eitaa logo
شهید جهاد مغنیه
90 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
889 ویدیو
15 فایل
آقازاده های مقاومت رابشناسیم☺ به واجبی بپردازیم که فراموشش کردیم.💐🌸🏵 نشر مطالب با ✨سه صلوات براے ظهـور آقا✨ به هر نحوے مجـ☺ـاز است. @ansarion 👈 ڪانال دیگر ما ارتباط باخادم کانال jihadmughnieh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا ازدواج نمیکنی؟😂 چقدر زیبا سخن میگویی سردار من💖 صحبت سردار سلیمانی با مجری #بدون_تعارف 😁 @jihadmughnieh
رفقا امشب قرارمون دیر شد😔 ازتون میخوایم هر وقت دیدین این پست رو حتما دعارو بخونید🙏🏻 التماس دعا شرمنده...🙏🏻 @ jihadmughnieh
تادقایقی دیگر... معنی این دعای قشنگ: خدایا بلا برما بزرگ شدو آنچه پنهان بود آشکار شد‌وپرده برافتادوزمین تنگ شد و آسمان خودداری کرد...😩 واز تودرخواست یاری میشود... و شکایت به سمت توست...و درسختی وآسانی تکیه برتوست،🙏🏻 خدادرود فرست برمحمدوآل محمد صاحبان امرولایت کسانی که بر ما اطاعت از آنهارا واجب کردی و اینطور منزلت آنهارا به ما نشان دادی...😇 پس اینطور برماگشایشی بفرست... گشایشی سریع ونزدیک مانند چشم برهم زدن یانزدیک تر از آن... ای محمد(ص)و ای علی(ع) ای علی(ع)و ای محمد(ص) مراکفایت کنید که شماکفایتم میکنید ویاری ام کنید که شمایاری کننده ام هستید❤️❤️ ای مولای ما ای صاحب الزمان(عج) فریاد...فریاد...فریاد... مرادرک کن...مرادرک کن...مرادرک کن... الان...الان...الان... سریع تر...سریعتر...سریعتر... ای مهربان ترین مهربانان بحق محمد(ص)وآل پاکش☺️❤️ آمین @jihadmughnieh
چهل گناهی که با درست استفاده نکردن از #یک_عضو انجام میشود...👆🏻 ✅عکس باز شود... @jihadmughnieh
شهید جهاد مغنیه
❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛💛 ❤️ #تنها_میان_داعش #قسمت_چهلو_هشتم چشمان پریشان عباس یادم آمد، لحن نگران حیدر
❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛💛 ❤️ حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بی سر عدنان تنها بودم که چشمانم ازوحشت خشکشان زده و حس میکردم بشکه ها از تکان های بدنم به لرزه افتاده اند. رگبار گلوله همچنان در گوشم بودوچشمم به عدنانی که دیگر به دوزخ رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را میزد. جرأت نمیکردم از پشت این بشکه هابیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجه ام سقف این سیاه چال را شکافت. دلم درآتش دلتنگی حیدر پَرپَر میزد و پس از هشتاد روز فراق دیگر از چشمانم به جای اشک، خون میبارید. میدانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمیترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیزدیگرزندگی برایم ارزش نداشت. موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان ازدستم رفته و تنها از گرمای هوا میفهمیدم نزدیک ظهر شده و میترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر شیطانی داعشی شوم. پشت بشکه ها سرم را روی زانوگذاشته،خاطرات حیدر از خیالم رد میشد و عطش عشقش با اشکم فروکش نمیکرد که هر لحظه تشنه تر میشدم. شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و اینها باید قسمت حیدرم میشد که در این تنگنای تشنگی وگرسنگی چیزی از گلویم پایین نمیرفت و فقط از درد دلتنگی زار میزدم. دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم راگرفته و وحشت این جسد نجس قاتل جانم شده بودکه هیاهویی از بیرون به گوشم رسید و از ترس تعرض داعشیها دوباره انگشتم سمت ضامن رفت. در به ضرب باز شد و چند نفر با هم وارد خانه شدند. از شدت ترس دلم میخواست در زمین فرو روم و هر چه بیشتر درخودم مچاله میشدم مبادا مرا ببینند و شنیدم میگفتند: 《حرومزادهها هر چی زخمی و کشته داشتن، سر بریدن!》 و دیگری هشدار داد : 《حواست باشه زیر جنازه بمبگذاری نشده باشه!》 از همین حرف باور کردم رؤیایم تعبیر شده و نیروهای مردمی سر رسیده اند که مقاومتم شکست وقامت شکسته ترم را از پشت بشکهها بیرون کشیدم. زخمی به بدنم نبود و دلم به قدری درد کشیده بود که دیگر توانی به تنم نمانده و در برابر نگاه خیره رزمندگان فقط خودم را به سمتشان میکشیدم. یکی اسلحه راسمتم گرفت و دیگری فریاد زد : 《تکون نخور!》 نارنجکِ در دستم حرفی برای گفتن باقی نگذاشته بود، شاید میترسیدند داعشی باشم و من نفسی برای دفاع از خودنداشتم که نارنجک را روی زمین رها کردم، دستانم را به نشانه تسلیم بالا بردم و نمیدانستم از کجای قصه باید بگویم که فقط اشک از چشمانم میچکید... @jihadmughnieh
❤️ با منزلت ترین مردم در قیامت...🙃✨💖 @jihadmughnieh
هدایت شده از  شهید جهاد مغنیه
کمیت برای ما مهم نیست🤔 ✅کیفیت مهمه شاید کانالهای مذهبی باجذابیت های زیاد فراوون باشن اما...🙃 امتیاز کانال ما این هست👇 که سعی داریم واجب مهمی رو احیا کنیم🙂 کمکمون کنید و کانال مارو تبلیغ کنید 😊🌹 @jihadmughnieh
تادقایقی دیگر... معنی این دعای قشنگ: خدایا بلا برما بزرگ شدو آنچه پنهان بود آشکار شد‌وپرده برافتادوزمین تنگ شد و آسمان خودداری کرد...😩 واز تودرخواست یاری میشود... و شکایت به سمت توست...و درسختی وآسانی تکیه برتوست،🙏🏻 خدادرود فرست برمحمدوآل محمد صاحبان امرولایت کسانی که بر ما اطاعت از آنهارا واجب کردی و اینطور منزلت آنهارا به ما نشان دادی...😇 پس اینطور برماگشایشی بفرست... گشایشی سریع ونزدیک مانند چشم برهم زدن یانزدیک تر از آن... ای محمد(ص)و ای علی(ع) ای علی(ع)و ای محمد(ص) مراکفایت کنید که شماکفایتم میکنید ویاری ام کنید که شمایاری کننده ام هستید❤️❤️ ای مولای ما ای صاحب الزمان(عج) فریاد...فریاد...فریاد... مرادرک کن...مرادرک کن...مرادرک کن... الان...الان...الان... سریع تر...سریعتر...سریعتر... ای مهربان ترین مهربانان بحق محمد(ص)وآل پاکش☺️❤️ آمین @jihadmughnieh
#سخن_پدر چیزی را که از عهده انجامش برنمیآیی... @jihadmughnieh
🙂🌿 باعشق حسین صبحت را شروع کن☺️ السلام علیک یا اباعبدلله✨❤️ @jihadmughnieh
#سخن_پدر بعدایمان به خدا چه نعمتی بالاتره؟‌😍🤓 @jihadmughnieh
😁 شرایط استخدام در ایران😐😑😂 ما دنبال فردی ۲۲ تا ۲۶ ساله هستیم که ۳۰ سال سابقه کار داشته باشد 😐🙄
همه اسلحه هایشان را به سمتم گرفته و یکی با نگرانی نهیب زد :《انتحاری نباشه!》 زیبایی و آرامش صورتشان به نظرم شبیه عباس و حیدر آمد که زخم دلم سر باز کرد، خونابه غم از چشمم جاری شد و هق هق گریه در گلویم شکست. با اسلحه ای که به سمتم نشانه رفته بودند، مات ضجه هایم شده و فهمیدند از این پیکر بیجان کاری برنمیآید که اشاره کردند از خانه خارج شوم. دیگر قدمهایم را دنبال خودم روی زمین میکشیدم و میدیدم هنوز از پشت بااسلحه مراقبم هستند که با آخرین نفسم زمزمه کردم :《من اهل آمرلی هستم.》 و هنوز کلامم به آخر نرسیده، باعصبانیت پرسیدند :《پس اینجا چیکار میکنی؟》😡 قدم از خانه بیرون گذاشتم و دیدم‌دشت از ارتش و نیروهای مردمی پُر شده و خودروهای نظامی به صف ایستاده اند که یکی سرم فریاد زد : 《با داعش بودی؟》😡😭😓 و من میدانستم حیدر روزی همرزمشان بوده که به سمتشان چرخیدم و مظلومانه شهادت دادم : 《من زن حیدرم، همونکه داعشیهاشهیدش کردن!》 ناباورانه نگاهم میکردند و یکی پرسید : 《کدوم حیدر؟ ما خیلی حیدر داریم!》🤔 و دیگری دوباره بازخواستم کرد : 《اینجا چی کار میکردی؟》 با کف هر دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و آتش مصیبت حیدر خاکسترم کرده بود که غریبانه نجوا کردم : 《همون که اول اسیر شد و بعد...》 😭و از یادآوری ناله حیدر و پیکر دست و پا بسته اش نفسم بند آمد، قامتم از زانو شکست و به خاک افتادم. کف هر دو دستم را روی زمین گذاشته و با گریه گواهی میدادم در این مدت چه بر سر ما آمده است که یکی آهسته گفت :《ببرش سمت ماشین.》 و شاید فهمیدند منظورم کدام حیدر است که دیگر با اسلحه تهدیدم نکردند، رزمندهای خم شد و با مهربانی خواهش کرد : 《بلند شو خواهرم!》😊 با اشاره دستش پیکرم را از روی زمین جمع کردم ودنبالش جنازه ام رامیکشیدم. چند خودروی تویوتای سفید کنار هم ایستاده و نمیدانستم برایم چه حکمی کردهاند که درِ خودروی جلویی را باز کرد تا سوار شوم. در میان اینهمه مرد نظامی که جمع شده و جشن شکست محاصره آمرلی را هلهله میکردند، از شرم در خودم فرو رفته و میدیدم همه با تعجب به این زن تنها نگاه میکنند که حتی جرأت نمیکردم سرم را بالا بیاورم. از پشت شیشه ماشین تابش خورشیدآتشم میزد و این جشن آزادی بدون حیدر و عباس و عمو، بیشتر جگرم رامیسوزاند که باران اشکم جاری شد و صدایی در سکوتم نشست : 《نرجس!》😍 @jihadmughnieh
با توکل به نام اعظمت❤️ ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ با سلام به دو فرمانده شهید شروع میکنیم☺️✋ @jihadmughnieh
❤️💛❤️💛❤️✨✨✨✨✨✨ معنی این دعای قشنگ: خدایا بلا برما بزرگ شدو آنچه پنهان بود آشکار شد‌وپرده برافتادوزمین تنگ شد و آسمان خودداری کرد...😩 واز تودرخواست یاری میشود... و شکایت به سمت توست...و درسختی وآسانی تکیه برتوست،🙏🏻 خدادرود فرست برمحمدوآل محمد صاحبان امرولایت کسانی که بر ما اطاعت از آنهارا واجب کردی و اینطور منزلت آنهارا به ما نشان دادی...😇 پس اینطور برماگشایشی بفرست... گشایشی سریع ونزدیک مانند چشم برهم زدن یانزدیک تر از آن... ای محمد(ص)و ای علی(ع) ای علی(ع)و ای محمد(ص) مراکفایت کنید که شماکفایتم میکنید ویاری ام کنید که شمایاری کننده ام هستید❤️❤️ ای مولای ما ای صاحب الزمان(عج) فریاد...فریاد...فریاد... مرادرک کن...مرادرک کن...مرادرک کن... الان...الان...الان... سریع تر...سریعتر...سریعتر... ای مهربان ترین مهربانان بحق محمد(ص)وآل پاکش☺️❤️ آمین @jihadmughnieh
😉 رفقا شبهای قدر گذشت ماتوی این شبهای عزیزاکثرا دعای رو خوندیم... اما هدف این دعا با اینهمه اسمی که اومده توش چیزی بیشتر از بخشش گناهانمونه🤔😯 یعنی:این همه اسم اومده که مارو بسازه و شبیه خدا کنه ☺️ یعنی این همه صفت هست که خدابگه تو که از من آفریده شدی باید شبیه بشی و این صفات رو از من بگیری... صفاتی مثل حلیم(صبورباگذشت)،😌 رحمان(مهربان نسبت به همه)،😇 عفو(بسیااااربخشنده)🙂 صبور و...
خیلی خوبه که هروقت احساس ضعف اخلاقی یا روحی کردیم ازاین اسامی استفاده کنیم 😊 و وصل بشیم به خدا... تا کمکم اخلاقمون شبیه خدا بشه.🙃😉 یعنی بزرگ و بخشنده و عظیم😌 یک از صفات خدا و خب حالا منظود از جمله ی اول چی بود؟🤓
مثلا وقتی از دست کسی کارهای عصبانی میشیم:😡:یاغفور یا وقتی احساس میکنیم که صبرمون دربرابر بهانه گیری و کارهای بچهامون تموم شده:یاحلیم یاوقتی احساس میکنیم احتیاج به قدرت داریم:یاقوی رو مکرر تکرار کنیم... رفقا اینها بیشتر از صرفا یک ذکره این اسامی# اثروضعی داره...😗🙃 روی جسم و روحمون
مارو شبیه محبوب اصلی میکنه🙏🏻 هممون این کار رو کردیم اما تکرارش و با توجه گفتنش... خیلی مهمه ☝️ ✅التماس دعا از همه🙏🏻 @jihadmughnieh
به بابام میگم: بابا چرا ما انقدر فقیریم؟ بابام گفت: چون چیزی که ماداریم ثروتمندا ندارن گفتم:چیییی؟😃 گف:مشکل مالی پسرم مشکل مالی☹️ @jihadmughnieh
چرا حاضریم دماغمونو ، لبامونو هزار جای دیگمونو عمل کنیم ، تا ظاهرمون عوض بشه ولی وقتی بحث اخلاقمون میرسه ، میگیم : من همینم که هستم ...🤔 @mezahotollab @jihadmughnieh
🚫چهار خوردنی غیر مجاز در طول عمر. 1- حسرت زندگي ديگران: يکي از خوردني هاي بسيار خطرناک حسرت است. چقدر ناراحت کننده است وقتي انسان مي بيند که عده اي مدام در حال حسرت خوردن به زندگي اين و آن هستند که خوش به حال فلاني، چه خانه🏠 و زندگي و شرايط خانواده اي 👨‍👩‍👧‍👦دارد و بدين شکل روح و روان خود را رنجور و بيمار کرده اند و روز به روز وخامت حالشان بيشتر مي شود. 2- حق دیگران🤭 متاسفانه عده اي بدون توجه به عواقب خطرناک استفاده از اين خوردني غيرمجاز به راحتي، حق ديگران را مي خورند و اين حق مي تواند از موارد ساده اي مثل گرفتن نوبت يک نفر در صف نانوايي👥👥 و عدم رعايت حق تقدم در رانندگي 🚗باشد تا مواردي همچون عدم پرداخت بدهي ها و تعهدهاي مالي💵💰 که اکنون در بازار کسب و کار شاهد آن هستيم. 3- غصه: يکي ديگر از خوراکي هاي مسموم، غصه است. کم نيستند کساني که عليرغم هشدارهاي فراوان، اندوه و غصه ي گذشته را مي خورند که چرا چنين و چنان شد و کاش فلان اتفاق نمي افتاد. ☹️ يادتان باشد غصه خوردن علاوه بر آنکه امروز شما را تباه و فاسد مي کند سلامت جسم و روان شما را نيز به طور جدي به خطر مي اندازد. 4- فريب دنيا:🌎 يکي از خوردني هاي آلوده و بسيار شايع نيز اين است که انسان فريب زرق و برق چندروزه⏳ ي دنيا را بخورد و چنان مجذوب و شيفته و دلباخته ي دنيا شود و براي گرفتن سهم بيشتري از دنيا، به گونه اي تقلا و خودکشي کند که انگار عمر جاويدان دارند و تا ابد زنده خواهد ماند.اينها که از اين خوردني ها، بي مهابا استفاده مي کنند معمولاً اطرافيان، مرگ،💀 قيامت😞 و خدا 💞را يک جا فراموش مي کنند. @jihadmughnieh
📋 | میوه ممنوعه 🍎 👀 نیم‌نگاهی به آثار گناه بر انسان در بیانات رهبر انقلاب 🎁 لذّتی که انسان را از راه خدا باز دارد، مثل غذای مضرّی است که کسی می‌خورد و او را به مرگ نزدیک می‌کند. @nojavan_khamenei @jihadmughnieh
✍ تقوا یعنی این... زیر سایۀ درخت مشغولِ بازی بودیم .یکی از بچه ها چشمش خورد به سیبِ سرخی که تویِ جویِ آب افتاده بود😋🍎. دست کرد سیب رو برداشت و اومد بینِ بچه‌ها تقسیم کرد. اما مسعود سهمش رو نگرفت و گفت: چون نمی‌دونم صاحبش راضی هست یا نه ، نمی خورم...☝️ 📚منبع: کتاب زنگ عبور ، صفحه 111 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@Modafeaneharaam @jihadmughnieh
❓چه عواملی باعث بی غیرتی مردا میشه که به بی حجابی همسرشون تن میدن؟ ⚜برای ما که انقد حجاب واسمون اهمیت داره خیلی جای تعجبه که چطوری مردان به بی حجابی همسرشون راضی میشن،حتی بعضی خانم ها میگن که همسرشون ازشون میخواد که آرایش کنن و بی حجاب باشن. چیزی که مهم اینه که بدونیم بعضی از این افراد بی غیرت از اول اینجوری نبودن و مرحله به مرحله پیشرفت کردن 💥بعضی عواملی که باعث بی غیرتی مردا میشه رو باهم مرور می کنیم: ۱. گوش دادن موسیقی مبتذل🎶 ۲. عادی کردن روابط زن و مرد در رسانه ۳. اینستاگرام،ماهواره📡 ۴. ترک نماز و سستی اعتقادات مذهبی ۵. استعمال مشروبات الکلی🥂 ۶. اعتیاد به مواد مخدر🚬 ۷. معاشرت با افراد بی بند وبار 💠پیامبـر اڪرم(ص): 《خداوند هفت نفر را لعنت ڪرده یکی از آنها مردی است ڪه نسبت به پوشش و عفت همسرش بی‌توجه است》 📚مستدرک‌الوسایل،ج۱۴،ص۲۹۱ @jihadmughnieh
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 اطلاع‌نگاشت | اصلاح اقتصاد؛ اولویت مجلس یازدهم 🔻حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پیامی به مناسبت افتتاحیه‌ی دهمین دوره مجلس شورای اسلامی صادر کردند؛ ایشان ضمن یادآوری مسئله اصلی کشور، توصیه‌هایی در این زمینه بیان نمودند که در این اطلاع‌نگاشت مرور میشود. 💻 @Khamenei_ir
دختر ۱۴ ساله دوست پسر۳۰ ساله پدر ۳۷ ساله ماجرا رو شنیدین اما مطمئن باشید اگه داستان هرجووور بود بازم یک جواب داشتیم برای گفتن... اگه پدر کاری نمیگرفت: چه پدربی غیرتی😕 اگه دخترشو نمیداد: چه پدر بی احساسی😖 اگه دخترو میداد: ازدواج تو سن بچگی😏 رفقا ما بعضی وقتها زندگی رو برای هم تلخ میکنیم... بعضی وقتها این افکار ماست که داس روی گردن بقیه میزاره...😔 حرفهای خاله زنکی و فشار های روحی که باعث اتفاقات و انجام کارهای خطرناکی به خاطر آبرو میشه... ✅وقتی حرف زدنمون دردی رو دوا میکنه حرف بزنیم. 🔥وقتی دردی دوا نمیکنه کنیم. باغیبت و نیش و کنایه هیچ کاری درست پیش نرفته...اینکارو بزاریم کنار @jihadmughnieh
شهید جهاد مغنیه
دختر ۱۴ ساله دوست پسر۳۰ ساله پدر ۳۷ ساله ماجرا رو شنیدین اما مطمئن باشید اگه داستان هرجووور بود با
یکی از اشتباهات ما همینه که وقتی یک منکر رو میبینیم . . . نمیریم و بالطف و مهربانی باخودِفرد حرف بزنیم...😔 فک میکنیم بهمون میگن فضول🤔 ولی اگه غیبت کنیم که واقعافضولی کردیم... درحالیکه حرف زدن و نصیحت کردن درواقع یک عمل است🙃ودر۹۰٪مواقع نتیجه داره... بقیه هرچی میخوان بزارن...✋ 📛درعوض میریم غیبت طرف رو🔥میکنیم و کل دنیارو خبردار میکنیم که فلانی اینکاررو کرده... ⛔️فک نکنیم کارهامون عوارض سوء نداره... . ✅وقتی و درجایی حرف بزنیم که داره @jihadmughnieh
❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛💛 ❤️ صدایی در سکوتم نشست :《نرجس!》♡ سرم به سمت پنجره چرخید و نه فقط زبانم که از حیرت آنچه میدیدم حتی نفسم بند آمد.😲😳 آفتاب نگاه عاشقش به چشمانم تابید و هنوز صورتم از سرمای ترس و غصه میلرزید. یک دستش را لب پنجره ماشین گرفت و دست دیگرش را به سمت صورتم بلند کرد.😶 چانه ام را به نرمی بالا آورد و گره گریه را روی تار و پود مژگانم دید که نگران حالم نفسش به تپش افتاد : 《نرجس! تو اینجا چیکار میکنی؟》 باورم نمیشد این نگاه حیدر است که آغوش گرمش را برای گریه هایم باز کرده، دوباره لحن مهربانش را میشنوم وحرارت سرانگشت عاشقش را روی صورتم حس میکنم.☺️❤️ با نگاهم سرتاپای قامت رشیدش را بوسه میزدم تا خیالم راحت شود که سالم است و او حیران حال خرابم نگاهش از غصه آتش گرفته بود. چانه ام روی دستش میلرزید و میدیداز این معجزه جانم به لب رسیده که با هر دو دستش به صورتم دست کشید وعاشقانه به فدایم رفت : 《بمیرم برات نرجس! چه بالیی سرت اومده؟》 ومن بیش ازهشتادروز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمیخواستم این همه مردصدایم را بشنوند که در گلویم ضجه میزدم و او زیر لب حضرت زهرا(س)را صدا میزد. هر کس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست. هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و میدیدم از غیرت مصیبتی که سر ناموسش آمده بود،دستان مردانه اش میلرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمیشد که با اشکچشمانم التماسش میکردم و او از بالیی که میترسیدسرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروخته تر میشد. 😵 میدیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمیکند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم :《دیشب باگوشی توپیام دادکه بیام کمکت!》🙄 و میدانست موبایلش دست عدنان مانده که خون غیرت در نگاهش پاشید،نفسهایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیدهام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم:《قبل از اینکه دستش به من برسه،مُرد!》 ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل امیرالمؤمنین(ع)داشتم که میان گریه زمزمه کردم: 《مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (ع) امانت سپردی؟ به خدا فقط یه قدم مونده بود...》 😖 از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم میکرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید: 《زخمی بود، داعشی ها داشتن فرارمیکردن و نمیخواستن اونو باخودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منوندیدن!》😁 @jihadmughnieh