eitaa logo
جیم
134 دنبال‌کننده
148 عکس
162 ویدیو
0 فایل
نقطه‌ی‌جیم
مشاهده در ایتا
دانلود
جیم
✅ #گزارش_تصویری_بیست_و_نهم (فیلم) "تکیه شماره 1" جنوب غزّه بإذن الله از٢٠بهمن تا به امروز ، هر روز
. . اگر علی و فاطمه نبودند این آیات هم نبودند! این آیات پرورده بهترین و بزرگترین تاریخ که خود پرورنده و رب انسان‌های بزرگ بود در مدح و ستایش برترین مکارم سرزده از بزرگترین انسان‌ها هستند راستی اگر خانه‌ی فاطمه نبود حسن و حسین و زینب هم پرورش نمی‌یافتند و این جهان از نهایت (مکارم الاخلاق) تهی بود! بیهوده نیست که شاعران گاهی چند صد سال پدید نمی‌آیند چرا که عرصه از آدمی تهی است و چیزی برای شور و وجد سراییدن وجود ندارد و زبان‌ به زبانی که امروز داریم تقلیل می‌یابد چرا که زبان آینه‌ی اندیشه است و چه بگوییم وقتی اندیشه‌ای وجود ندارد و مردمان غزه پرورش یافتگان و حالا معلمان زبانند آنقدر که ما در حیرتیم و با حرف ها و دل‌مشغولی‌های امروزی‌مان چاره‌ای بجز سکوت نداریم تا آنکه دهان به زبان دیگری بگشاییم مراد آنکه و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا مسکین و یتیم و اسیر هم مراتبی و کم و کیفی دارند و آیا فلسطین و فلسطینیان یگانه یتیمان و مسکینان و اسیران جهان ما نیستند و با صبر و پای‌مردیشان مارا رهنمون جهان دیگری نمی‌کنند؛ (آنقدر که جوان‌هایی که زمین‌گیرند و خود را از پدر و مادرشان نمی‌دانند و مرغان محزون کار و بار و جهان ما هستند و کارشان به سیگار و حشیش و شیشه و الکل و خودکشی و چه و چه افتاده و ما آنها را بی‌کار و آلاف و معتاد و الدنگ و بدبخت می‌خوانیم با تماشایشان نفس بکشند و دست بکار شوند و بنگ و مست و خمار مواد نباشند و از آن پس خود را مسکین و یتیم و اسیر جهان دیگری بیابند و بشناسند و اینگونه کاری جز مسکنت و فقر و دربند بودن جان و جهانی دیگر را برنگزینند ) من بدم می‌آید که از زمره‌ی کسانی باشم که دلسوز مردم فلسطینند ولی دلم می‌خواهد شریک در حال و کار جهادشان باشم و یک نفر از آنانکه قدم در راه آنان گذاشته است مظلوم مقتدر نیازی به دلسوزی من ندارد و مظلومیتش آنجاست که ما قدر و شان و منزلت او را با دلسوز جا زدن خود در نیابیم علی مرتضی رهبر و سردمدار این قوم است و از آن جهت دستش از انگشتر خالی است تا باز هم علی باشد و تا علی علی است آیات هم هستند و دردا که پس از رفتن پیامبر کسی نتوانست شان او را دریابد تا آیه‌ای نازل شود و عجیب نیست که امروز ما بی‌زبانها برای مردم غزه راهی جز دلسوزی و دل سوزاندن سراغ نداریم و باز عجیب نیست اگر امروز مردم غزه خود را در مقام شان نزول آیات یافته‌اند راستی چه جهانی را نظاره گریم و چه معجزه‌ها که به چشممان نمی‌آیند و از خود هرباره می‌مانیم کسانی دوباره دارند شرح آفتاب و نور می‌دهند و مرگ را به ناورد می‌خوانند و در این جانبازی چه چیزها که نشانمان نمی‌دهند! قحطی و موشک و اخبار را گرچه بزرگ‌ند کنار بگذاریم و باز شان و منزلت تاریخ و شاگردان خوبش را ببینیم! دیروز خبر فوت یکی از هم‌کلاسی‌هایم را شنیدم و یکه خوردم یاد ترس‌ها و دست و پا زدن‌ها برای فرار از مرگ افتادم و دیدم که چگونه هیچ و پوچ می‌شوم ولی ادبیات جهان پیش رو با پوچ بیگانه و ناآشنا خواهد بود مرگی پر از معنا که ما هنوز نمی‌توانیم معنایش را بخوانیم و هرباره جهاد و حیات طوفان‌الاقصی را و آنچه که تاریخ به آن می‌خواندمان را از یاد می‌بریم و لابلای ادبیات و کلماتی که داریم از دستش می‌دهیم و فراموشش می‌کنیم و همین‌گونه باز می‌مانیم مگر مردم فلسطین و ما در یک تاریخ بسر نمی‌بریم پس چرا از یادآوری‌ش و نسبتی که داشتیم ناامید می‌شویم من دوست ندارم مرگ دوستم را هیچ و پوچ بدانم و همینطور می‌خواهن با هم‌راهی و هم‌دستی و هم‌داستانی‌ با این تاریخ چیزهایی که در مخیله‌ام هم نمی‌گنجد را ببینم چه از خود چه از دیگران ولی ای کاش ببینم و افسوس اگر نبینم
سرآغاز بجای سرانجام فرجام چیز دیگری است وقتی سفر می‌روم و به روزهای آخر نزدیک می‌شوم هول می‌کنم می‌خواهم هرچه زودتر برگردم و نگرانم سفر طولانی‌تر از آنکه قرار بود بمانیم نشود و اینگونه از دعای وداع می‌مانم حواسم از چیزی که در اولین لحظات شروع سفر داشتم پرت می‌شود اولش بهانه‌جویی می‌کنم بعد سر درد می‌گیرم تا آنکه ناگهان می‌بینم ساکن جایی شده‌ام آرامم و مثل صاحب‌خانه‌ها به دیگر مسافران نگاه می‌کنم و التماس‌شان می‌کنم که باشید تا این محیط، محیطی راکد و بی‌رونق نماند تا آنکه بمب منفجر می‌شود بمب صوتی پچ‌پچ کسانی آهسته و پنهانی بدور از من حرف از رفتن و زودتر رفتن می‌زنند کی برگردیم؟ و من دست و پایم را گم می‌کنم باز هول کرده‌ام خودم را گم کرده‌ام اینجا کجاست من کی به خواب رفتم یا کی مرا بی‌هوش کرد و تا چشم باز کردم سر از اینجا در آوردم؟ به خودم می‌گویم باید برگردیم! و گذر لحظات از من دور و دورتر می‌افتد ... بمب خبر به بزرگی خبر انفجار بمبی که در کرمان پخش شد صدای بمب چندان دلهره آور نبود بلکه پخش شدن و ترس آدم‌ها از خبر ترکیدن بمب و من خودم را گم کردم مثل اینکه بگویند غذا تمام شد و صف بپاشد مثل اینکه اصلا غذایی در کار نبوده ... و ناگهان دسته‌یی جلو می‌آمدند و هم‌نوا یاحسین و الله اکبر می‌گفتند و مرا در جمع خود از آن دور تسلی می‌دادند ... با هم‌نوائیشان به من می‌گفتند: یادت هست چرا آمدی ؟ آه بله بله یادم است یادم می‌آید باهم بودیم تا دسته دسته باهم برویم به کجا؟ به هرجا! تو بگو به آن سوی پل مرگ مثل .... آه مثال زیاد است ... مثل سرآغاز! سرانجام هرچه می‌خواهد باشد و من آنقدر محو سرآغاز شدم که یادم نبود سفر کی تمام شد ... فقط موقع وداع گفتم که: تو باز هم بمان من می‌روم یا بمانم توفیقی نمی‌کند اگر تو نباشی آه با تو زمین گرد است و هر چه می‌گردد تو در آن نهایتِ (بی‌انتهایت) ایستاده‌ای و من اگر تورا و آشنایی با ترا از یاد نبرم تا بی‌انتها با تو می‌آیم ازلی و ابدی یعنی همان‌که در مقابلت ایستاده به سوی خویش می‌خواندت
💠ایام را بروید به آن‌هایی که هستند سرکشی کنید. 🔹ایام نوروز،ایام عید نوروز بروید در این مریض خانه ها بروید احوال این ها را این هایی که آواره شدنداینهایی که در جنگ آواره شدند،اینهایی که از خارج بیرونشان کردند و گرفتار هستند به این ها سرکشی کنید و آن تشریفات زمان سابق را تخفیف بدهید. 🔹اگربخواهیدیک ملت قوی آزاد باشیدازتشریفات یک قدری بکاهید عید را در بین دوستان خودتان و ملت خودتان، مجروحان خودتان،معلولان خودتان و جنگ زدگان خودتان و آوارگان خودتان،از هر جا هست،اینها همه از شما هست،این عید را در بین آنها با هم عید کنید.یک قدری از خودتان بکاهید و بیفزائیدبراینکه به آنها سرکشی کنید آنها را احترام کنید. 📚صحیفه نور ، جلد ۱۶ ، صفحه ۸۰ 👈بیانات‌حضرت امام خمینی(ره) در جمع گروهی از پرسنل هوانیروز 🗓مورخ: ۱۳۶۰/۱۲/۲۴ 👥کانال صحیفه نور امام خمینی(ره) : @sahifeh_noor 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
Mahmoud Karimi - Muharram 1402 Shab 8 - 9.mp3
8.61M
درود بر پدرم کز همان طُفولیَتَم برای روضه ات از من همیشه کار کشید . برای آن که منم عاقبت بخیر شوم مرا به دست تو داد و خودش کنار کشید حاج محمود کریمی
فوری! من هم به ایشان اقتدا می‌کنم و ترجمه‌ی خبر را نمی‌نویسم گرچه همه از مضمون آن باخبریم ! چرا که هیچ‌یک از ما اتفاقات کربلا را از عداد دیگر اخبار و در کنار آن‌ها نمی‌دانیم بلکه برای آن منزلتی دیگر قائلیم که برایش مجلسی فراهم می‌کنیم و چراغ‌ها را خاموش می‌کنیم و روضه‌ می‌خوانیم تا بتوانیم چیزی دیگر را پیش روی خود بیابیم و با آن نور و تاریکی را از هم تمیز دهیم ..
. . چرا نه در پی عزم دیار خود باشم چرا نه خاک سر کوی یار خود باشم غم غریبی و غربت چو بر نمی‌تابم به شهر خود روم و شهریار خود باشم ز محرمان سراپرده وصال شوم ز بندگان خداوندگار خود باشم چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی که روز واقعه پیش نگار خود باشم ز دست بخت گران خواب و کار بی‌سامان گرم بود گله‌ای رازدار خود باشم همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم خواجه🥀
. إِنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ ٱلرُّجۡعَىٰٓ کلام‌الله برخیز تا به‌ عزم تَفَرّج برون رویم زین تنگنای خانه به‌ صحرای لاله‌زار صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه‌ی آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید
1.13M
. . فال بمناسبت شهدای بزرگوار و عزیز ایران در شب قدر
12.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. . جمهوری اسلامی ایران است
6.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رجز خوانی شهید محسن حسین نیا در پایگاه دریابانی چابهار.... وی شب گذشته در چابهار به شهادت رسید.... روحش شاد @SyrianKhabar
. . ما باید زبانی بگشاییم که با آن زبان بتوانیم نقص‌هایمان را (که ما را آزرده و پریشان و ناراضی از خودمان می‌کنند و سعی می‌کنیم پنهانشان کنیم یا تغییرشان دهیم) بعهده بگیریم و پذیرا باشیم و از آنِ خود بدانیمشان! شاید در تمنای چنین زبانی است که ما ناگاه خود را با زبان دعا مانوس و آشنا می‌یابیم! زبانی که نه در انکار نقص‌ها بلکه در پذیرش آن‌هاست و ما را به عذرخواهی در نزد پادشاه می‌‌آورد پادشاهان، مدعیان کمال را از در می‌رانند! گفت: الهی جَلِّلنی بِسِترک (خدایا مرا زیز چتر خودت بگیر) آنانکه زیر چتر الهی هستند همراهان او بشمار می‌آیند و بخاطر سپرده می‌شوند! آنانکه مقیمان درگاهند فهمیده‌اند که فقط بودن با پادشاه آنان را از نقص‌ها می‌رهاند و بزرگ می‌دارد و امید به کرم او بسته‌اند تا بالاخره به بارگاه راهشان دهند. و مدعیان با ادعاهایشان مشغولند و از رهیابی به بارگاه می‌مانند و صبح تا شام مجبورند در نفی خود و انکار نقص‌هایشان عذاب بکشند! مدعیان کین‌توزند و با خود و خلق خدا سر جنگ دارند چرا که نمی‌توانند با نقص خود و دیگران شاد باشند و بخندند و خلق خدا را پیش آنها بقدر یک کنج هم جایی نیست ! راستی ما چند شبی است هم‌گام و همزبان امامانمان دعا می‌خوانیم و در ابتدا اقرار به گناهان می‌کنیم و پس از آن از رب‌العالمین و جبار اسمان‌ها و زمین می‌خواهیم ما را که مدعی نیستیم بلکه مقِریم به ناتوانی و عجز خویش و کمال او ببخشد و دست‌گیرد و اینگونه قدر ما و قدر او هر دو با هم آشکار می‌شود بقول خواجه: آنجا که برق عصمت بر آدم صفی زد ما را چگونه زیبد دعوی بی‌گناهی!؟ آیا ما هم می‌توانیم در نسبتی با خود قرار بگیریم و این خود را (گرچه بقول خواجه گر اندکی نه بوفق رضاست خرده مگیریم) و هرچه هست را بپذیریم تا بتوانیم بجای دهان به عیب و ایراد و داد و بیداد باز کردن، از بند ادعای خوب بودن و یا کلافه از بد بودن رها و وارسته شویم و با خود صفا کنیم و دعا بخوانیم و نقص‌های خود و این و آن را دوست داشته باشیم ؟ تا نقص‌ها مثل بچه‌ها، و زمین خوردن‌ها و پخش و پلا کردن‌هایشان برایمان شیرین و حتی خواستنی باشد؟ نمی‌دانم چرا مدام می‌خواهیم آدم‌های بهتری باشیم؟ شاید اگر قدر و منزلت آنچه هستیم را بیابیم دست از این نخوت و لجاجت برداریم و راستی مگر کسی هست که بتواند بگوید قدر و منزلت خود را دریافته تا خواهان بیشتر از آن باشد؟ در اینجاست که خودخواهی از جان ما رخت می‌بندد و ما خواهان آن می‌شویم تا انسان‌ها مجال بیشتری برای بروز و ظهور خود بیابند و انسان می‌تواند دیگران را هم دوست داشته باشد و دعایشان کند!