❤️💛❤️💛❤️✨✨✨✨✨✨
معنی این دعای قشنگ:
خدایا بلا برما بزرگ شدو آنچه پنهان بود آشکار شدوپرده برافتادوزمین تنگ شد و
آسمان خودداری کرد...😩
واز تودرخواست یاری میشود...
و شکایت به سمت توست...و درسختی وآسانی تکیه برتوست،🙏🏻
خدادرود فرست برمحمدوآل محمد صاحبان امرولایت کسانی که بر ما اطاعت از آنهارا واجب کردی و اینطور منزلت آنهارا به ما نشان دادی...😇
پس
اینطور برماگشایشی بفرست...
گشایشی سریع ونزدیک مانند چشم برهم زدن یانزدیک تر از آن...
ای محمد(ص)و ای علی(ع)
ای علی(ع)و ای محمد(ص)
مراکفایت کنید که شماکفایتم میکنید
ویاری ام کنید که شمایاری کننده ام هستید❤️❤️
ای مولای ما ای صاحب الزمان(عج)
فریاد...فریاد...فریاد...
مرادرک کن...مرادرک کن...مرادرک کن...
الان...الان...الان...
سریع تر...سریعتر...سریعتر...
ای مهربان ترین مهربانان
بحق محمد(ص)وآل پاکش☺️❤️
آمین
@jihadmughnieh
❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛💛
❤️
#تنها_میان_داعش
#قسمت_پنجاهو_دوم
و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکمتر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد :《دیگه
نترس عزیزدلم! تو امانت من دست امیرالمؤمنین(ع)بودی و میدونستم آقا خودش مراقبته تامن بیام!》
و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :
《حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفاتشون شناسایی نشه!》
و من میخواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که عاشقانه نجوا کردم :
《عباس برامون یه نارنجک اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمیذاشتم دستش بهم برسه...》☺️
که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد
:《هیچی نگو نرجس!》😶
میدیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لاله های دلتنگی را در نگاهش میدیدم و فرصت عاشقانهمان فراخ نبود که یکی از رزمندهها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. رزمنده با تعجب به من نگاه میکرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند.
ظاهراً از فرماندههان بودند که همه با عجله به سمتشان میرفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند. با پشت دستم اشکهایم را پاک میکردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش میرفت و دیدم یکی از فرماندهها را در آغوش کشید.
❤️مردی میانسال❤️با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای نورانی او شدم.
چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم میداد که نقش غم از قلبم رفت.
پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیه ای دور گردنش و بیدریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت ومیبوسید.
حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت.ظاهراً دریای آرامش این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر راهم بهتر کرده بود.
پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :
《معبر اصلی به سمت شهر باز شده!》
ماشین را به حرکت درآورد و هنوز
چشمانم پیش آن❤️مرد❤️جا مانده بودکه حیدر رد نگاهم راخواند و به عشق سربازی اینچنین فرماندهای سینه سپر کرد :
《❤️حاج قاسم بود!❤️》
@jihadmughnieh
#خنده_حلال 😂
رفتم بهزیستی طرف گفت امرتون؟
گفتم اومدم برای چند تا بچه پدری کنم،گفت خیلی عالیه
رفتم به چنتا بچه گفتم درس بخونید و کتکشون زدم و کولرم خاموش کردم
نمیدونم چرا زنگ زدن حراست☹😂😂
مگه ماتو خونه زنگ میزنیم حراست؟😂
@jihadmughnieh
#خاطره 😁
همونطور که در جریان هستید امتحانات در خونه برگزار شد.
و زمینه ی تقلب هم برای بچه هایی که اهل درسخوندن نیستن فراااهم.🙄
از این روی برادر بنده هم روزی ازروزهای ماضی به من زنگ زد و گفت:
_بدو جواب این سوال امتحان علوم رو برای بچه ام بگو...
منم گفتم:نه داداش من☺️این حق الناسه...دروغِ عملیه...
داداشم که اونجا یکم ناراحت شد
اما
امروز که اومدن خونمون تااا تونست منو #حق_الناس صدا زد تا دلش خنک شد.😄
مثلا:حق الناس برو پایین😂
حق الناس بیا اینجا 😅
منم همراهی کردم باهاش تا متوجه شه اونکار اونروزم از روی بی احترامی نبود...🤗
ولی اینجور حرفهانباید باعث شه از نظرات درستمون دست بکشیم🤗 😊✋
@jihadmughnieh
ارزش شما🙄
به اندازه ی
شخص
یا
چیزی است
که با آن آرام میشوید...✨👌
@jihadmughnieh
شهید جهاد مغنیه
ارزش شما🙄 به اندازه ی شخص یا چیزی است که با آن آرام میشوید...✨👌 @jihadmughnieh
تا شب
یکم روش فکر کنیم🤔
✅ان شاءالله تحلیلش رو میزاریم☺️
@jihadmughnieh
#نگاهی_به_گذر_زمان⚔
در سال ۱۲۲۰ق، وهابیان پس از یک سال و نیم محاصره و در نتیجه شیوع قحطی در مدینه، شهر را به دست گرفتند.
بنابر منابع موجود، سعود بن عبدالعزیز، پس از تسلیم شدن مدینه، همه اموال موجود در خزانههای حرم نبوی را توقیف کرد و همچنین دستور ویران کردن همه بناها و گنبدهای مدینه و از جمله قبرستان بقیع را صادر کرد. بر همین اساس، بارگاه چهار امام شیعه و همچنین گنبد منسوب به حضرت فاطمه(س) که بیت الاحزان خوانده میشد، در حمله نخست وهابیان در سال ۱۲۲۰ق از میان رفت، و یا دچار خسارت جدی شد
پس از این رخداد، دولت عثمانی، لشکری را برای تصرف مدینه و بازپسگیری آن از وهابیان فرستاد و در ذیالحجة ۱۲۲۷ق، حکومت بر مدینه را پس گرفت.
بر همین اساس، محمود دوم، سیامین سلطان عثمانی، در سال ۱۲۳۴ق دستور بازسازی بارگاهها را صادر کرد.
وهابیان بار دیگر در صفر ۱۳۴۴ق به مدینه حمله کردند.
در این حمله، خسارتهایی به حرم نبوی و اماکن مذهبی وارد شد. هفت ماه بعد، در رمضان ۱۳۴۴ق، شیخ عبدالله بن بُلَیهد (۱۲۸۴-۱۳۵۹ق) که از سال ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۵ق، قاضی القضات مکه بود، وارد مدینه شد و با استفتائی از مفتیان مدینه، حکم تخریب قبور را دریافت کرد.
بدین ترتیب در ۸ شوال ۱۳۴۴ق، بقعههای بقیع تخریب شد. بر اساس اسناد موجود، پس از تخریب، ملک عبدالعزیز، پادشاه عربستان، در نامهای به تاریخ ۱۲ شوال ۱۳۴۴ق خطاب به عبدالله بن بلیهد، اقدامات وی در این باره را تحسین کرد.
@jihadmughnieh