eitaa logo
کانال جهاد تبیین
638 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
6.1هزار ویدیو
101 فایل
📮انتشار حداکثری با شما. ✅گروه جهاد تبیین https://eitaa.com/joinchat/3439853763C3525cede24 ✅کانال جهاد تبیین https://eitaa.com/joinchat/3254517953C292c42baa2 @jehadetabeen | جهــادِتبییــنــــ ⁦⁦⁦ ارتباط با ادمین @valayat
مشاهده در ایتا
دانلود
شماره (۲) (بزك نمير بهار می‌آد ، خربزه و خيار می‌آد) : حسنی با مادر بزرگش در ده قشنگی زندگی می‌كرد . حسنی يك بزغاله داشت و اونو خيلی دوست داشت . روزها بزغاله را به صحرا می‌برد تا علف تازه بخورد . هنوز پاييز شروع نشده بود كه حسنی مريض شد و يك ماه در خانه ماند . مادربزرگ حسنی كاه و يونجه‌ای كه در انبار داشتند به بزغاله می داد . وقتی حال حسنی خوب شده بود ، ديگر علف تازه‌ای در صحرا نمانده بود . آن سال سرما زود از راه رسيد . همه جا پر از برف شد و كاه و يونجه‌های انبار تمام شد . بزغاله از گرسنگی مع مع می‌كرد . حسنی كه دلش به حال بزغاله گرسنه می‌سوخت اونو دلداری می‌داد و می‌گفت : “ صبر كن تا بهار بيايد آنوقت صحرا پر از علف می‌شود و تو كلی غذا می‌خوری . ” مادر بزرگ كه حرفهای حسنی را شنيد خنده‌اش گرفت و گفت : تو مرا ياد اين ضرب المثل انداختی كه می‌گويند بزك نمير بهار مياد خربزه و خيار مياد . آخه پسر جان با اين حرفها كه اين بز سير نمی‌شود . به خانه همسايه برو و مقداری كاه از آنها قرض بگير تا وقتی كه بهار آمد قرضت را بدهی . حسنی از همسايه‌ها كاه قرض كرد و به بزك داد و بزك وقتی سير شد شاد وشنگول ، مشغول بازی شد .   🗣 @nashrchabokandish
شماره (۳) (دعوا سر لحاف ملا بود) : در يك شب زمستانی سرد ، ملا در رختخواش خوابيده بود كه يكباره صدای غوغا از كوچه بلند شد . زن ملا به او گفت كه بيرون برود و ببيند كه چه خبر است .     ملا گفت : به ما چه ، بگير بخواب. زنش گفت : يعنی چه كه به ما چه ؟ پس همسايگی به چه درد می‌خورد . سر و صدا ادامه يافت و ملا كه می‌دانست بگو مگو كردن با زنش فايده‌ای ندارد . با بی ميلی لحاف را روی خودش انداخت و به كوچه رفت .  گويا دزدی به خانه يكی از همسايه‌ها رفته بود ولی صاحبخانه متوجه شده بود و دزد موفق نشده بود كه چيزی بردارد. دزد در كوچه قايم شده بود همين كه ديد كم كم همسايه‌ها به خانه‌اشان برگشتند و كوچه خلوت شد ، چشمش به ملا و لحافش افتاد و پيش خود فكر كرد كه از هيچی بهتر است . بطرف ملا دويد ، لحافش را كشيد و به سرعت دويد و در تاريكی گم شد. وقتی ملا به خانه برگشت . زنش از او پرسيد : چه خبر بود ؟      ملا جواب داد : هيچی ، دعوا سر لحاف من بود . و زنش متوجه شد  لحافی كه ملا رويش انداخته بود ديگر نيست .       اين ضرب المثل را هنگامی استفاده می‌شود كه فردی در دعوائی كه به او مربوط نبوده ضرر ديده يا در يك دعوای ساختگی  مالی را از دست داده است . 🗣 @nashrchabokandish