سربازان ارتش را با شلیک مستقیم گلوله به سرشان کردند و جسد همه را در گودالی روی هم ریختند. 💠 دیگر از سرنوشت باقی اسرای ارتش بی‌خبر بودیم و هنوز نمی‌فهمیدیم چه بلایی سر این شهر آمده تا روزی که داعش و را با بستن مواد منفجره به بدن‌شان تکه‌تکه کرد. در فلوجه هم مثل و دیگر شهرهای تحت تصرف، داعش قوانین خودش را اجرا می‌کرد و جرم این زن و شوهر جوان تنها عدم ثبت ازدواج‌شان در دفتر شرعی داعش بود که به وحشیانه‌ترین شکل ممکن اعدام شدند. 💠 آن شب از بیمارستان به خانه برمی‌گشتم، ضجه‌های دختر بیچاره را می‌شنیدم که بی‌رحمانه او را برای محاکمه در خیابان می‌کشیدند، دامادش را از پشت سر با فشار اسلحه هل می‌دادند و باز گمان نمی‌کردم سرانجام آن محاکمه، پاره‌پاره شدن پیکرهایشان باشد. البته اولین بار برایمان باورکردنی نبود و دیگر عادت کرده بودیم که اگر داعشی‌ها دختر و پسر جوانی را در شهر با هم ببینند و صورت آن دختر برایشان دلپسند باشد، به هر بهانه‌ای پسر را دست بسته با شلیک گلوله به سرش اعدام می‌کنند و دختر را به می‌برند. 💠 گروهی از نیروهای داعشی تحت عنوان پلیس مذهبی در شهر و بازار می‌چرخیدند که روبنده برای زنان اجباری بود، قد شلوار مردان نباید از مچ کوتاه‌تر می‌شد و هر کس خلاف این قوانین رفتار می‌کرد، مقابل چشم مردم شلاق می‌خورد و شاید زندانی می‌شد. داعش قفس‌هایی به ارتفاع یک متر بود که مردم بی‌گناه را به مدت طولانی در آن حبس که نه، مثل زباله‌ای مچاله می‌کردند تا استخوان‌هایش همه در هم خرد شود. 💠 حتی ما در بیمارستان با همان روپوش سفید پرستاری، مجبور بودیم شال مشکی بپیچیم و تمام مدت با روبنده کار کنیم که نه فقط در شهر که در تمام بیمارستان‌ها مغز خشک و وحشی حکومت می‌کرد... ✍️نویسنده: @jebhetarom
خبر فوری : حوادث - زلزله شهر آب بر مرکز شهرستان طارم را لرزاند @jebhetarom
خاکریز
خبر فوری : حوادث - زلزله شهر آب بر مرکز شهرستان طارم را لرزاند #جهش_تولید #خاکریز @jebhetarom
🔵زلزله ملایم 🌍منطقه: احمدسرگوراب، گيلان 📈بزرگی: ۳.۶ 🗓تاریخ: ۱۳۹۹/۰۲/۱۰ 🕰زمان: ۲۳:۴۹:۰۳ ➡️طول جغرافیایی: ۴۹.۲۲۸ ⬆️عرض جغرافیایی: ۳۶.۹۶۴ 📏عمق: ۸ @jebhetarom
💠 متن دعای روز ماه مبارک رمضان بهمراه ترجمه🦋 @jebhetarom
در سپیده دم ازل ان زمان که سازندگی کائنات اغاز می گردید و کتاب تکوین گشوده میشد نخستین کلمه ایی که با قلم تقدیر بر دیباچه قاموس هستی نقش بست واژه ی زیبای استاد بود و سر فصل این کتاب کهن به تعلیم و تربیت اختصاص یافت 🌱🌱🌱 روز معلم بر معلمان عزیز مبارک @jebhetarom
اهدا یک واحد آپارتمان ۷۰ متری در خیابان شریعتی تهران توسط خیرین بزرگوار خانم ها چمانه به انجمن خیریه مهرانه @jebhetarom
چهل و سومین دوره مسابقات سراسری قران کریم در رشته های حفظ ،قرائت، ترتیل، اذان و دعا خوانی... ویژه سنین بالای ۱۸ سال. در دو بخش خواهران و برادران. زمان ثبت نام ۶اردیبهشت تا ۲۶خرداد. آزمون تیر ماه ۹۹. سایت ثبت نام:www.my.oghaf.ir شماره تماس-۰۲۴۳۲۸۲۴۲۷۱ اداره اوقاف و امور خیریه شهرستان طارم @jebhetarom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این روش می تونید ماسک ساده رو‌ به ماسک با پوشش بهتر تبدیل کنید 👌 @jebhetarom
۸ نکته برای تازه واردان به بورس 🔹برای سرمایه‌گذاری در بورس، ضروریات زندگیتون مثل خانه، ماشین و... رو نفروشین @jebhetarom