خاکریز
💕✨💕✨💕✨💕✨💕 #همسرداری_یاس #چالش_زندگی۱۵ 😍 گوشیو برداشتم علی بود کلی حرف زدیمو گفت آخر هفته میام خونت
💕✨💕✨💕✨💕✨💕
#همسرداری_یاس
#چالش_زندگی۱۶😍
آقا جونم زنگ زد به داداشام که اصفهان درس میخوندن همه چیزو گفت اونام هیچی نگفتن گفتن هرجور که خودتون صلاح میدونید همون کار انجام بدید قرار شد فقط داداش بزرگم که دومین داداش بود با بچهاش بیان یکی از داداشام خانمش باردار بود با اتوبوس مسافرت براش خطر داشت کوچکترین داداشم هم که مجرد بود مشغول درس دانشگاه بود نتونست بیاد چون دوره تخصصی در مشهد براش گذاشته بودن و غیبتش موجه دوتا از داداشام که تو شرکت با آقا جون همکار بودن با خانوادهاشون
حضور داشتن و خواهرم با تمام مخالفتاش دیگه نظری نداشتو آرزوی خوشبختی برای من میکرد👏😘
خانوادم به خاطر اینکه علی جز مامانش و خواهر برادراشو کسی دعوت نمیکنه قرار شد ما هم کسی از فامیلو دعوت نکنیم و بعد سر فرصت بریم خونه بزرگترامون بس 😒
نمیدونم دوهفته مثل برق و باد گذشت علی اومد گفت که برای کارای اداری و وام ازدواجمون باید بریم قم عقد بخونیم
اونجا وقت محضر گرفته همه چیزرو هم فراهم کرده برای مراسم 💐💐💐
قرار شد مراسمو تو خونه ایی که نزدیک حرم اجاره کرده و تمام وسایل چیده بگیریم بازم با اینکه بدون نظر من خونه گرفته بود وسیله خریده بود خیلی ناراحت بودم ولی باز بخاطر اینکه دوستش داشتم قبول کردم همه آماده رفتن به سمت قم شدیم 🌹
منو علی با پدر و مادرم و خواهرم و مادرش رفتیم محضری که از قبل وقت گرفته بود اونجا به جایی که عقد بخونن تمام کارهای دفتریشو انجام دادیم
علی گفت دوست دارم خطبه عقدمونو یکی از مراجع بخونه بخاطر همین ما تمام امضاهارو انجام دادیم پاشودیم رفتیم دفتر یکی از مراجع عقد خوندن بامهریه ۱۴ تا سکه و یه شاخه نبات یک جلد کلام الله مجید و مقداری طلا و پول نقد که یادم نیست چقدر بود خیلی ساده😊
رفتیم بازار چند دست لباس وسایل شخصی و ضروری که لازم داشتم خریدیم رفتیم خونه خونه ایی که علی با سلیقه خودش اجاره کرده بود وسایلشو چیده بود 😒
#ادامه_دارد 🏃♂️ ...
#خاکریز
#مهندس_سعید_رضایی
@jebhetarom
مربی گفت: 《دختر زیبای ۱۴ ساله به سرطان مبتلا و زندگیش سخت شد. به بیمارستان مراجعه کردند. پزشکان گفتند علاج کار، جنگ با بیماری به وسیلهی شیمیدرمانی است. دختر و خانوادهاش انتقام از غده سرطانی را پذیرفتند. ماهها از پی هم میگذشت و دخترک همچنان میجنگید. غوغایی درونش بود، روزها گریه میکرد و شبها مویه که زیباییم، موهایم، مژه و ابروانم رفت برای چه؟؟ جنگ با غدهی سرطانی؟! مگر نابود شد؟! اصلا بماند! مگر چه میشود سریع میمیرم اما رنجی نمیکشم! دست روزگار بر آن شد که غده تکانی سخت خورد و شروع به بربستن بار و بساطش از بخشهای حیاتی بدن کرد. دخترک که به ظاهر علائمی از پیروزیش بر بیماری نمیدید این بار شروع به ناسزا گفتن به سامانهی دفاعی بدنش، شیمیدرمانی و پزشکان فرماندهش کرد! که ننگ بر شما باد که موهایم ریخت ولی غدهی سرطان هنوز زنده است...》
مربی به اینجای داستان که رسید آن را قطع کرد و از دانشآموزان پرسید: رفقا شما هم، همسن و سال دخترک داستانید. بلا به دور اما اگر جای او بودید چه میکردید؟
- بچهها که از سوال مربی و داستان غمگینش بُهتزده بودند کمکم از احساسات تلخ این همزاد پنداری گفتند.
- مربی: به نظر شما منفورترین شخصیت داستان کیست؟ خدا؟(نعوذ بالله) دخترک؟ پزشکان؟ شیمیدرمانی؟ غدهی سرطان؟
- همگی بالاتفاق گفتند: غدهی سرطان
مربی: پس شیمیدرمانی چه؟ مگر از نظر دخترک بد نیست؟ مگر نه این که باعث ریزش ابرو، مژه و برهم زدن زیبایی او شده است؟
- دانشآموزی گفت: خانم این چه سوالی است! در جنگ با غدهی سرطانی بالاخره باید از سلاح دفاعی استفاده کرد. نمیشود که با بیماری جنگید ولی دارو نخورد یا رنجی را متحمّل نشد!
دیگری گفت: موافقم! این حرف دخترک غمانگیز است اما منطقی نیست. مگر جز این است که غدهی سرطان از اندامهای حیاتی بدن بیرون رفته و بهبود یافته است؟
مربی گفت: پس تکلیف دخترک و زیبایی از دست رفتهاش چه میشود؟ در این شرایط چه باید کند؟
دانشآموز: صبر! البته چون زهری تلخ است. برای جنگ با بیماری انحراف رفتن سیستم دفاعی بدن و ریزش موها طبیعی است. واقعا سخت است، شرایطش غمانگیز است ولی چارهای نیست. برای رسیدن به هدف بزرگتر که بیرون راندن غدهی سرطان از بدن است از کشته شدن بیگناهانی چون مو، مژه و ابرو گریزی نیست.
دیگری گفت: موافقم اما این کافی نیست! باید علم پیشرفت کند تا گلبول سفید بتواند یاختههای خودی را از غیرخودی تشخیص دهد.
مربی گفت: عجب موضوع چالشبرانگیز و قابل تأملی! حقا که نمیتوان سریع و از روی احساس قضاوت کرد. مرحبا به شما رفقای عاقل خودم! معلوم است که به خودم رفتهاید....
با این جمله و شوخیهای بعدش جوّ کلاس را کمی شاداب کرد تا آنها را برای ادامه بحث آماده کند.
مربی: رفقا وقتی داستان را میخواندم افکار گریزپایم مدام به این کشیده میشد که چقدر اوضاع فعلی جامعه هم شبیه درمان غدهی سرطانی شده است! درحال بیرون کردن غدهی سرطانی آمریکا از منطقهمان بودیم که سامانهی دفاعی همچون شیمیدرمانی عواقب ریزش گلهای میهن را درپی داشت. اکنون عدهای بر قضاوت نشسته و به جای غدهی سرطانی شیمیدرمانی را لعن و نفرین میکنیم.
مربی این را گفت و سوالات قبلی را تکرار کرد:
🔹در این ماجرا کدام یک منفور است؟ خدا؟(نعوذ بالله) فرمانده؟ آمریکا؟ سامانه دفاعی سپاه؟ ..
🔸آیا به خاطر عوارض ناگوار واقعه باید اصل موضوع که پیروزی در خروج غدهی سرطانی آمریکا است را زیر سوال ببریم؟
🔹آیا روا است به خاطر دردی که میکشیم کادر درمانی را به جای این غده سرطانی منفور لعن و نفرین کنیم؟؟
🔸 در شرایط کنونی چه باید کرد؟صبر بر درد تا چشیدن طعم خوش نابودی سرطان یا جا زدن از درمان و رشته کردن تمام پنبهها؟!
🔹آیا باید با غدهی سرطان منطقه جنگید و دربرابرش مقاومت کرد یا کشته شدن و ذلّت و خواری کشیدن را پذیرفت؟؟
🔸 قدرنشناسی و نمکدان شکستن یعنی چه؟
🔹موضع عاقلانه ما نسبت به این اتفاق چگونه باشد؟
🔸پیشنهاد شما برای کمک به تکمیل موفقیتآمیز فرایند مبارزه با سرطان چیست؟
نفیسه سادات امامی
#خاکریز
#مهندس_سعید_رضایی
@jebhetarom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺کودک با لهجه بلوچی میگه: «بیایید خونههای مارو نگاه کنید. داریم از سردی میمیریم. ما گناه داریم. بارون خونه هامونو خراب کرده
از شرافت برخی ها تعجب میکنم تا یک نفر از افراد متبوعشان به دردسر میافتد گوش فلک را پر میکنند و فریاد ایرانی ایرانی سر میدهند ولی دریغ از یک جو شرف و معرفت که هموطنان ما در سیستان و بلوچستان در سیلاب آن هم در زمستان دست و پنجه نرم میکنند و با افسوس فروان حالا باید داد زد کجایند این بی شرفها. کماکان بچه های سپاه و بسیج به فریاد این مظلومان میرسند
#خاکریز
#مهندس_سعید_رضایی
@jebhetarom
پیام رهبر انقلاب اسلامی در پی مشکلات ناشی از بارندگیهای شدید در جنوب شرقی کشور
🔹در پی مشکلات پدید آمده از بارندگیهای شدید در سیستان و بلوچستان و برخی نقاط جنوب شرقی کشور، حضرت آیت الله خامنهای در پیامی دستگاههای دولتی و مجموعههای مردمی را به یاری هر چه بیشتر مردم عزیز آن مناطق فراخواندند.
متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
🔹بارندگیهای شدید در استان سیستان و بلوچستان و برخی نقاط دیگر در جنوب شرقی کشور که به آبگرفتگی مشکلساز برای مردم و در مواردی ویرانگر و خسارتبار انجامیده است.
🔹ایجاب میکند که در کنار خدماترسانی قابل تقدیری که تاکنون صورت گرفته است، دستگاههای دولتی و مجموعههای مردمی هر چه بیشتر به یاری مردم عزیز آن سامان شتافته از وقوع خسارتهای بیشتر جلوگیری نمایند.
از خداوند متعال خیر و برکت ماندگار برای همگان مسألت میکنم.
سیّدعلی خامنهای
۲۳ دی ۱۳۹۸
@Farsna
#خاکریز
#مهندس_سعید_رضایی
@jebhetarom
🔺چه کسانی در زنجان برای انتخابات مجلس تایید صلاحیت شدند؟
اسامی داوطلبین تایید صلاحیت شده حوزه زنجان و طارم به شرح زیر است:
۱_منیر اسمعیلی
۲_مصطفی افکاری اید لو
۳_مریم باقری
۴_سیده رقیه موسوی
۵_ احمد سلامت
۶_ اسحق اسماعیلی
۷_ جلال درویش زاده
۸_ سید سعید هاشمی
۹_ رحیم نوری پور
۱۰_ مصطفی آبین
۱۱_ محسن مرادی
۱۲_ منصور فداکار افشار
۱۳_ محرمعلی نعمتی
۱۴_ اعتماد باقری
۱۵_ معصومه حسنی
۱۶_ حسن کریمی
۱۷_ مهدی سلطان محمدی
۱۸_ اکبر میری
۱۹_ روح الله حسنی
۲۰_ علیرضا کیوانی
۲۱_ اصغر حاتمی
۲۲_ محمد شامی تنها
۲۳_ مهدی باقری
۲۴_ خلیل ا.. آل امین
۲۵_ احمد بیگدلی
۲۶_ محسن علیمردانی
۲۷_ رفعت بیات
۲۸_ محمدحسین جعفری
۲۹_ نعمت عسگری
۳۰_ غلامحسین نظری
۳۱_ مهدی ندرلو
۳۲_ محسن مهری
۳۳_ نادر محمدی
۳۴_ کمال میانداری
۳۵_ فرهاد محمودی
۳۶_ مصطفی طاهری
۳۷_ حامد خان محمدی
۳۸_ محمدرضا محمدی
۳۹_ محمدحسین افتخاری پور
۴۰_ علیرضا شیرزاد
۴۱_ محمد نوری
۴۲_ نعمت ا.. جعفری
۴۳_ رضا حسنی
۴۴_ فتح ا.. حاتمی
۴۵_ مهدی خاتمی
۴۶_ بهرام بیات
۴۷_ ذوالفقار گنج خانلو
۴۸_ بهزاد آهنگری
۴۹_ حسین قاسمی
۵۰ _مجید شعبانی
۵۱_ حامد محمدی وطن زاد
۵۲_ حسن صفری
۵۳_ بهرام جعفری
۴۵_ علی آریا منش
۵۵_ جواد عبادی
#خاکریز
#مهندس_سعید_رضایی
@jebhetarom
14.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خواهیم راند و قدس از آن ماست
عزم و ایستادگی با ما برپا میشود
⏯ نماهنگ فاتح خیبر
🌷 #سلیمانی_آسمانی
#انتقام_سخت
#نماهنگ
#خاکریز
#مهندس_سعید_رضایی
@jebhetarom
اطلاعیه مهم
بيانيه منتسب به آزمايشگاه پژوهشي سايبري دانشگاه تهران در خصوص سانحه دلخراش هواپيما
🔹مسئولیت سانحه تأسفبار رخ داده بهصورت مستقیم متوجه آمریکاست و بهدلیل اعمال عملیات فریب بر سیستم فرماندهی و کنترل سامانه پدافند موشکی ایران واقع شده و نقش خطای انسانی در آن منتفی است/انتخاب
#خاکریز
#مهندس_سعید_رضایی
@jebhetarom
خاکریز
اطلاعیه مهم بيانيه منتسب به آزمايشگاه پژوهشي سايبري دانشگاه تهران در خصوص سانحه دلخراش هواپيما 🔹مس
♦️توضیح دانشگاه تهران در خصوص خبر نقش فضای سایبرنتیک در سقوط هواپیمای اوکراینی
🔹در پی انتشار خبری مبنی بر علت سقوط هواپیمای اوکراینی ریشه در دانش سایبرنتیک از قول آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران در برخی رسانهها، این دانشگاه با انتشار بیانیه ای در این باره توضیحاتی ارائه داد.
در این بیانیه آمده است:
🔹«به دنبال انتشار بیانهای تحت عنوان "علت وقوع حادثه هواپیمای اوکراینی ریشه در دانش سایبرنتیک دارد و نقش خطای انسانی منتفی است»" در برخی از رسانهها، بدین وسیله به اطلاع میرساند که این بیانیه را باید به عنوان یک فرضیه ارائه شده توسط یکی از اعضای هیأت علمی دانشگاه تلقی نمود که هنوز مراحل بررسی و تایید دانشگاه را سپری ننموده است. بدیهی است دانشگاه تمامی فرضیههای محتمل در باره این موضوع را با استفاده از داده های متقن مورد بررسی قرارداده و در صورت تایید، نظر رسمی خود را اعلام خواهد کرد.»
#خاکریز
#مهندس_سعید_رضایی
@jebhetarom
♦️رهبر انقلاب: اینکه میگویند انتظار فرج داشته باشید، یعنی اگر در شدتی قرار دارید، انتظار داشته باشید که آن برطرف شود
آیتالله خامنهای امروز درابتدای درس، در تفسیر روایت «انتظار الفرج عبادة»: انتظارفرج فقط انتظار فرج به معنای ظهور حضرت ولیعصر سلام الله علیه و عجل الله فرجه و جعلنا الله فداه نیست، مطلق فرج است.
🔹نفس اینکه انسان انتظار فرج داشته باشد، یعنی اگر در یک شدتی قراردارد، انتظار داشته باشد که آن شدت برطرف بشود.
🔹این یعنی چه؟ یعنی اینکه شما هرگز در هیچ شرایطی نباید ناامید بشوید، در هیچ شرایط شما امید را از دست ندهید.
🔹فرض کنید انسان در یک تونلی گیر افتاده که مدخل تونل را مثلاً یک سنگی بسته، انتهای تونل هم بسته است، در یک چنین وضعی هم انتظار فرج داشته باشید.
🔹یعنی خدای متعال ممکن است یک تفضلی بکند، فرض کنید گوشهای از سقف بریزد راهی باز بشود انسان بیرون برود.
🔹در هیچشرایطی انسان نباید احساس بنبست بکند بلکه بایستی همیشه انتظار فرج داشته باشید.
🔺در مورد این انتظار فرج میفرمایند: عبادت است.
#خاکریز
#مهندس_سعید_رضایی
@jebhetarom
خاکریز
💕✨💕✨💕✨💕✨💕 #همسرداری_یاس #چالش_زندگی۱۶😍 آقا جونم زنگ زد به داداشام که اصفهان درس میخوندن همه چیزو گف
💕✨💕✨💕✨💕✨💕
#همسرداری_یاس
#چالش_زندگی۱۷ 😍
چنتا وسایل هم که خانوادم خریده بودن چیده بودن وقتی رسیدیم مامانش با کمک زنداداشام و دخترش همه کارهارو انجام داده بودن و غذا وسایل پذیرایی رو آماده کرده بودن و منتظر اومدن ما بودن زنداداشم زهره که با هم زندگی میکردیم علاقه به آریشگری بود و یه دوره رفته بود اون روز زنداداشم آریشگرم شده بود و با هم رفتیم تو یکی از اطاقها و منو برای مراسم شب آماده کرد بزرگترها هم مشغول کارهای دیگه شدن وقتی تنها شدم با زهره ی مرتبه دلم گرفت زنداداشم نگام کرد گفت :چی شده چرا ناراحتی 😒
گفتم نمیدونم حس خوبی از دیدن این خونه ندارم
خندیدو گفت چرا خونه به این بزرگی همه چیزم که برات گرفته چیده نزدیک حرم خوشبحالت من که آرزوی اینجور خونه ایی دارم لبخند زدمو گفتم ☺️
آخه ی جوری قدیمی ته ی کوچه بنبست محله خلوت با اون پله های تنگو تاریکی که باید بیای طبقه بالا واقعا حس ترس تو دلم افتاد که اگه یوقت تنها باشم چیکار کنم زهره باز بهم دلداری داد گفت خیلی هم خوبه خدا بده شانس پسر خوب شغل خوب متدین خانواده ساده ایی هم داره تازه توقع جهیزیه کاملم که نداشته خیلی از وسایلو خودش خریده دیگه چی میخوای خشتیپ خوش اخلاقم هست حالا دیگه این حرفا بدرد نمیخوره کافیه مدتی بگذره عادت میکنی به این خونه پس اون خونه های کوچیک و آپارتمان ساوه خوبه بس زود باش آماده شد الان دیر میشه داداشات هم میرسن باید آماده بشی نمیدونم چرا هیچ چیزی نگفتم شروع کردم لباسامو پوشیدن شب شد همه اومده بودن رفتم بیرون از اطاق که همه شروع کردن به دست زدن هل هله کشیدن صلوات فرستادن علی هم که کلی به خودش رسیده بود خوشتیپتر از همیشه ی دسته گل داد دستمو رفتیم رو مبلی که تزیین کرده بودن نشستیم کلی عکس گرفتیمو آماده شام خوردن شدیم بعد شام آقا جونو داداشام همگی رفتن خونه خواهرم که اونم قم زندگی میکرد همین که حس میکردم به خواهرم نزدیک شدم خیلی خوشحال بودم فقط مامان و مامانش و خواهرش موندن اطاق مخصوصی برامون آماده کرده بودن و خودشون هم رفتن اطاقه دیگه ایی خوابیدن من که تنها نشسته بودم علی اومد داخل اطاق گفت پاشو با هم نماز شب زفاف بخونیم برای خوشبختیمون دعا کنیم مشغول نماز خوندن شدیم بعدش کلی دعا خوند گریه کرد من که استرس داشتم فقط میخواستم زود این شب تموم بشه که با مهربونی علی برخورد کردم بعد نماز اطاق چنتا پنجره چوبی داشت که روبه حیاط باز میشد ی حیاط پر از درخت باغچه زیبا نشستیم لب پنجره کلی حرف زدیم از هم قول گرفتیم که هیچوقت همدیگرو ناراحت نکنیم تکیه گاه هم باشیم اون شب بیاد ماندنی گذشت و فردا مامانم با خواهرش همه کارهای خونرو انجام دادن و قرار شد آقا جون و خانوادم برای خداحافظی بیان خونمون 😭وقتی اومدن آقاجون به علی گفت که مهسا امانت در دست تو خوب امانتداری باش کلی نصیحت پدرانه هم برای من و علی داشت که گفتو بعد خداحافظی کرد همه رفتن من موندمو علی و خونه ایی که قرار بود با عشق و محبت و صداقت زیباش کنیم ...
#ادامه_دارد 🏃...
#خاکریز
#مهندس_سعید_رضایی
@jebhetarom