22.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ "تنهاترین" با نوای حاج مهدی رسولی
متن شعر:
اومدم تنهای تنها، من همون تنهاترینم
اومدم تو این غریبی، زیر سایهتون بشینم
اومدم دوباره اون که بیقرار و سربه زیره
همه جاجتش اینه پای پرچمت بمیره
اومدم با آه و گریه، این قشنگترین سلامه
همه دار و ندارم، اشک روی گونههامه
از خودم گلایه دارم، من از خودم جدا کن
روم سیاهه، یابنالزهرا تو برای من دعا کن
یابنالزهرا، یابنالزهرا
نکنه تو التهاب رو سیاهیها بمونم
امشب بگذر و من از رفیقام جا بمونم
دل من هواتو کرده، من هوام رو از تو میخوام
اومدم بگم که امسال، کربلام از تو میخوام
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
خاکریز
✍️ رمان #سپر_سرخ #قسمت_چهارم 💠 پس از #نماز صبح دوباره در چادر درمانی مستقر شدیم و دست خودم نبود که
✍️ رمان #سپر_سرخ
#قسمت_پنجم
💠 قد بلند و قامت ظریفش تمام قاب نگاهم را پر کرد و بهنظرم همه راه را دویده بود که نفسنفس میزد :«مادرش میگه همین آب معدنیهایی که #سپاه اورده رو بهش میداده!» و نمیخواست مستقیم نگاهم کند که چشمش به کودک ماند و با همان لحن لطیفش پرسید :«عفونت کرده؟»
نمیخواستم #اشکهایم را ببیند که دستپاچه به صورتم دست میکشیدم و همین دستهای لرزان بیشتر دلم را رسوا میکرد.
💠 در این لباس حتی از آن شب هم #مهربانتر شده بود و نمیشد اینهمه تپش قلبم را پنهان کنم که صدایم در سینه فرو رفت و یک کلمه پاسخ دادم :«نمیدونم.»
از نگاه سرگردانش پیدا بود از این پرستار بیدست و پا ناامید شده که به پشت سر چرخید و همزمان اطلاع داد :«من میرم #نماز و برمیگردم میبرمش!» و دوباره مقابل چشمانم از چادر بیرون رفت.
💠 در تمام این سه سال، این لحظه برایم مثل #رؤیا بود و حالا که برابرم جان گرفته بود، حتی نشد اشکهای آن شب را به خاطرش بیاورم و زبانم بنده آمده بود که نورالهدی وارد چادر شد.
هنوز رطوبت #وضو به صورت مهربانش مانده و زیر لب ذکری میگفت که گیجی چشمانم، نگاهش را گرفت و میان ذکرش به حرف آمد :«چی شده آمال؟»
💠 دیگر طاقت گریههای مظلومانه این کودک را نداشتم که با دستم اشاره کردم به او برسد و با حالی که برایم نمانده بود از چادر بیرون رفتم.
آوای #اذان ظهر از بلندگوی یکی از خودروهای سپاه بلند شده و من میان اینهمه آب و گِل دنبال او بودم که چشمم هر طرف میگشت و در این روز بهاری #خوزستان، فقط شبهای سیاه #فلوجه را میدیدم.
💠 سه سال پیش فلوجه آزاد شد و همان زمان سه سال از سقوط فلوجه به دست #داعش میگذشت.
شهری که از زمان حمله #آمریکاییها، بهشت #تکفیریها و #بعثیها شده و حضور همین دشمنان تشنه به خون #شیعه، زندگی معدود خانوادههای شیعه در این شهر را جهنم کرده بود.
💠 فلوجه زاویه سوم مثلث #بغداد و #کربلا بود و از همین نقطه، این دو شهر و حتی مسیر #اربعین را با خمپاره میکوبیدند و هر روز شیعیان کربلا و #کاظمین، قربانی عملیاتهای انتحاری #تروریستهای حاضر در این منطقه میشدند.
هنگام حمله #داعش هم با خیانت بعثیها، فلوجه بیهیچ مقاومتی به استقبال داعش رفت و از همان ابتدا جوانان بسیاری از خانوادههای #بعثی سرباز داعش شدند.
💠 در اولین جشن بیعت سران عشایر بعثی در فلوجه با #ابوبکر_البغدادی، به جای گوسفند یکی از اسرای ارتش #عراق را مقابل پای شیوخ بعثی کشتند.
البته این تنها برای جشن بیعت بود و همان روزهای اول، چهارصد نفر از سربازان ارتش را با شلیک مستقیم گلوله به سرشان #اعدام کردند و جسد همه را در گودالی روی هم ریختند.
💠 دیگر از سرنوشت باقی اسرای ارتش بیخبر بودیم و هنوز نمیفهمیدیم چه بلایی سر این شهر آمده تا روزی که داعش #عروس و #دامادی را با بستن مواد منفجره به بدنشان تکهتکه کرد.
در فلوجه هم مثل #موصل و دیگر شهرهای تحت تصرف، داعش قوانین خودش را اجرا میکرد و جرم این زن و شوهر جوان تنها عدم ثبت ازدواجشان در دفتر شرعی داعش بود که به وحشیانهترین شکل ممکن اعدام شدند.
💠 آن شب از بیمارستان به خانه برمیگشتم، ضجههای دختر بیچاره را میشنیدم که بیرحمانه او را برای محاکمه در خیابان میکشیدند، دامادش را از پشت سر با فشار اسلحه هل میدادند و باز گمان نمیکردم سرانجام آن محاکمه، پارهپاره شدن پیکرهایشان باشد.
البته اولین بار برایمان باورکردنی نبود و دیگر عادت کرده بودیم که اگر داعشیها دختر و پسر جوانی را در شهر با هم ببینند و صورت آن دختر برایشان دلپسند باشد، به هر بهانهای پسر را دست بسته با شلیک گلوله به سرش اعدام میکنند و دختر را به #کنیزی میبرند.
💠 گروهی از نیروهای داعشی تحت عنوان پلیس مذهبی در شهر و بازار میچرخیدند که روبنده برای زنان اجباری بود، قد شلوار مردان نباید از مچ کوتاهتر میشد و هر کس خلاف این قوانین رفتار میکرد، مقابل چشم مردم شلاق میخورد و شاید زندانی میشد.
#زندانهای داعش قفسهایی به ارتفاع یک متر بود که مردم بیگناه را به مدت طولانی در آن حبس که نه، مثل زبالهای مچاله میکردند تا استخوانهایش همه در هم خرد شود.
💠 حتی ما در بیمارستان با همان روپوش سفید پرستاری، مجبور بودیم شال مشکی بپیچیم و تمام مدت با روبنده کار کنیم که نه فقط در شهر که در تمام بیمارستانها مغز خشک و وحشی #داعش حکومت میکرد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
خاکریز
خبر فوری : حوادث - زلزله شهر آب بر مرکز شهرستان طارم را لرزاند #جهش_تولید #خاکریز @jebhetarom
🔵زلزله ملایم
🌍منطقه: احمدسرگوراب، گيلان
📈بزرگی: ۳.۶
🗓تاریخ: ۱۳۹۹/۰۲/۱۰
🕰زمان: ۲۳:۴۹:۰۳
➡️طول جغرافیایی: ۴۹.۲۲۸
⬆️عرض جغرافیایی: ۳۶.۹۶۴
📏عمق: ۸
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
در سپیده دم ازل ان زمان که سازندگی کائنات اغاز می گردید
و کتاب تکوین گشوده میشد نخستین کلمه ایی که با قلم تقدیر
بر دیباچه قاموس هستی نقش بست واژه ی زیبای استاد بود
و سر فصل این کتاب کهن به تعلیم و تربیت اختصاص یافت
🌱🌱🌱
روز معلم بر معلمان عزیز مبارک
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
اهدا یک واحد آپارتمان ۷۰ متری در خیابان شریعتی تهران توسط خیرین بزرگوار خانم ها چمانه به انجمن خیریه مهرانه
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
چهل و سومین دوره مسابقات سراسری قران کریم در رشته های حفظ ،قرائت، ترتیل، اذان و دعا خوانی...
ویژه سنین بالای ۱۸ سال.
در دو بخش خواهران و برادران.
زمان ثبت نام ۶اردیبهشت تا ۲۶خرداد.
آزمون تیر ماه ۹۹.
سایت ثبت نام:www.my.oghaf.ir
شماره تماس-۰۲۴۳۲۸۲۴۲۷۱
اداره اوقاف و امور خیریه شهرستان طارم
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
۸ نکته برای تازه واردان به بورس
🔹برای سرمایهگذاری در بورس، ضروریات زندگیتون مثل خانه، ماشین و... رو نفروشین
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom