eitaa logo
شهید جهاد مغنیه
90 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
889 ویدیو
15 فایل
آقازاده های مقاومت رابشناسیم☺ به واجبی بپردازیم که فراموشش کردیم.💐🌸🏵 نشر مطالب با ✨سه صلوات براے ظهـور آقا✨ به هر نحوے مجـ☺ـاز است. @ansarion 👈 ڪانال دیگر ما ارتباط باخادم کانال jihadmughnieh
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛💛 ❤️ ضعف روزه داری، حجم خونی که از دست میدادم و وحشت عدنان کارم را طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم،اما درمانگاه آمرلی دیگر برای مجروحین شهر هم جا نداشت. گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم، عمو و زنعمو هر سمتی میرفتند تا برای خونریزی زخم پیشانی ام مرهمی پیدا کنند و من میدیدم درمانگاه قیامت شده است. در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و رزمندگان غرق خون را همانجا مداوا میکردند. پارگی پهلوی رزمندهای را بدون بیهوشی بخیه میزدند، میگفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت درد و خونریزی خودش از هوش رفت. دختربچهای در حمله خمپارهای، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمیدانست با این جراحت چه کند، جان داد. صدای ممتد موتور برق،لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین روضه بود و دل من همچنان از نغمه ناله های حیدر پَرپَر میزد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد. نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم وتادست سمت پیشانی ام برد،زنعمواعتراض کرد : 《سِر نمیکنی؟》 و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند : 《نمیبینی وضعیت رو؟ ترکش رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سر ی داریم نه بیهوشی!》 و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :《آمریکا واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک میفرسته! چرا واسه ما نمیفرسته؟اگه اونا آدمن، مام آدمیم!》 یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد : 《دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا❤️قاسم سلیمانی❤️تو آمرلی باشه، کمک نمیکنه! باید ایرانیها برن تا آمریکا کمک کنه!》 و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :《میخوان حاج قاسم بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!》 پرستار نخ و سوزنیکه دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و باعصبانیت اعتراض کرد : 《همینی که الان تو درمانگاه پیدامیشه کار❤️حاج قاسمِ❤️! اما آمریکا نشسته قتل عام مردم روتماشا میکنه!》 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمیآمد که دوباره به سمت من چرخید و با خشمی که از چشمانش میبارید،بخیه را شروع کرد. حالا سوزش سوزن درپیشانی ام بهانه خوبی بود که به یاد ناله های مظلومانه حیدر ضجه بزنم و بی واهمه گریه کنم. به چه کسی میشد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زنعمومیتوانستم بگویم فرزندشان غریبانه در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟ حلیه که دلشوره عباس وغصه یوسف برایش بس بود ومیدانستم نه از عباس که از هیچکس کاری برای نجات حیدر برنمیآید.😔 @jihadmughnieh