eitaa logo
خاکریز
502 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
54 فایل
خاکریز، یک جبهه است جبهه‌ای برای کمک به تحلیل بچه‌های انقلاب، در حمله همه‌جانبه علیه دین، نظام و هیاهوهای رسانه‌ای ارتباط با مدیر : https://eitaa.com/Saeid2846
مشاهده در ایتا
دانلود
💕✨💕✨💕✨💕✨💕 ۱ 😍👇 فرزند هفتم و دختر دوم خانواده ایی پر جمعیت که پدری زحمتکش ومهربان مادری مومن و سختگیر وبرادرانی مهربان ودلسوز و خواهر بسیار خوب ومهربان داشت بودم👨‍👩‍👧‍👧 من چون دختر کوچکتر بودم داداشام خیلی به من محبت داشتن😍 و خواهرم بیشتر مامانم بود تا خواهر😘 کلا من و خواهر کوچیکتر از خودم داداشام و خواهرمون بزرگمون کرده بودن👩‍🎓 به همین دلیل خیلی بهشون وابسته بودم از گل نازکتر بهم نمیگفتن🌹 البته من هم دختری آرام و زیبا بودم که در رویاهای کودکیم غرق بودم و خیلی حرف گوش کن به خاطر همین خیلی منو دوست داشتن❤️ آقا جونم ی مرد قوی و خوش هیکل بود که با زحمت کارگری خرجمون در میاورد👷 البته مامان جانم هم مدیریت خوبی داشت و خیلی رو تربیت بچها حساس و سختگیر بود🙅 با اینکه در پایین شهر زندگی میکردیم خیلی حواسش بهمون بود که با کیا دوستیم وبا هرکسی حتی فامیلایی که فکر میکرد از لحاظ ایمان و اعتقادات خیلی پایبند نیستن رفت و آمدی نداشته باشیم با اینکه سواد نداشت ولی از یه مادر تحصیلکرده بیشتر به درس و مشقمون و رفتارمون رسیدگی میکرد خلاصه در ی خانواده سنتی و مومن بزرگ شدم و روزهای خوب و آرومی داشتم تا اینکه کلاس پنجم ابتدایی بودم برای خواهر مهربانم خواستگار اومد و ازدواج کرد و از پیشمون رفت چون راه دور بود خیلی تو روحیم تاثیر بدی گذاشت ومن که دختری رویایی بودم منزوی شدم وساکتر از همیشه 🙇‍♀تا اینکه ی روز از شهرستان پسر داییم اومد خونمون 🙋‍♂پسرداییم یه پسر بسیار شلوغ شیطون بلا بود هرچی از آتیش پارگیش بگم کم گفتم پنج سال از من بزرگتر بود و فرزند اول خانواده پرجمعیتشون بود ما پنجتا پسر و سه دختر بودیم ولی برعکس ما اونا پنجتا دخترو سه تا پسر بودن خیلی با داداش کوچیکام که همسن سال خودش بودن رفیق بود وقتی از شهرستان برای چند روز میومد خونمون مامانم کلی از دسته کاراش حرص میخورد نگران بود 😡ولی مامان به خاطر داداشش و خانمش که خیلی با هم خوب بودن تحملش میکرد بعضی اوقات زنداییم میگفت که مهسا عروس خودم ولی مامان در جوابش میگفت مگه بمیرم دختر از سر راه نیاوردم به این پسر توبدم تازه دخترم بمونه بترشه باز به این پسر آتیشپارت نمیدم که نمیدم زندایی هم که دل مهربون و ساده ایی داشت میخندیدو بهم نگاه میکرد 😊منم که بچه بودم تو رویاهای کودکی فکر نمیکردم که یه روز عاشقش بشم ❤️ 🏃... @jebhetarom
خاکریز
💕✨💕✨💕✨💕✨💕 #همسرداری #چالش_زندگی_۱ 😍👇 فرزند هفتم و دختر دوم خانواده ایی پر جمعیت که پدری زحمتکش وم
💕✨💕✨💕✨💕✨💕 ۲ 😍👇 سالها از اون روزا گذشت ومن دیگه الان کلاس دوم راهنمایی بودم و تو این مدت به دخترداییم که دو سال از من بزرگتر بود خیلی صمیمی شده بودیم واحساس میکردم به پسر دایی که همه از شیطونیاش خسته شده بودن علاقه پیدا کردم و این موضوع با دختر داییم در میون گذاشتم وقرار شد مثل ی راز بین خودمون بمونه و اون هم به من میگفت که سعید هم به من فقط فکر میکنه 😍من هم به همین خیالات دلم خوش بود ودر تنهاییام به فکر روزی که در کنار هم باشیم غرق میشدم 😊تا اینکه ی روز داداش بزرگم اومد خونه و به مامان و آقاجونم گفت که مدیر دوران دبیرستانشون جدیدا مدیرعامل یه شرکت در شهرصنعتی در شهرستان ساوه شده و به من پیشنهاد کار داده و گفته به نیروی کار خوب و با ایمان مطمان نیاز دارم پدرتون هم میتونن بیان 😊آقاجونم هم که مدتی بود بیکار بود با مادرم مشورت کردو همه تصمیم گرفتن که از کرمان که شهر و دیارمون بود به ساوه نقل مکان کنیم البته من خیلی ناراحت بودم و دوست نداشتم از دوستام و دختر داییم دور بشم البته فکرشم که میکردم تجربه شهر جدید با فرهنگی دیگه وحتی زبانی دیگه قشنگ به نظر میرسید ولی دوری از داییم و خانوادشون برام سختتر بود و تصمیمو بزرگترا میگرفتن و کسی به نظر من که دختر کوچیک خانواده بودم اهمیت نمیداد خلاصه با تمام فامیل خداحافظی کردیم ی روز هم به شهرستان من و مامانم به خونه داییم رفتیم تا ازشون خداحافظی کنیم خیلی برامون سخت بود😢😢😢 منو دختر داییم قرار گذاشتیم که به هم نامه بنویسیم و از اوضاع همدیگه به هم خبر بدیم اون سالها ده هفتاد مثل الان نبود هرکی ی موبایل داشته باشه حتی تلفن ثابتم خیلیا نداشتن از جمله ما خداحافظی کردیمو🙋 به خونه برگشتیم مشغول جمع کردن اثباب اثاثیه خونه شدیم خیلی سخت بود از خونه ایی که سیزده سال بزرگ شدی کلی خاطره قشنگ داشته باشی بخوای جدا بشی برای همیشه 😭😭😭من ی خواهر کوچیکتر از خودم داشتم پنج سال از خودم کوچیکتر بود ته تقاری بود لوس قرار شد با خواهرم و برادرم که سرباز بود با هم سه تایی بریم قم منزل خواهر بزرگترمون چند روزی قم باشیم تا آقا جونم با داداشم ی خونه پیدا کنن بعد مامانم با داداش دیگم وسایلو از کرمان بیارن تو اون سال که ما قرار بود برای همیشه کرمان ترک کنیم من دوم راهنمایی تموم کرده بودم و سوم راهنمایی ثبت نام میشدم و پسر داییم دو سالی بود که به حوزه علمیه رفته بود ومشغول درس خوندن بود ولی از زمانی که طلبه شده بود ندیده بودمش روزی که برای خدا حافظی به خونشون رفته بودیم اتفاقاآقا سعید هم منزل داییم بودن ومن بعد از مدتها بود که میدیدمش ولی این دفعه فرق میکرد وقتی دیدمشون خیلی برام دوست داشتنی تر بود وحس عجیبی بهش داشتم فکر اینکه میخوایم بریم و دیگه نمیبینمش برام سخت بود واذیتم میکرد ودردناکتر این بود نمیتونستم بهش بگم چقدر دوستش دارم ❤️❤️❤️❤️❤️ 🏃... @jebhetarom
❤️❤️❤️ 💙 وقتی از دست همسرتون عصبانی هستین دوتا راه دارین: 1⃣یا اینکه برید مستقیم قضیه رو باهاشون در میون بذارین و یه جوری حل و فصلش کنین، 2⃣یا اینکه ببخشیدش و کلا قضیه رو فراموشش کنین. 🔵ولی معمولا ما هیچ کدوم از این دو تا کار رو انجام نمیدیم! 🔵بلکه شروع میکنیم تو ذهنمون صد بار قضیه رو تکرار میکنیم و بارها تو ذهنمون با طرف مقابل دعوا میکنیم! 👈نتیجه این میشه که پر میشیم از خشم و کدورت و ناراحتی... ❌حالا یا یه روزی میترکیم و خشم مون رو روی طرف خالی میکنیم ❌یا اینکه این ناراحتی میمونه تو دلمون و در بلند مدت میشه کینه از طرف مقابل و افسردگی برای خودمون. @jebhetarom
✳️ قابل توجه خانمهایی که خصلت مردانه دارند 👇 👌باسلام خواستم یه کنم به همه خانومهای متاهل و اونم اینکه همیشه سعی کنید 🌟 تون رو حفظ کنید 💫اینکه میگن مردا جذب حنس مخالف میشن منظور فقط جنسیت نیست در واقع مجذوب زن ، همراه با شاخصه های جنسش میشن...🌺 🌈هیچ وقت در مقابل مردها گارد نگیرید ، طلبکارانه صحبت نکنید چون اونجوری حس همجنس بودن بهشون دست میده و از شما دوری میکنن....✅ 〽️مردها زن رو با همه ی ناز و عشوه اش دوس دارن...💕❤️ 🔅امیدوارم تونسته باشم کمکی کرده باشم...😊 ⚜با تشکر از همه کسانیکه تجربه های خوب زندگیشونو در اختیار بقیه قرار میدن.... @jebhetarom
^موفق 💕 کتاب زیبای موضوع 👈 نویسنده 👈 سید محمد باقر حسینی؛ مسئول تشکیلات تنهامسیر ✔️قیمت کتاب با تخفیف 13هزار تومان👌 @jebhetarom
⚪️یه ضرب المثلی هس که میگه قایق رو الکی تکون نده یهو دیدی چپ شد❗️ 🌀تو زندگی مشترک، اگر بخوای برای هر موضوع کوچیک یه بحث راه بندازی و دعوا کنی، یه وقت خدایی نکرده ممکنه با همین تکون‌ها قایق زندگیت رو چپ کنی ها😔 ✳️گذشت خیلی تو زندگی مشترک مهمه! @madarane_fatemi ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
🍃غریبه های دوست داشتنی🍃 امروز در پیاده رو با یک غریبه که در حال عبور بود برخورد کردم . اووه! معذرت میخوام. من هم معذرت میخوام. دقت نکردم... ما خیلی مؤدب بودیم!! من و این غریبه خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم... کمی بعد از آن روز، در حال پختن شام بودم. فرزندم خیلی آرام کنارم ایستاد، همین که برگشتم به او خوردم و تقریبا انداختمش. با اخم گفتم: "اه ! از سر راه برو کنار، چرا تو دست و پامی" قلب کوچکش شکست و رفت. نفهمیدم که چقدر تند حرف زدم. وقتی توی رختخوابم بیدار بودم، صدای درونم گفت: وقتی با یک غریبه برخورد میکنی، آداب معمول را رعایت میکنی؛ اما با بچه ای که دوستش داری بد رفتار میکنی؟! در خانه با آنهایی که دوستشان داری چطور رفتار میکنی؟! آیا میدانستید که اگر فردا بمیرید، شرکتی که در آن کار میکنید به آسانی در ظرف یک روز برای شما جانشینی می آورد؟ اما خانواده ای که به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد کرد... و به این فکر کنید که ما خود را وقف کار میکنیم و نه خانواده مان... چه سرمایه گذاری ناعادلانه ای😞 https://eitaa.com/joinchat/2769158182C72afb787c9